جنگ عقاید / ۲۶۱
میان مردم رخنه کورد،  و از اسباب سقوط و انحطاط ملک گشت.  ۱
در این آبیین،  اورمزد و اهریمن،  دو فرزند بودند،  از آبن زممان کومه زروان ب یکومران نمام
داشت،  چون این دو نیروی عظیم،  از یک اصل بودند،  از حیث قدرت  بما یکمدیگر برابمری
می کوردند و در کوارهای جهمان تعمادلی پدیمد م یآبممد.  بمدین گمونه آبییمن زروان ثنمویت
زرتشتی را به یک نوع توحید نزدیک م یکورد و در ورای نیروی خیر و شر وجمود مطلقمی
را کوه زمان ب یکوران و ابدیت جاودان باشمد قمرار م یداد.  ایمن وجمود مطلمق،  بمه صمورت
خدایی درآبمد کوه هم پدید آبرنده جهان بود و هم نیست کوننده آبن به شممار م یآبممد.  بمه
همان گونه کوه کوروئوس  پروردگار زمان نزد یونان یهای قدیم بر همه چیز برتممری داشممت
زروان ب یکوران نیز در ایران همه چیز را در قبضه تصرف داشت.
از محققان،  بعضی گمان برده اند کوه این آبیین بعد از عهد زرتشت به وجود آبمده است
و از صبغه تأثیر و نفوذ فلسفه یونان برکونار نیست.  تأثیر یونان را،  در توسعه و تکمیل این
آبیین،  شاید نتوان انکار کورد ولیکن حقیقت آبنست کوه ذکور زروان در اوستا نیز آبمده است.
احتمال هست کوه این عقیده،  از تأویل بعضی اقموال اوسمتا برآبممده باشمد و مایه همایی از
عقاید کولدانیان و سپس از فلسفه یونانی نیز بر آبن افزوده شده باشد.  به هر حال موبدان و
روحانیان زرتشتی آبیین زروان را نیز مانند عقاید مانی،  نوعی رفض و بدعت م یشمرده اند
و با آبن مخالفت می ورزیده اند.  نهایت آبن کوه در آبخر دوره ساسانی،  به سبب تحولی کوه در
همه اوضاع زمانه پیش آبمده بود.  این آبیین نیز رواج بسیار یافت و حتی به عقیده برخممی
از محققان درین دوره فرقه زروانی بر سایر فرقه های زرتشتی برتری داشت.  ۲
شک و حیرت
در برابر این بدعت ها؛ کوه آبن روزگاران،  هر روزی نمونه تازه ای از آبن ها،  در کوناری سمر
Zaehner: Zurvan. A Zorostrian Dilemma, Oxford ۱ در باب آبیین زروان کوتاب 1953
شامل اطبعلعات  سودمندست هر چند مؤلف از مواد بسیاری کوه در دست داشته است به قدر کوفایت اسمتفاده
نکرده است.
. Christensen: L'Iran sous les Sassanides P. 166 ۲
۲۶۲ / دو قرن سکوت
بر م یکورد موبدان خشونتی سخت نشان م یدادند.  هر چه با رأی و اندیشه آبنممان سممازگار
نبود،  نزد آبن ها نادرست و مردود شمرده م یشد.  کوسانی کوه خدا را هم مبمدأ خیمر و همم
منشأ شر م یشمردند،  در دینکرت  به بمدی یماد م یشمدند و دیمن آبنمان بمدآبموزی تلقمی
م یگردید.  با این بدآبموزان و بد دینان،  موبدان چنان کوه عادت  روحانیان همه اقوام و امم
جهان است،  رفتار ناهنجاری داشته اند.  این خشونت روحانیان،  ناچار در اذهان کوسانی کوه
به آبزاد اندیشی علقه داشته اند،  واکون شهای سمخت پدیمد م یآبورد،  از آبن جملمه شمک و
حیرت  بود.  برزویه طبعبیب از جمله کوسانی است کوه ظاهراً  در دوره نوشیروان گرفتمار ایمن
شک و حیرت  شده است.  اگر نیز این باب کولیله و دمنه کوه به نمام اوسمت،  آبن گمونه کومه
ابوریحان بیرونی پنداشته است از جانب ابن مقفع بر اصل کولیلمه الحماق شمده باشمد بماز
شک نیست کوه احوال این گونه مردم را درست و روشن بیان م یکوند.  احوال کوسمانی کومه
از سخت گیر یهای موبدان در کوار دین به حیرت  و تردید افتاده اند،  در شممرح حممالی کوممه
همت و نهمت بر طبعلب علممم » : برزویه طبعبیب از خود بیان م یکوند منعکس است.  م یگوید
دین مصروف می گردانیدم و الحق راه آبن را دراز و ب یپایان یافتم سراسر مخاوف و مضایق
و آبن گاه نه راهبری معین و نه شاهراهی پیدا… و خلف میان اصمحاب ملت هما همر چمه
ظاهرتر بعضی به طبعریمق ارث دسمت در شماخی ضمعیف زده و طبعمایفه از جهمت متمابعت
پادشاهان و بیم جان پای بر رکونی لرزان نهاده و جمماعتی از بهمر حطمام دنیما و رفعمت
منزلت میان مردمان دل در پشتوان پوشیده بسته و تکیه بر اسممتخوان تمموده ای کوممرده و
اختلف میان ایشان در معرفت خالق و ابتدا خلق و انتها کوار ب ینهایت،  و رأی هر یک بممر
آبن مقرر کوه من مصیبم و خصم من مبطل و مخطمی.  بما ایمن فکمرت  در بیابمان تمردد و
حیرت  یک چندی بگشتم و در فراز و نشیب آبن لختی بپوییدم… البتمه نمه راه بمه سموی
مقصد بیرون توانستم برد و نه بر سمت راه حق دلیلی نشان یافتم بممه ضممرورت  عزیمممت
مصمم گشت بمر آبن کومه علمما همر صمنف را بمبینم و از اصمول و فمروع معتقمد ایشمان
استکشافی کونم و بکوشم تا بینتی صادق و دلپذیر به دست آبیمد.  ایمن اجتهماد بمه جمای
آبوردم و شرایط بحث اندر آبن به رعایت رسانیدم و هر طبعایفه ای کوه دیدم در ترجیح دیممن
و تفضیل مذهب خویش سخنی می گفتند و گرد تقبیح و ملمت و نفمی حجمت مخالفمان
م یگشتند به هیچ تأویل بر پی ایشان نتوانستم رفتن و درد خممویش را درمممان نیممافتم و
جنگ عقاید / ۲۶۳
روشن شد کوه بنای سخن ایشان بر هوی بود و هیچ چیز نگشاد کوه ضمیر اهمل خمرد آبن
۱ این فکر حیرت  و تردد،  بعدها در عهد مسلمانان نیز باقی ماند و کوسانی « د.  را قبول کوردی
پدید آبمدند کوه به سبب حیرت  و تردد به زندقه متهم شدند.
اما آبن چه موبدان زرتشتی را نگران م یداشت تنها بدعت های شگفت نبود.  آبیین هممای
دیگر نیز در کوار دعوت  مردم گرم بودند.  از یک سوی دین عیسی و از سوی دیگممر آبییممن
بودا،  دین زرتشت را در میان گرفته بود.
آیین عیسی
آبیین عیسی از دوره اشکانیان بماز در بیمن ممردم ایمران پراکونمده م یگشمت.  در دوره
ساسانی،  تیسفون اسقفی داشت و بسی از خاندان های نام آبور به آبییمن ترسمایی گرویمده
بود.  پادشاهان ساسانی از وقتی کوه روم آبیین عیسی را پذیرفت ترسایان را بس پمر خطمر
می شمردند و به آبزار و تعقیب آبن ها می پرداختند مغان و موبدان نیز همواره آبنان را بدین
کوار تشویق می کوردند.  بعضی مانند یزدگرد اول و خسروپرویز با این پرستندگان صلیب با
لطف و نرمی رفتار کوردند.  اما هر روز جسارت  و توقع ترسمایان،  افمزوده م یشمد و کومار را
سخت م یکورد.  در دوره یزدگرد یک بار کوشیشمی،  نمامش هاشمو،  در شمهر هرمزدارشمیر
خوزستان،  آبتشکده ای را کومه در مجماورت  کولیسما بمود منهمدم کومرد.  پیداسمت کومه ایمن
گستاخی تا چه حد سبب خشم موبدان و بزرگان م یگشت.  بار دیگمر در ری نرسمی نمام
ترسایی در آبتشکده ای رفت و آبتش را خاموش کورد.  آبنجا را نمازخانه ترسایان نمممود و بممه
عبادت  ایستاد.  این کوار نیز از اسبابی بود کوه یزدگرد را از مهر و علقه ای کوممه نسممبت بممه
ترسایان م یورزید پشیمان می کورد.  در مآخذ سریانی و رومی داستان هایی هسممت کوممه از
فشار و آبزار نسبت به ترسایان ایران حکایت م یکوند.  معهذا از همان مآخذ،  این نکته نیممز
بر م یآبید کوه آبیین ترسا در آبن روزگاران در ایران انتشماری داشمته اسمت.  حمتی سمخت
۴۳ مقایسه شود با چاپ مجتممبی مینمموی،  – ۱ کولیله و دمنه به اهتمام عبدالعظیم قریب چاپ چهارم ص ۴۲
.  ص ۴۸
۲۶۴ / دو قرن سکوت
گیر یهای موبدان،  مانع از انتشار سریع آبن در بین طبعبقات  مختلف مردم نبوده است.  ۱
آیین بودا
از جانب مشرق نیز آبیین بودا هر روز انتشار م ییممافت.  در بلممخ و سممغد و بلد مجمماور
چین و هند همواره زاهدان و سیاحان بودایی به نشر و بسط تعالیم بودا اشتغال داشمتند.
