خال مه رویان

در تاریخ ‏ژوئیه 25, 2011‏ و ساعت ‏12:02‏

شبي ياد دارم كه با فرو رفتن به افكارم درخواب عميقي فرو رفتم ؛ در خواب خود را در بين زيبا روياني ديدم كه هر يك زيبائي و متانت خود را به رخ ميكشيدند من نيز با چهره اي نه چندان زيبا از فرط هيجان خود را به آنان رسانده و در كنا ر حوض كوثر به مفارقت با آنان پرداختم كه ناگهان در چشم اندازي به آب ؛ كوشه لبانم را به خالي زيبا آراسته ديدم ؛ با احساسي صد چندان از زيبائي ؛ شروع به تنازي نموده ولي باتعجب پوز خند زيبا رويان من را به تامل واداشت ؛ با نيش خندي با خود گفتم كه ايشان از حيرت و حسادت زيبائي خال من در سوز گدازند كه يكي از آنان خود را به من رسانده و گفت : كمي بيشتر در خود نظاره كن تا آن بيني كه ديگران بينند ./

با شكي دو چندان خود را به حوض رسانده و با دقت در خود نگريستم ؛ واي خداي من ؛ نقاش چه كرده ؟

در گوشه لبانم تب خالي زشت شروع به رويدن داشت و من ساده دل با خال لب زيبا رويان به اشتباه !

يكي را با آن همه زيبائي به خالي آراسته تر و مرا اينگونه . . .

Kadkhoda20@yahoo.com