در آبخر دوره ساسانیان سرگذشت عبر ت انگیزی از بودا تحت عنوان بوذا سف و بلمموهر در
بعضی از بلد ایران انتشار داشت.  گذشته از آبن،  چنان کوه از مآخذ بر م یآبید،  بودا یا یکی
از شاگردان او کوتابی نیز به فارسی داشته است.  ۲ آبیین شممنی کومه در ترکوسمتان و سمغد
رایج بوده است نیز صورتی از آبیین بودایی به شمار م یآبید.  محققان معتقدند آبییمن بمودا،
بدان گونه کوه در سغد رواج داشته در حقیقت تابع مراکوز بودایی بوده است.  بیشتر متمون
سغدی،  کوه تاکونون به چاپ رسیده و منتشر شده اسمت یما از روی کوتممب دینممی چینمی
ترجمه شده است و یا اصل آبن ها از هندی به چینی نقل شده است.  به هر حال در بلخ و
سغد و ترکوستان،  آبیین بودا به وسیله سیاحان و زاهدان چینی و هندی منتشممر م یشممده
است.  و کوتا بهایی نیز،  در باب آبیین بودا و سرگذشت او به فارسی و زبان های دیگری کوه
در ایران زمین متداول بوده است وجود داشته است.  ۳
مشاجرات فلسفی
باری آبیین زرتشت،  در پایان دوره ساسانی،  بر اثر بدعت های دینی و در نتیجه فساد و
انحطاط موبدان قوی ضعیف گشته بود.  نفوذ آبیین عیسی و آبیین بممودا نیممز،  از دو جممانب
شرق و غرب،  آبن را در میان گرفته بود و هر روزش ضعی فتر م یکورد.  شاید اگر اسمملم از
راه جزیره العرب نم یرسید،  آبیین زرتشت در برابر نفوذ این دو دین خود را یکسره باخته
کوه وصف آبن در مآخذ آبمده است.  Labourt ۱ در باب آبیین مسیح در ایران عهد ساسانی رک: به کوتاب
.  ۲ خوارزمی،  مفاتیح العلوم ص ۲۵ طبعبع مصر ۱۳۴۲
.  در مجله ژورنال آبزیاتیک سال ۱۹۳۳ – شماره ۲۲۳ P. Demieville و Benveniste : ۳ رک
جنگ عقاید / ۲۶۵
بود.  اما اسلم با روح تازه،  و با تیغ آبخته از راه در رسمید و کوارهما از لمونی دیگمر گشمت.
قدرت  و شکوه اسلم،  ادیان دیگر را خاضع کورد و طبعومار همه را در نوردیمد.  از دین همایی
کوه در ایران رایج بود آبن ها کوه اهل کوتابی بودند یا مسلمانی پذیرفتند و یا جزیه بر گردن
گرفتند آبن ها نیز کوه اهل کوتاب نبودند کوشته و پراکونده شمدند و یما مسملمانی را گمردن
نهادند.  با قدرت  و استیلی اسلم ذم یها را کوه جزیه پذیرفته بودند،  البته یارا و حممق آبن
نبود کوه به نشر و اشاعه دین خویش بپردازند.  مد ت ها هرگونه تخلف از حدود را عربان،  با
شمشیر و تازیانه جزا م یدادند.
آبیین زرتشت را مسلمانان به نام مجوس  شناختند و پیروان آبن را به دسممتور پیغمممبر
در شمار اهل کوتاب پذیرفتند ۱ از این رو،  از آبن ها جزیه قبول کوردند و معامله ای را کومه بما
کوفار و مشرکوان روا می داشتند با آبنان نمی کوردند.  با این همه،  البته اجازه بحمث و گفتگمو
نیز به آبن ها داده نم یشد.  و هیچ گونه حق نشمر و تبلیمغ آبییمن خمویش را نداشمتند.  در
مقابل بانگ اذان کوه از مناره های مسجد بر م یخاست،  سرود مغ نم یتوانست اوج بگیرد و
در برابر آبن چه قرآبن می گفت گاثه زرتشت را جای خودنمایی نبمود.  ممد ت ها کوشمید،  تما
محیط آبزادی پدید آبمد و موبدان و هیربدان مجوس  فرصت آبن را یافتند کوه در برابر فقها
و متکلمان مسلمان بنشینند و سخن بگویند.  این آبزاد اندیشی در دوره خلفای نخسممتین
عباسی،  خاصه در دوره مأمون پدید آبمد.  با این همه قبل از آبن نیز پاره ای عقایممد و آبرای
دینی کوه مخصوص مجوس  بود در بین مسلمانان بیش و کوم رواج یافته بود.  در حقیقمت،
حتی آبن عده از ایرانیان کوه بمه طبعیمب خماطبعر آبییمن مسملمانی را پمذیرفته بودنمد هرگمز
نتوانسته بودند ذهن خود را از مواریث و سنن دینی گذشته خویش به کولی خالی سازند.
از این رو عجب نیست کوه بعضی عقاید و آبرا دیرین اجدادی را نیز ،  با آبیین جدید آبشمتی
داده و به هم آبمیخته باشند.
.  ۱ بلذری ص ۷۱
۲۶۶ / دو قرن سکوت
فلسفه ثنویت
از جمله به نظر م یآبید کوه بحث در باب قدر تا اندازه زیمادی از افکمار مجموس  ناشمی
شده باشد.  این کوه از قول پیغمبر درباره قمدریه گفته انمد کومه قمدریه مجموس  ایمن اممت
بشمارند نیز حکایت ازین دارد کوه علما اسلم از آبغاز امر متوجه ارتباط عقایمد قمدریه بما
مذهب مجوس  بوده اند.  اساس  عقیده قدریه،  برین نکتمه بمود کومه انسمان فاعمل کوارهمای
خویش است و نباید کورده های خویش را بمه خواسمت خمدا حمواله کوننمد.  ایمن نکتمه در
حقیقت یک نوع ثنویت بود کوه با وحدت  و توحید اسلم چندان سازش نداشت و اسمماس
آبن تجزیه مبدأ خیر و مبدأ شر محسوب می شد.  این فکر را در آبخر عهد بن یامیممه معبممد
جهنی منتشر کورد،  و چنان کوه در کوتا بها نقل کوردند وی نیز این را از یک ایرانی،  نامش
سنبویه،  پذیرفته بود.  البته بعدها،  کوسانی کوه این فکر را قبول کوردند کووشیدند تا آبن را با
قرآبن و حدیث نیز سازگار کونند.  اما تأثیر و نفوذ آبیین مجوس  را در ایجماد ایمن فکمر بمه
آبسانی انکار نم یتوان کورد.  بعضی از محققان،  معتقدند کوه مسأله اختصاص امممامت بممرای
علی و اولد او کوه اساس  مذهب شیعه است نیز،  ناشی از عقاید و افکار عهد ساسانی است
کوه فره خدایی و حق سملطنت را تنهما از آبن ساسمانیان م یدانسمته اند.  شماید بیمان ایمن
مطلب،  به این صورت  خالی از مبالغتی نباشد لیکن این قدر هست کوه فکر نص امامت،  از
جانب خدا برای ایرانیانی کوه به فره ایزدی معتقد بودند از فکر اجممماع و انتخمماب خلیفممه
قطعاً  معقول تر بوده است.  با این همه،  اگر نیز این دعوی درست نباشد و عقایممد شممیعه و
قدریه تا اندازه ای از عقاید و آبرای مجوس  مایه نگرفته باشد ایمن قمدر هسمت کومه آبییمن
مسلمانی بسیاری از آبداب و عقاید وجود داشت کوه با عقاید کوهنمه مجموس  سمازگار بمود.
درست است کوه یزدان و اهریمن از تخمت جمبروت  قمدیم خمویش فمرود آبممده بودنمد و
ملکوت  آبسمان ها دیگر گونه گشمته بمود،  امما بماز در ورای ایمن دگرگون یهمای ظماهری،
نق شهای ثابتی مانده بود کوه هم چنان به چشم ممردم ممأنوس  و آبشمنا م ینممود.  اللمه و
ابلیس هر چند با هورمزد و اهرمن یکی نبود،  اما باز نمام آبن دو مبمدأ خیمر و شمر را بمه
خاطبعر می آبورد.  قصه ابراهیم و داستان آبتش نمرود نیز یادآبور زرتشت و آبتممش پمماک بممود.
جهنم و بهشت و قیامت و صراط می توانست عقاید و آبرا کوهمن را کومه دوزخ و چینموت  از
جنگ عقاید / ۲۶۷
آبن نمونه ای بود به یاد آبورد.  نمازهای پنجگانه نیز تنهما از آبن مسملمانان نبمود،  در آبییمن
زرتشت نیز توصیه شده بود.  درین صورت  مردم،  یعنی عامه خلمق،  کومه ماننمد موبمدان و
هیربدان نگهبانان آبتش مغان نبودند،  به آبسانی م یتوانستند کویش تازه را کوه از دیار عرب
فراز آبمده بود بپذیرند.  نفرت  و بیزاری موبدان و کوثرت  حیرت  در کوار اهل بدعت،  نیز آبنان
را به قول مسلمانی ترغیب م یکورد.  با این همه آبن عده کوه از قبول آبیین جدیممد روی بممر
می گاشتند در ذمه اسلم بودند.  آبتشکده های آبن ها در اممان بمود امما بمرای نشمر دعموت
مجالی نداشتند.  مسلمانان،  آبن ها را در ادای مناسک خویش آبزاد م یگذاشتند اما دیگر به
آبن ها اجازه نمی دادند کوه با نشر عقایمد و ممذاهب خمویش بما قمرآبن و اسملم بمه جنمگ
برخیزند.  خلفای اموی،  درین کوار بیشتر سخت گیری م یکوردند هرگونه رای تازه ای را کومه
تا اندازه ای بوی بدعت می داد به شدت  محکوم م یکوردند.  سمبب آبن البتمه پرهیزکوماری و
پارسایی نبود؛ زیرا اکوثر امو یها بدین علقه ای نداشتند.  لیکن با هر اندیشه تازه و هر فکر
آبزادی بدان جهت مبارزه می کوردند کوه این افکار و اندیشه ها از خاطبعر ممموالی م یتراویممد و
نزد آبن ها موالی برای سیادت  عرب خطری بزرگ به شمار م یآبمدند.  معبد جهنی رایمی را
کوه در باب قدر داشت از سنبویه ایرانی گرفته بود و حجاج بن یوسمف ظماهراً  بمه همیمن
سبب او را کوشت.  درباره غیلن دمشقی کوه نیز همین رای را داشت هم بن یامیه رفتمماری
سخت خشونت آبمیز کوردند.  جهم بن صفوان هم کوه عقیده به جبر را آبورده بمود از ممردم
ترمذ خراسان بود و بدعت او نیز به سختی کویفمر یمافت.  بمدین گمونه بن یامیمه بما هممه
ب یقیدی کوه در کوار دین داشتند،  با شدتی و خشونتی تمام،  از نشمر هرگمونه فکمری کومه
منسوب به موالی بود به سختی جلوگیری م یکوردند.
زنادقه
خلفا نخستین بنی عباس ،  نیز درین کوار خشن و سخت گیر بودنمد.  در عهمد منصمور و
مهدی،  بسیاری از موالی و غیر موالی به تهمت زندقه کوشته شدند.  با این هممه شمواهد و
قراین بسیاری هست کوه نشمان می دهمد از اواخمر عهمد بن یامیمه،  بقایمایی از مجموس  و
مانویان،  در نهان به نشر عقاید خویش م یپرداخته اند.  زنادقه ظاهراً  بیش از دیگر فرقه ها،
۲۶۸ / دو قرن سکوت
درین مورد به کووشش برخاسته اند.  شیوه تبلیغ این زنادقه در وهلممه اول ایجمماد شممک در
مبانی دینی و اخلقی مسلمانان بود.  به همیمن جهمت در محیمط فسماد آبلمود و تبهکمار
حکومت بن یامیه،  آبن ها زودتر از دیگر فرقه ها مجمال جنبمش و کووشمش یافتنمد.  زنمدقه،
ظاهراً  دنباله تعالیم مانی بود اما اساس  آبن بر شک و تردید نسمبت بمه هممه ادیمان قمرار
داشت.  ازین رو بود،  کوه هر کوس در عقاید و مبانی دین شک داشت با زنادقه مربوط و یمما
دست کوم به آبن ها منسوب بود.  در حکومت بن یامیمه،  ایمن گمونه عقایمد البتمه بیشمتر از
مذاهب دیگر امکان رواج و انتشار داشت.  عبث نیست کوه یکی از فاسد ترین خلفای اموی،
ولید بن یزید با آبرا و عقاید زنادقه روی موافق نشان داد و به زندقه تظاهر کورد.  در اوایممل
خلفت عباسی نیز،  گرفتار یها و دل مشغول یهای خلفا تا حدی محیط آبزادی برای نشممر
آبرا زنادقه فراهم آبورده بود.  به همین سبب در بصره و بغمداد،  پیمروان ممانی و سمایر آبزاد
اندیشان و ب یدینان،  به نشر مذاهب خویش و ایجاد شمک و تردیمد در عقایمد مسملمانان
پرداختند.  در عهد منصور و مهدی کووشش و فعالیت آبن ها سخت تر و خطرنا کتر گشت و
خلفا را به چاره جویی واداشت.
در حقیقت،  زنادقه ۱ همم مسملمانی را تهدیمد م یکوردنمد و همم خلفمت را بمه خطمر
می افکندند.  اساس  خلفت و حکومت عربی بر دین و قرآبن استوار بود و آبن ها این همه را
منکر بودند.  از این رو تعالیم آبن ها را بمرای خلفمت و دیمانت همر دو مضمر م یشممردند.
درباره قمرآبن سمخن بمه نیکمی نم یگفتنمد آبن چمه را مفسمران محکممات  و متشمابهات
۱ لفظ زندیق را بعضی از اصل آبرامی صدیق و بعضی از یک ریشه یونانی دانسته اند.  ظن قوی کوه امممروز مممورد
تأیید محققان است این است کوه اصل ایرانی دارد.  زندیک،  کوه ظاهراً  اصل پهلوی همین کولمه است در زمان
ساسانیان بر کوسانی اطبعلق می شده است کوه در فهم و بیان کولمات  اوستا به شرح و تأویل متوسممل و متکممی
م یشده اند.  پیروان مانی و مزدک گویا به همین سبب در روزگار ساسانیان زندیک خوانده م یشمده اند چمون
اهل تأویل و توسّهع بوده اند.
زنادقه در عهد خلفت عباسیان،  بعضی مانوی بوده اند و بعضی دیگر مردمی آبزاد اندیش بوده اند و در واقع به
هیچ دینی پای بند نبوده اند.
برای اطبعلعات  بیشتر در باب زنادقه و احوال آبن ها مراجعه شود به کوتاب: ممن تاریمخ اللحماد فمی السملم،
عبدالرحمن بدوی کوه علوه بر مآخذ و مراجع مختلف،  مقالت  مشاهیر این فرقه نیز در آبن ذکور و نقل شممده
است.  هم چنین نگاه کونید به مقاله نویسنده این سطور تحمت عنموان زنمدقه و زنمادقه،  در مجلمه راهنممای
کوتاب،  شماره دوم،  سال هفتم.
جنگ عقاید / ۲۶۹
می گفتند قبول نداشتند و ادعا می کوردند کوه در قرآبن سخنان متناقض هست و بعضمی از
آبیات  را با بعضمی دیگمر متنماقض م یشممردند.  ۱ بعضمی از آبن هما سمخنانی همم از خمود
می ساختند و آبن سخنان را در برابر کوتاب خدا م ینهادند.  آبداب و مناسک دینی را نیز بمه
دیده استهزا م یدیدند.  یزدان بن باذان در مکه بود طبعواف مردم را بر گرد حرم کوعبه دید،
بخندید و گفت این قوم گاوان را مانند کوه به پای خویش خرمن را کووبند.  ۲ زندیق دیگممر
وقتی با جعفر صادق مناظره می کورد پرسید روزه و نماز را سود چیست؟  اممام گفمت کومه
اگر قیامتی باشد ادا این فرایض ما را سود دهد و اگر نباشد از بجمای آبوردن ایمن اعمممال
زیانی به ما نرسد.  ۳ این گونه سخنان کوه زنادقه م یگفتند البته گستاخانه و خطرناک بود.
عبث نیست کوه خلفا عباسی،  خیلی زود متوجه خطر گشتند و با آبن به مبارزه برخاستند.
از صاحب نظران و آبزاد اندیشان آبن عهد،  کوسانی نیمز بمه اتهمام زنمدقه هلک شمدند امما
قراین و اسناد حکایت دارد کوه دعوت  و تبلیغ زنادقه از عهد منصور شمدت  و قموت  تممام
داشته است.
عبدال بن مقفع
از جمله کوسانی کوه درین دوره به تهمت زنمدقه گرفتمار گشمتند و سمر انجمام کوشمته
شدند ابن مقفع و بشار بن برد را نام م یتوان برد.  مقفع از مترجمان و نویسندگان بممزرگ
زبان عربی بشمارست اما خود ایرانی بود،  روزبه نام پسر دادویه،  از مردم شهر جور فارس .
در باب زندقه او نیز روایت های بسیار در کوتا بها هست.  گفته انمد کوتمابی در برابمر قمرآبن
ساخت و از قول مهدی خلیفه آبورده اند کوه گفته است کوتابی در زندقه ندیدم ال کوه اصل
آبن از ابن مقفع بود.  ابوریحان بیرونی هم آبورده است چون ابن مقفع کولیلممه و دمنممه را از
زبان پهلوی به تازی نقل کورد،  باب برزویه را کوه در اصل کوتاب نبمود بمر آبن افمزود تما در
عقاید مسلمانان شک و تردید پدید آبورد و آبنان را برای قبول آبیین خویش،  کوه دین مانی
. ۴۴ – ۱ ملطی،  التنبیه و الرد ص ۴۳
.  ۲ طبعبری ج ۱۰ ص ۵۴۸
.  ۳ رک: بحار النوار ج ۴
۲۷۰ / دو قرن سکوت
بود آبماده سازد.
از آبن چه درباره سرگذشت ابن مقفع در کوتا بها نقل کورده اند بر م یآبیممد کوممه وی بممه
زندقه تمایل داشته است.  سفیان بن معاویه امیر بصره نیز کوه او را به وضعی سخت فجیع
هلک کورد و بر او تهمت زندقه نهاد.  اما حقیقت آبن است کوه او بیش از هر چیممز قربممانی
رشک و کوینه دشمنان خویش شده است.  نوشته اند کوه ایمن سمفیان از ابمن مقفمع آبزاری
داشت و همواره مترصد بود تا او را فرو گیرد.  منصمور خلیفمه نیمز از ابمن مقفمع کوینه ای
داشت و سفیان را بر ضد وی بر م یآبغالید.  امیر بصره فرصتی یافت و نویسمنده زنمدیق را
فرو گرفت.  سپس فرمان داد تا تنوری افروختنمد و انمدام وی را،  یمک یمک بریدنمد و در
پیش چشم او به آبتش ریختند.  از سخنانی کوه در کوتا بها از ابن مقفع نقممل کورده انممد بممر
می آبید کوه وی مانند دیگر زنادقه به ادیان بما دیمده حرممت نم یدیمده اسمت،  اگمر قمول
ابوریحان را در این کوه وی باب برزویه را از خود بمر کوتماب کولیلمه افمزوده اسمت درسمت
نباشد باز قراینی هست کوه نشان می دهد ابن مقفع درباره ادیان و مذاهب با نظر شممک و
تردید م ینگریسته است.  از جمله قراین،  رسماله ای اسمت از آبثمار وی کومه جهمت منصمور
فرستاده است و رساله الصحابه نام دارد.  درین رساله پس از آبن کوه در بماب خراسمانیان و
نگهداشت آبن ها توصیه و تأکوید بسیار م یکوند،  م یگویمد کومه در احکمام فقهمی تنماقض و
اختلف فراوان است.  و بسا کوه درباره یک امر دو حکم متناقض صادر م یشمود.  سمپس از
خلیفه م یخواهد کوه درین باب پاره ای بیندیشد و نامه ای به قضات  خویش بنویسمد تما از
روی آبن داوری کونند و گرفتار اختلف و اضطراب نشوند.  درین رساله آبن شمک و حیمرت
هست و از ارکوان مهم عقاید زنادقه نیز بوده است هویداسممت « د باب برزویه طبعبیب » کوه در
و نشان م یدهد کوه نویسنده بیش از آبن کوه در پی چاره جویی باشد قصمدش عیب جممویی
است.  به هر حال،  ابن مقفع اگر نیز از زنادقه بوده است،  ماننممد آبن دسممته از زنممادقه کوممه
بی دینی و آبزاد اندیشی را نوعی ظرافت و تربیت تلقی م یکورده اند نبوده اسمت و ازیمن رو
به اندازه بشار بن برد و ابان بن عبدالحمید به زندقه تظاهر نم یکورده اسممت.  بلکممه سممعی
داشته است از راه ترجمه کوتا بها و نشر رساله های علمی و ادبی مسلمانان را با افکار تازه
جنگ عقاید / ۲۷۱
آبشنا کوند و آبنان را در عقاید و آبرا دینی خویش به تردید و شک اندازد.  ۱
بشار بن برد
اما بشار زندقه را به مثابه نوعی شیرین کواری و هنر نمایی تلقمی م یکومرد و از تظماهر
بدان نیز ابا نداشت.  بشار بن برد شاعری نابینا،  از مردم تخارستان بممود.  در غممزل سممرایی
شهرتش بدان جا کوشید کومه زنمان بمه خمانه اش م یرفتنمد تما اشمعارش را فمرا گیرنمد و
خنیاگران جز به سرود او تغنی نمی کوردند.  پارسیان آبن عهد،  م یگفتنممد کوممه هیممچ چیممز
مانند سرودهای این کوور فسق و فجور و گناه و شهوت  را رایج نم یکوند.  این مممایه ذوق و
هنر را بشار در نشر زندقه به کوار می برد و پیداست کومه شمعر او از اسمباب عممده شمیوع
زندقه به شمار م یآبمده است.  و اصل بن عطا کوه از بزرگان معتزله بشمارست دریمن بماب
از . « د سخنان این کوور یکی از بزرگ ترین و سخت ترین دا مهای شیطانست » گفته است کوه
جمله عقایدی کوه بشار آبشکارا تعلیم و تلقین م ینمود یکی این بود کومه وی آبتمش را کومه
مظهر روشنی و معبود مجوس  و زنادقه بشمارست،  بر خاک کوه سمجده گماه مسملمانان و
سرشت مایه فطرت  انسان محسوب می شد رجحان م ینهاد و این بیت او مشهورست،  کوه
م یگوید:
الرض مظلمه و النار مشرقه و النار معبوده مذکانت النار
و حتی شیطان را کوه از آبتش آبفریده بود بمر آبدم کومه از خماک بمر آبممده بمود برتمری
م ینهاد.  و این گونه سخنان کوه طبععنی و تحقیری در عقاید مسلمانان بود سبب شد کوه او
را به زندقه متهم دارند.  و سر انجام مهدی خلیفه،  به سبب هجموی کومه بشمار در حقمش
گفته بود وقتی به بصره رفت بفرمود تا او را بگرفتنمد و چنمدان تازیمانه زدنمد کومه از آبن
۱ در باب ابن مقفع و زندقه او،  رک به کوتاب امام قاسم بن ابراهیم بر رد کوتابی از وی،  موسوم بممه کوتماب الممرد
مستشرق ایتالیایی با مقدمه ای چماپ و ترجممه کومرده Guidi علی الزندیق اللعین ابن المقفع.  این کوتاب را
است (رم ۱۹۲۷ ) ک درباره شرح احوال ابن مقفع مرحوم عباس  اقبمال رسماله ای دارد کومه در برلیمن بمه سمال
۱۳۰۵ چاپ شده است،  و نیز رک: به مقدمه کوتاب کولیله و دمنه بهرامشاهی چاپ مرحوم عبدالعظیم قریمب
کوه نیز شرح حالی از او آبورده است.
۲۷۲ / دو قرن سکوت
هلک شد.
انتشار زندقه
گذشته از بشار و ابن مقفع چند تن دیگر از گویندگان و نویسندگان زبممان تممازی بممه
زندقه متهم بودند و حمتی کوتا بهمایی نیمز در تأییمد و اثبمات  آبییمن ممانی و مرقیمون و
بردیصان تألیف کوردند.  بعضی از آبن ها را مهدی کوشت.  از آبن جملمه عبمدالکریم بمن ابمی
العوجاء بود کوه آبیین مانی داشت و در نشر آبن اهتمام م یورزید و در اثبات  آبیین خممویش
با مخالفان آبشکارا مناظره م یکورد.  چنان کوه بعضی از مناظره هایی را کوه او با ابمو الهمذیل
علف از معتزله بغداد،  داشته است در کوتا بها نقل کورده انمد.  وی نیمز بمه دسمت مهمدی
خلیفه،  کوشته شد.  در حقیقت زندقه بیش از سایر مذاهب ایران قدیم در دوره خلفما رواج
یافت.  زیرا مذهبی بود کوه بیشتر آبزاد اندیشان و کوسانی کوه م یخواستند تن بممه زیممر بممار
هیچ دینی ندهند آبن را با ذوق خود سازگار م ییافتند.  بسمی نیمز،  تنهما بمرای ظرافمت و
خوشگذرانی آبن را پذیرفتار می شدند.  گذشته از آبن مخصوص موالی نبود و اعراب نیممز از
قدیم با آبن آبشنا بودند.  اعراب به واسطه مردم حیره با زندقه آبشنایی داشتند و عراق نیممز
خود از قدیم یکی از صحنه های ظهور آبیین مانی به شمار م یآبممد بمدین گمونه،  در آبغماز
دوره خلفای بغداد زندقه در بین بسیاری از روشن رایمان و آبزاد اندیشمان عصمر،  رواجمی
داشت.  گذشته از کوسانی کوه به این اتهام کوشته شدند کوسانی نیمز بودنمد کومه بمه زنمدقه
منسوب بودند اما در اظهار آبن مبالغه نم یکوردند و بدین جهت گرفتار نشدند.  از شمماعران
و گویندگان عربی درین دوره،  نام بسیاری را م یتوان ذکور کومرد کومه بمه زنمدقه و مجمون
منسوب و متهم بوده اند و اخبار آبن ها را در کوتا بهای تاریخ و ادب م یتوان خواند.  آبن چه
خلفا را وا م یداشت کوه به آبن ها در پیچیدند این نکته بود،  کوه زنمادقه بما اصمرار و الحماح
تمام م یکووشیدند مردم را نسبت به همه ادیان بدگمان و ب یاعتقاد کونند.  جز مانی تمممام
کوسانی کوه به پیغمبری نامبردار گشته اند،  نزد آبن ها دروغگو بودند.  این نکته را البته خلفا
مسلمانان نمی توانستند تحمل کونند.  علی الخصوص کوه قمرآبن مجموس  را در شممار اهمل
کوتاب آبورده بود اما درباره مانویان سخنی از این گونه در قرآبن نیامده بممود.  بممدین سممبب
جنگ عقاید / ۲۷۳
مهدی خلیفه و جانشینان او در رفع زنمادقه سمخت بمه کووشمش برخاسمتند.  چنمان کومه
نمام « د صماحب الزنمادقه » مهدی،  کوسی را برگماشت تا زندیقان را بجویمد و بکوبمد و او را
گذاشت ۱ نیز پسر خویش را وصیت کورد کوه چون به خلفمت رسمد از تعقیمب آبن هما بماز
نایستد و از پای ننشیند.  ۲ هادی در تعقیب این طبعایفه جد بسیار به خرج داد.  هارون نیممز
از تعقیب آبن ها باز نماند و در سال ۱۷۱ هجری کوه اشخاص متواری و فراری را امممان داد
این امان را شامل زنادقه ای کوه از بیم او روی در کوشیده بودند نکرد،  ۳ در عهد مأمون نیممز
یکی از رؤسا آبن ها نامش یزدان بخت از ری بخواست و بفرمود تا در حضور او علما با وی
مناظره کونند.  یزدان بخت زنهار خواست تا به آبزادی با علما مسلمان مناظره کونمد امما در
مناظره فرو ماند.  مأمون گفت ای یزدان بخت اسلم بیار کوه اگر زنهارت  نداده بودم اکونون
ترا م یکوشتم گفت ای امیرامؤنین سخن تو مقبول اسمت امما دانمم کومه تمو از آبن کوسمان
نیستی کوه مردم را به ترک آبیین خویش واداری.  ۴ با این همه مأمون درباره زنادقه کومممتر
اغماض داشت.  نوشته اند کوه در تعقیب این طبعایفه شیوه خلفا پیشین را داشت.  وقتی به او
خبر آبوردند کوه ده تن از زنادقه پدید آبمده اند و مردم را به آبیین مانی م یخواننمد بفرممود
تا آبنان را فرو گیرند و به حضرت  وی فرستند.  طبعفیل یای شکمخواره چون ایممن ده تممن را
بدید کوه به جایی م یروند پنداشت کوه آبنان را به سوری م یبرند.  در میان آبن ها در آبمممد و
چون آبن ها را کوشت یای بردند او نیز بدان ها پیوست.  موکولن در رسمیدند و او را بما آبن ده
تن زنجیر کوردند و بند نهادند.  طبعفیلی سخت بترسید و از قوم پرسید کومه شمما کویانیمد و
این بند و زنجیر چرا بر شما نهادند.  قوم حال خویش بگفتند و از وی پرسیدند کوه تممو در
میان ما چگونه افتادی؟  گفت من مردی طبعفیلی بودم چون شما را با هم دیمدم پنداشمتم
کوه به دعوتی می روند خویشتن در میان شما افکندم و گرفتمار شمدم.  چمون کوشمتی بمه
بغداد رسید قوم را نزد مأمون بردند،  یک یک را بخواند و از آبن هما خواسمت کومه ممانی را
لعن کونند و از دین او باز آبیند چون نپذیرفتند همه را بکشت.  پس روی به طبعفیلی کورد و
.  ۱ طبعبری ج ۱۰ ص ۹
.  ۲ طبعبری ج ۱۰ ص ۴۲
.  ۳ طبعبری ج ۱۰ ص ۵۰
.  ۴ الفهرست ص ۴۷۳
۲۷۴ / دو قرن سکوت
نام و نشمان او بماز پرسمید.  ممرد حمال و کومار خمویش بماز گفمت ممأمون بخندیمد و ازو
درگذشت.  ۱
مأمون و مجالس مناظره
با این همه رفتاری کوه مأمون با سایر فرقه ها م یکورد ازین بس نر متر و ملی متممر بممود.
در حقیقت روزگار مأمون،  دوره تجدید بحث ها و جدل های دینی در بین اهل کوتاب بمود.
مجالس مناظره ای کوه بیشتر در حضرت  او تشکیل م یشد پیروان ادیان،  خاصه موبدان را
مجال داد کوه در اثبات  عقاید خویشتن به گفتگو برخیزند و با علما اسلم منماظره کوننمد.
درین مناظره ها،  نبرد تازه ای بین موبدان مجوس  با متکلمان مسلمان در گرفممت.  نممبردی
کوه در روشنی عقل و دانش بود و زور و شمشیر در آبن مداخله ای نداشت.
به سبب عنایتی کوه ممأمون،  بمه پژوهمش و جسمتجو در عقایمد و آبرا داشمت پیمروان
مذاهب و ادیان را یک چند آبزادی داد تا به بحث و گفتگو پردازند.  متکلمممان و حکیمممان
نیز کوه با معارف یونانی و ایرانی و هندی آبشنایی داشمتند بما اصمحاب حمدیث و رأی بمه
بحث و جدل برخاستند و در آبن چه به عقاید مربوط است سخنان تازه پدید آبمد.  در باب
انسان کوه از خود قدرتی و اختیاری دارد یا ندارد و در باب قمرآبن کومه مخلموق هسمت یما
نیست بحث و جدل در گرفت.  درباره ادیان و مذاهب نیز کوه کودام با دانش و خرد سازگار
هست و کودام نیست مباحثه پدید آبمد.  پیروان ادیان و صاحبان عقاید با یکدیگر به بحث
و مناظره برخاستند.  این گمونه مناظره هما را ممأمون دوسمت م یداشمت و در جسمتجوی
حقیقت وسیله ای مؤثر م یشمرد.  بدین سبب تیغی را کوه خلفما بمر روی صماحب نظمران
کوشیده بودند در غلف کورد و پیروان ادیان را دستوری داد تا با علما و متکلمان اسلم به
بحث و مناظره برخیزند.  مأمون معتقد بود کوه باید غلبه بر خصم به حجت باشممد نممه بممه
قدرت ،  زیرا غلبه ای کوه به قدرت  حاصمل شمود بما زوال قمدرت  همم از میمان م یرود امما
غلبه ای کوه به حجت حاصل شود هیچ چیز نم یتواند آبن را از میان ببرد ۲ به همین سبب
۱ مروج الذهب ج ۲ ص ۳۲۰ چاپ مصر.
.  ۲ تاریخ بغداد ج ۱۰ ص ۱۸۶ به نقل از خاندان نوبختی ص ۴۲
جنگ عقاید / ۲۷۵
بود کوه مأمون به مناظره و مباحثه عنایتی خاص داشت،  و با متکلمان و محققان همممواره
نشست و برخاست می کورد.  نوشته اند کوه روزهای سه شنبه دانشمندان و صاحب نظران،  از
اهل مقالت  و ادیمان در بارگماه خلفمت جممع م یآبمدنمد.  حجمره ای خماص بمرای آبنمان
می آبراست طبععام م یخوردند و دست م یشستند و مجمرها م یسوختند.  آبن گاه به انجمن
مباحثه م یرفتند مأمون ایشان را نزد خود جای م یداد و مناظره آبغاز م یشد در منمماظره
با نهایت آبزادی سخن م یگفتند و شامگاهان دیگر بار طبععمام م یخوردنمد و م یپراکوندنمد ۱
درین مجالس پیروان و پیشوایان ادیان مختلف حاضر م یآبمدند.  از جملمه کوسمانی ماننمد
آبذرفرنبغ پیشوای زرتشتیان و یزدان بخت پیشوای مانویان حاضر م یگشتند.  در بعضی از
این گونه مجل سها کوه در خراسان تشکیل م یشد نیز علی بن موسی الرضا شرکوت داشت.
در کوتا بها پاره ای از مناظراتی را کوه درین مجالس واقع م یگشت ضبط کورده اند آبن چممه
از اخبار کوتا بها بر می آبید این است کوه این گونه مجالس بازار بحمث و جمدل در مسمائل
مربوط به علم کولم و عقاید را سخت گرم کورد و پیروان ادیان و مذاهب را واداشت کوه در
تأیید مذاهب خویش و رد شبهات  منکران کوتا بها و رساله ها بنویسند.
مناظره ثنوی
در آبن هنگامه ای کوه بین ارباب عقایمد و ممذاهب دریمن دوره در گرفتمه بمود،  ناچمار
مزدیستان و مجوسان نیز فرصت یافتند تا در مباحثمات  شمرکوت کوننمد.  شمرکوت در ایمن
مباحثات  سبب شد کوه موبدان در باب اسلم و قرآبن نیز به بحث و گفتگو بپردازنممد و در
درستی یا نادرستی عقایدی کوه بیش از یک قرن پیش آبیین زرتشت را خاضممع و مقهممور
خویش کورده بود به جدل و نظر بیاغازنمد.  نممونه ای از ایمن گمونه منماظرات  را کومه بیمن
زرتشت یها و علمای مسلمان روی داد در کوتا بها م یتوان دید.  از جمله نوشته اند کوممه در
رضا از وی پرسید حجت » حضرت  مأمون یکی از هیربدان مهین،  با رضا (ع) ک مناظره کورد
تو در باب زرتشت کوه او را پیامبر م یدانی چیست؟  هیربد گفت زرتشت چیزی آبورد کوممه
کوس پیش از وی نیاورده بود و چیزها بر ما روا ساخت کوه جمز او کومس روا نداشمته بمود.
۱ مروج الذهب ج ۲ ص ۳۲۷ چاپ مصر.
۲۷۶ / دو قرن سکوت
رضا گفت آبیا این چیزها را کوه از او م یگویید نه از اخبار پیشینیان به شما رسیده اسمت؟
هیربد گفت همچنین است.  رضا گفت امتهای دیگر جهان نیز همین گونه انمد چمه آبن هما
نیز اخباری از گذشتگان دریافته اند.  پس سبب چیست کوه شممما زرتشممت را از راه اخبممار
گذشتگان می شناسید و به پیامبری او خستو شده اید و دعوی دارید کوه آبن چممه او آبورده
است کوس مانند آبن نیاورده است اما دعوی پیغامبران دیگر را کوه نیز اخبار آبن هممم از راه
۱ نمممونه « د گذشتگان رسیده است باور نم یدارید؟  هیربد در جواب فروماند و از جای برفت
دیگر از این گونه مناظره ها گفتگویی است کوه بین مأمون با یک تن ثنوی رفت.  داسممتان
به روزگار مأمون چنان بود کوه دستوری داده بود » : این مناظره را بدین گون آبورده اند کوه
تا پیش او همه مذهب ها را مناظره کوردندی تا مردی بیامد متکلم،  کوه این مذهب ثنمموی
داشت و بر این مذهب مناظره می کورد.  مأمون بفرمود متکلمان و فقهای اسمملم را جمممع
آبوردند از جهت مناظره او،  آبن مرد چون در سخن آبمد گفت عالمی بینم پر خیر و شممر و
نور و ظلمت و نیک و بد،  هر آبینه هر یک را از این اضداد باید کوه صانع دیگمر باشمد چمه
خرد واجب نکند کوه یک صانعی نیکی کوند و همو بدی کوند.  و مانند این حجت ها گفتممن
گرفت.  از اهل مجلس بانگ برخاست کوه یا امیرالمؤمنین با چنین کومس منماظره جمز بما
شمشیر نباید کورد.  پس مأمون یک زمان خاموش بمود،  آبن گماه از او پرسمید ممذهب تمو
چیست؟  جواب داد کوه مذهب آبنست کوه صانع دو است یکی صانع خیر و یکی شمر و همر
یکی را فعل و وضع او پیداست،  آبن کوه خیر کوند شر نکند و آبن کوه شر کونمد خیمر نکنمد.
مأمون گفت هر دو به افعال خود قادرند یا عاجز،  جواب داد کوه هر دو بمه افعمال خمویش
قادرند و صانع هرگز عاجز نباشد.  مأمون گفت هیچ عاجزی بدیشان راه یابد؟  گفمت نمه و
چگونه معبود عاجز بود.  مأمون گفت الله اکوبر،  صانع خیر خواهد کوه همه او باشد و صانع
شر نباشد یا صانع شر خواهد کوه صانع خیر نباشد به خواست و مراد ایشان باشد یا نممی؟
گفت نباشد و یکی را بر دیگری دست نیست.  مأمون گفت پس عجز هممر یکممی ازیممن دو
ظاهر گشت و عاجزی خدا را نشاید.  آبن ثنوی متحیر ماند،  آبن گاه فرمود تا او را کوشممتند
۲ نام این ثنوی در متن خمبر نیاممده اسمت لیکمن چمون « د.  و همگان بر مأمون ثنا گفتند
.  ۱ عیون اخبار الرضا،  باب ۱۲
.  ۲ بیان الدیان چاپ عباس  اقبال ص ۱۸
جنگ عقاید / ۲۷۷
رفتاری کوه مأمون در پایان سخن با او کورده است بما معمامله ای کومه نسمبت بمه مانویمان
م یکورده است شباهت دارد بعضی از محققان این ثنوی را مانوی دانسته اند.  حتی او را بمما
یزدان بخت مانوی یکی شمرده اند،  ۱ در صورتی کوه مأمون یزدان بخت را نکشممت و امممان
داد و کوشته شدن این ثنوی نیز در پایان حکایت مجعول و نامناسمب بمه نظمر م یآبیمد و
احتمال دارد کوه به کولی آبفریده خیال نویسنده و زاده آبرزو و تعصب او باشد اما مباحثه ای
کوه بین این ثنوی با مأمون روی م یدهد بر پمایه عقایمد زرتشمتی اسمت و در کوتا بهمای
پهلوی نظیر دارد.  پیداست کوه درین گونه مناظرات  آبن چه بیشتر خاطبعر زرتشتیان ثنمموی
را نگران م یداشته است مسأله خیر و شرست.  نگرانی قوم از آبن است کوه افعال شر را بممه
خدا نسبت چگونه توان داد؟
گزارش گمان شکن
۲ کوه ظاهراً  اندکوی بعد ازین تاریخ تألیف شده « د شکند گمانیک وچار » در کوتاب پهلوی
است.  سخنانی هست کوه نشان می دهد موبدان در این کوار تا چه حد بمه حیمرت  و تمردد
بوده اند؟  این اندیشه کوه زشتی و گناه را به خدای خیر و نیکمی بتموان نسمبت داد بمرای
خاطبعر آبن ها هیچ تصور پذیر نبوده است.  آبیا خدایی کومه نیک یهما و زیبای یهمای جهمان را
آبفریده است زشتی ها و بد یها را نیز همو به جهان هدیه کورده است؟  اگر خممدای جهممان
آبفریدگار زشتی و بدی است ناچار خود نیز باید نادان و ناتوان و عاری از نیکی و رحمممت
باشد این چنین نقصی را چگونه می تواند برتابد؟  ۳ در بحثی کوه بین ثنوی با مممأمون روی
داده است این اندیشه کوه در شکند گمانیک وچار اساس  بحثی واقع شده است ب یگمممان
یکی از مه مترین دشوار یهایی بوده است کوه مزدیسنان و ثنویممان را در پممذیرفتن آبییممن
مسلمانان گرفتار تردد می نمموده اسمت.  م یپرسمیده اند کومه اگمر خمدا را،  آبن چنمان کومه
.  ۱ عباس  اقبال حواشی بیان الدیان،  ص ۵۸
به فرانسوی ( ۱۹۴۵ ) ک ترجمه کورده اند.  صممادق de Menasce ( ک به انگلیسی ( ۱۸۸۵ West ۲ این کوتاب را
هدایت نیز ترجمه ای به فارسی از بعضی اجزا آبن دارد.
. ۱۶ – ۳ شکند گمانیک وچار،  فصل ۱۱ بند ۱۳
۲۷۸ / دو قرن سکوت
مسلمانان م یگویند نظیری و مانندی نیست او را غالب و قاهر خوانممدن چممه روی دارد؟  ۱
ازین گذشته،  خدایی کوه یگانه و بی ضد و نظیر باشد نزد مزدیسنان تصورش آبسان نبممود.
می گفتند چنین خدایی اگر خردمند و خرسندست برای چه بدی و زشتی را مجال ظهور
م یدهد و اگر خود نیکی را بر بدی رجحان م ینهد سبب چیست کوه ناپاکوممان و بممدکواران
درین جهان برتری دارند؟  ۲ اگر رحیم و رحمان است موجب چیست کوه نادانی و کووری و
سنگدلی را بر مردم می گمارد؟  ۳
بر این گونه ایرادها،  علما اسلم مانند ابوالهمذیل و نظمام پاسم خهای درسمت و دقیمق
م یدادند کوه در کوتا بهای کولم آبمده است.  اما ایمن گمونه ایرادهما کومه در کوتماب شمکند
گمانیک وچار بر علما اسلم ورد آبمده است نموداری از مناظراتی است کوممه از آبغمماز دوره
بحث و مناظره بین مزدیسنان و مسلمانان رواج داشته اسمت.  وسمعت مشمرب ممأمون و
سهل انگاری و مسامحه ای کوه در رفتار با مزدیسنان و سایر فرقه ها داشت،  اندک اندک به
آبن ها جرأت  داد کوه بر مطالب قرآبن نیز اعتراض کونند و آبن سخنان را متنماقض و متضماد
م یتموان یمافت و ایمن « د شکند گمانیمک وچمار » بشمرند.  نمونه این گونه اعتراضات  را در
اعتراضات  را م یتوان نمونه ای از نبردی دانست کوه ایرانیان در روشنی منطممق و خممرد بمما
در کوتاب آبسمممانی » : عربان و مسلمانان م یکورده اند.  یک جا درین کوتاب چنین آبمده است
کورفمه و » م یگویمد « د.  آبن ها،  در باب کورفه ۴ و گناه این دعوی هست کوه متناقض م ینمایمد
بزه هر دو از من است دیو و جادو نتوانند کوس را زیان رسانند.  هیچ کوس دیمن نپمذیرد و
نیکی نورزد و جز آبن کوه خواست من باشد و هیچ کوس به کوفر نگراید و به بدی در نیفتد
در همان کوتاب بسا کوه زبان به شکایت گشاید و بممر آبفریممدگان « د ال کوه من خواسته باشم
نفرین نماید کوه چرا بدی خواهند و گناه کونند… این از خواست کوردگار خود اوسمت و بما
این همه مردم را به سبب این گناه ها و بد یها به شکنجه دوزخ و عقوبت تن و جان بیممم
من خمود،  ممردم را بمه گمراهمی م یکوشمانم چمرا اگمر » م یدهد.  جای دیگر می گوید کوه
. ۲۶ – ۱ همان کوتاب،  همان فصل،  ۲۰
. ۳۶ – ۲ همان جا ۳۰
. ۴۴ – ۳ همان جا ۳۷
۴ کورفه یعنی ثواب.
جنگ عقاید / ۲۷۹
و « د بخواهم توانم آبن کوه آبنان را به راه راست آبورم اما خواستار آبنم کوه اینان به دوزخ رونمد
۱ این ها نمممونه ای « د… مردم خود عامل بزه و کوننده گناه باشند » باز به دیگر جای گوید کوه
است از آبن چه مزدیسنا،  در مبارزه با علما اسلم و جهمت اثبمات  برتمری آبییمن خمویش
م یگفته اند.  لیکن،  زبان متکلمان اسلم نیز مانند شمشیر غازیان آبن ها در رفمع و رد ایمن
شبهه ها و ایرادها توفیق و پیمروزی یمافت و تممام ایمن گفتگوهما را پایمان داد.  امما ایمن
سخنان،  نشان م یدهد کوه موبدان و هیربدان زرتشتی حتی در بحبوحه قدرت  و عظمممت
اسلم هر وقت مجال سخن م ییافته انمد بما آبن بمه مبمارزه بمر م یخاسمته اند و در رد آبن
احتجاج م یکورده اند و این احتجاجات ،  اگر خود پایه درستی ندارد اما حکممایت از نممبردی
می کوند کوه در روشنی دانش و خرد بین ایرانیان و تازیان در خیر بوده است.  امما منماظره
علما زرتشتی فقط به بحث بما متکلممان مسملمان منحصمر نبموده اسمت،  بما جهمودان و
ترسایان و مانویان و حتی با دهریان نیز گفتگوها داشته اند.  نمونه ای از ایممن مناظره همما را
م یتوان یافت.  از این ها بمر م یآبیمد کومه مجموس  در « د شکند گمانیک وچار » نیز در کوتاب
دوره اسلم نیز،  از اهتمام در نشر عقاید خویش غافل نبوده اند و درین کوار نیممز شمموری و
علقه ای داشته اند.
گجستک ابالیش
از آبن جمله مناظره ای کوه بین آبذرفرنبغ موبد بمزرگ زرتشمتی بما گجسمتک ابمالیش
زندیق کوه از مانویه یا دهریه بوده است حکایت از آبزادی آبن ها در نشر عقاید خممویش،  در
عهد مأمون می کوند.  رساله کووچکی درین باب به زبان پهلوی باقی است کوه داسمتان ایمن
مناظره را دارد ۲ درین رساله ابالیش کوه از آبیین زرتشت بازگشته است در حضرت  مممأمون
با آبذرفرنبغ موبد زرتشتی مناظره می کوند و هفت ایراد بر سبیل سؤال طبعرح م یکونممد.  امما
پاس خهایی کوه آبذرفرنبغ م یدهد به قدری جالب و درخشان است کوه مأمون و مجلسیانش
. ۲۶۵ – ۱ شکند گمانیک،  فصل ۱ بند ۲۶۴
۲ متن و ترجمه رساله را بارتلمی به فرانسوی ( ۱۸۸۷ ) ک و هومی چاچا به انگلیسی ( ۱۹۳۶ ) ک منتشر کورده اسمت.
صادق هدایت هم ترجمه ای از آبن دارد ( ۱۳۱۶ شمسی) ک.
۲۸۰ / دو قرن سکوت
برتری و پیروزی موبد را تصدیق می کونند و ابالیش شرم زده و شکسته از حضرت  ممأمون
خارج م یشود.
از بازماندگان فرقه های دینی دوران ساسانی،  پیروان مزدک منفورتر و وحشتناک تر از
سایر فرقه ها به شمار آبمده اند.  با این همه آبن ها نیز از اواخر عهد مأمون مجال خودنمممایی
یافتند و با مسلمانان به پیکار برخاستند.  این قوم بما نمام خرممی و خمرم دینمی در دوره
مأمون و معتصم قیام کوردند و داستان آبن ها در سرگذشت بابک و مازیار آبمده اسمت ایمن
طبعایفه کومتر از سایر فرقه های مجوس  مجال بحث و احتجاج بما مسملمانان را داشمته اند و
نبردی کوه برای پیروزی آبیین خویش م یکورده اند یکسره در میدن های جنگ بوده اسممت.
با این همه در کوتا بهایی کوه در علم کولم و ملل و نحل نوشته شده است مبمادی عقایمد
آبن هما مذکوورسمت امما چنیمن بمر می آبیمد کومه چمون مسملمانان آبن هما را اهمل کوتماب
نمی شمرده اند،  به آبن ها مجال بحث و گفتگو نم یداده اند.  از این رو،  نم یتوان دانست کوممه
در تبلیغ عقاید خویش چه حاجت هایی به کومار م یبرده انمد و در روشمنی دانمش و خمرد
چگونه با علمای اسلم نبرد م یتوانسته اند کورد؟
شعوبیان
در گیر و دار این مشاجرات ،  کوه در زمینه عقاید و آبرای دینی،  بین صاحب نظممران در
گرفته بود،  مسأله دیگری نیز در بین مسلمانان،  مطرح بود: آبیا عربان،  کومه ایمران و دیگمر
کوشورهای جهان را به اسلم درآبورده اند،  و بر بسیاری از اقوام جهان پیروزی یافته اند،  بممر
دیگر اقوام جهان برتری دارند؟  البته عربان خود درین باب شک نداشتند.  گذشته روزگار
خویش را آبگنده از فخر و شرف و آبزادی و بزرگواری م یدیدند و به دلوری و جمموانمردی
و مهمان نوازی و سخن وری خویش بسی م ینازیدند.  از بابت سعی و مجاهدتی نیز کومه در
کوار نشر اسلم کورده بودند خویشتن را بر دیگر مسلمانان صاحب حقی م یشمردند.  بدان
سبب نیز کوه پیغامبر از عرب برخاسته بود،  و قرآبن هم به زبان عرب بود گمان م یکوردند،
عرب را بر همه اقوام جهان برتری است.  و در ایران،  به روزگار امویان چندان این برتممری
جنگ عقاید / ۲۸۱
را کوه مدعی بودند به ر خها کوشیدند کوه مایه رنمج و ملل گشمت.  از ایمن رو اندک انمدک،
این اندیشه در خاطبعر مسلمانان پدید آبمد کوه این دعوی عربان،  و این رفتار تحقیر آبمیزی
کوه نسبت به دیگر مسلمانان غیر عرب دارند،  با آبیین قمرآبن سمازگار نیسمت.  مگمر نمه در
قرآبن برادری و برابری همه مسلمانان بمه صمراحت ذکومر شمده بمود؟  قمرآبن بمه صمراحت
ای مردم،  ما همه شمما را از ممردی و زنمی آبفریمدیم و شمعبه ها و قبیله هما » م یگفت کوه
گرام یتمر شمما در نمزد » ۱ و تأکویمد م یکومرد کومه « د.  کوردیم تا یکدیگر را (بدان) ک بشناسمید
عربی را بر عجمممی » : و پیغمبر نیز گفته بود « د خداوند آبن کوس است کوه پرهیزگارتر باشد
دریمن صمورت ،  آبن دعو یهما و خودسمتای یها کومه . « د هیچ برتری نیست ال به پرهیزکواری
عربان می کوردند ناروا بود و اساس  درست نداشت.  از این رو بسی از مسملمانان طبعماقت آبن
خوار یها نیاوردند و آبن دعو یها را آبشکارا رد و انکار کوردند.  گفتند عرب را بر دیگر اقوام
جهان هیچ مزیت نیست.  مردم همه از یک گروهنمد و در نمژاد و تبمار هیمچ بمر یکمدیگر
امتیاز ندارند،  مزیتی اگر هست،  بین امت ها و قبیله ها نیست،  بین افرادست و آبن نیز جممز
از حیث تقوا و پرهیزکواری نتواند بود.  نیک و بد و پست و بلند،  در بین هر قمموم و طبعممایفه
هست اما در بین هر قوم و هر طبعایفه نیک،  نیک است و بد،  بدست.  آبن کوس را کومه خمود
پست و فرومایه است از انتساب به بزرگان قوم خویش فخر و شرف نم یافزاید و آبن کومس
کوه نیز خود بلند همت و وال گهرست از انتساب به فرومایگان قبیله خویش قدر و شممرف
نمی کواهد.  وقتی اهل عراق همه خود را به کوسری و قباد منسوب م یکوردند شاعری ازیممن
شعوبیان به طبعنز پرسید پس نبط یها کوجا رفته اند؟
کوسانی کوه برتری اعراب را رد می کوردند اهل تسویه بودنممد،  و چنیممن دعو یهمما را بممه
زیان مسلمانی می شمردند.  اما اعراب،  خاصه جاهلن و خودستایان آبن ها،  کوه گفتمار ایمن
اهل تسویه را نم یپذیرفتند دچار سرزن شهای سخت تر شدند.  کوسانی کوه،  به نام شممعوبی
اختصاص یافتند،  سخنان اهل تسویه را دستاویز کوردند و اندک اندک به تحقیر و سرزنش
عربان پرداختند.  گفتند و حجت آبوردند،  کوه عرب را نه همان هیچ مزیت بمر دیگمر اقموام
نیست بلکه خود از هر مزیتی عاری است.  هرگز نه دولتی داشته اسمت نمه قمدرتی و نمه
.  ۱ سره الحجرات : ۱۳
۲۸۲ / دو قرن سکوت
صنعت و هنری به جهان هدیه کورده است نه دانش و حکمتی.  جز غارتگری و مرد مکوُژشی
هنری نداشته است و از فقر و بدبختی اولد خود را م یکوشمته اسمت.  امما قمرآبن و آبییمن
اسلم کوه عرب بدان ها می نازد و بر دیگر مسلمانان فخر م یفروشد،  خود هیمچ اختصماص
به عرب ندارد.  و آبن گاه،  قرآبن و آبیین مسلمانی خود از این دعو یهای ناروا و تعصب آبمیز
بیزارند و آبن را زشت و ناروا شمرده اند.
نام شعوبی،  کوه بر این فرقه مخالف عرب،  و هم بمر کوسمانی کومه اهمل تسمویه بوده انمد
اطبعلق شده است،  از آبن روست کوه این دو فرقه معتقمد بوده انمد کومه قبایمل عمرب را،  بما
شعوب غیر عرب هیچ تفاوت  نیست و آبن دعو یها کوه عرب در برتری خویش دارند ب یجا
و نارواست ۱ مشاجره بین اعراب با این شعوب یها اندک اندک سخت بال گرفت چندان کوممه
از هر فرقه سخنوران برخاستند و یکدیگر را هجوها و سرزن شها کوردند.  و مخالفان عرب،
خاصه مجوس  و زنادقه،  بازار این هنگامه را گرمتر کوردند،  و در هجو و قدح عرب،  بیش از
آبن چه حق و سزا بود،  افراط پیشه گرفتند و کوار را به جایی رسانیدند کوه اند کاندک نممه
همان قوم عرب،  بلکه هر چیز دیگر را نیز از زبان و آبیین و اعتقاد کوه منسمموب بمه عمرب
بود،  تحقیر کوردند و مخالفت با دعو یهای عرب را بهانه کوردند تا بمما دعو یهممای قممرآبن و
اسلم نیز مخالفت کونند و درین مشاجره از حد اعتدال به کولی خارج شوند.
این شعوب یها تنها در ایران نبوده اند در سایر بلد مسلمانی هم همر جما کومه ممردم از
خودستای یهای عربان به ستوه بودند؛ شعوب یها نیز پدید م یآبمدند و بما اعمراب مشماجره
م یکوردند.  اما در ایران،  از هر دستی مردم در بین این فرقه بودنمد،  کومه هممه در قمدح و
طبععن بر عرب همداستان بودند.  با این همه بیشتر این شمعوبیان،  در ایمران از آبن کوسمانی
بودند کوه از اعراب خواری و بیداد دیده بودند.
می توان گفت کوشماورزان و روسمتاییان،  خاصمه در نقماط دور افتماده ایمران بیمش از
۱ برای اطبعلعات  بیشتر در باب شعوبیه رک: ضحی السلم.  تألیف مرحوم احمد امین کوه به وسیله آبقای عباس
خلیلی به نام پرتو اسلم به فارسی ترجمه شده است.  نیز به سلسله مقالت  آبقای جلل همایی در مجله مهر
ضحی السلم است مراجعه شممود.  همچنیممن رک: دائممره   سال دوم کوه عمده مطالب آبن نقل از همین کوتاب
المعارف اسملم ج ۴ ص ۴۱۰ و همچنیمن مراجعمه شمود بمه تحقیقمات  گلمدزیهر در ایمن بماره در کوتماب:
. Muhammendanische Studien 1
جنگ عقاید / ۲۸۳
دیگران دستخوش جور و بیداد تازیان بودند.  مالکان و اقطاع داران از یمک سمو بمر آبنمان
ستم می کوردند،  باج گیران و کوارگزاران از سوی دیگر مال و خواسمته آبن هما را بمه غمارت
می بردند.  از این جهت بود کوه آبن ها،  بیش از سایر طبعبقات  و افکمار شمعوبی آبشمنا شمدند.
در میان شعوبیان،  آبن ها کوه بیشتر بدخواه عربانند و بیشتر بمه آبنمان کوینمه » نوشته اند کوه
م یورزند،  اوباش نبطی و برزگران و روستاییان ایرانی م یباشمند لیکمن بزرگمان و اشمراف
ایرانی کوه دارای مقام ارجمندنمد،  دیمن را شمناخته اند و شمرف را عبمارت  از نسمب خمود
۱« د.  می دانند
این گفته ابن قتیبه،  با آبن کوه از رنگ غمرض خمالی نیسمت جمالب و مهمم اسمت.  در
موقعی کوه قوم مهاجم بر کوشوری استیل م یجوید اشمراف و بزرگمان آبن کوشمور همیشمه
زودتر از سایر طبعبقات  با مهاجمان و دشمنان دوستی م ییابند.  جاه و حشممت پمر بهمایی
کوه دارند غالباً  آبنان را وا می دارد کوه برای حفظ آببرو و اعتبار خویش بما دشممنان فاتمح و
قاهر خویش بیامیزند و تأثیر و نفوذ آبن ها را بپذیرند.  از این رو در پس هر فمماجعه ای کوممه
برای یک مملکت روی داده است،  طبعبقه اشراف زودتر از سایر مردم رسوم و آبداب قومی و
« د جاه و اعتبممار » ملی خویش را از دست داده اند و حتی راه و رسم بیگانه را به منزله یک
تازه،  پذیرفته اند.
در ایران نیز،  دهقانان و بزرگ زادگان اندک اندک توانستند جای خمود را در حکمومت
عربی بازیابند،  از این رو جمز در ممواردی کومه کوسمب جماه و نمام را در نظمر داشمتند،  در
نهضت های ضد عرب کومتر شرکوت می جستند،  اما روستاییان و کوشاورزان کوه دسممتخوش
ظلم و تحقیر فاتحان بودند و نمی توانستند با آبن ها هممراه و همداسمتان باشمند هممواره
برای مقاومت در برابر زورگویان و ستیزه جویان عرب بهانه م یجستند.  بدین سبب بممود،
کوه مبادی و اقوال شعوبیان نزد روستاییان و کوشاورزان ستم رسمیده نفموذ و رواج بسمیار
یافت.  داستان شعوبیان در تاریخ،  جالب و خواندنی است.  عقیده آبن ها در کووچک شماری
اعراب از حس نفرت  و انتقام سرچشمه می گرفت.  آبن ها نه همان عرب را بر عجم برتممری
نمی نهادند بلکه آبنان را از همه اقوام جهان پست تر و فرومایه تر م یدانسمتند.  ایمن نمدا در
.  ۱ ابن قتیبه،  کوتاب العرب.  رک: رسائل البلغاء ص ۲۷۰
۲۸۴ / دو قرن سکوت
دوران حکومت اموی کوه اعراب قدرت  و سیادت  تمام داشتند ضعیف و نارسا بممود،  لیکممن
در دوره عباسیان اندک اندک شدت  و نیرو گرفت.  در زمان هشمام بمن عبمدالملک وقمتی
اسماعیل بن یسار به نژاد ایرانی خویش افتخار کورد به سختی مجازات  دید.  گویند وی در
حضور خلیفه اموی شعری خواند و در طبعی آبن عظمت نژاد و تبار ایرانیان را ستود و گفت
وقمتی هشمام « د؟  کویست کوه مانند خسرو و شاپور و هرمزان در خور فخر و تعظیم باشمد »
اشعار وی بشنید،  برآبشفت پرخاش آبغاز کورد کوه بر من فخممر م یفروشممی و در برابممر مممن
پس بفرمود تا او را بزدند و در برکوه ای افکندند.  ۱ « د!  خویشتن و قوم خویشتن را می ستایی
در دوره اموی،  آبرا و سخنان شعوبیان،  با چنین شمدتی طبعمرد م یشمد امما در روزگمار
عباسیان،  کوسانی مانند بشار بن برد آبشکارا عرب را م ینکوهیدند و ایرانیان را م یستودند.
بعضی از آبن ها حتی آبشکارا خلفا را،  کوه بنی هاشم بودند طبعرد م یکوردند و م یگفتند بیایید
و پیش از آبن کوه پشیمان شوید خویشتن را خلع کونید.  پس به سرزمین خویش در حجاز
بازگردید و به خوردن سوسمار و چرانیدن گوسپند بپردازید… ۲
با آبن کوه،  آبثار شعوبیه را تعصب دوستداران عرب،  یکسره عرضه نابودی و تباهی کورده
است ولیکن،  از آبن چه در مطاوی کوتب مخالفان آبن ها نقل شده است به خموبی م یتموان
حقیقت دعاوی و مایه سخنان شعوبیان را دریافت.  نفرت  از عرب،  اندک اندک،  چنان کوممه
جاحظ گفت به نفرت  از هر آبن چه بمه عمرب تعلمق داشمت منتهمی گشمت ۳ و شمعوبیان
رفته رفته سخن اهل تسویه را بهانه ای جهت ترویج و اشاعه ثنویت و زندقه کوردند.
در دوره مأمون و معتصم توسعه نفوذ و قمدرت  ایران یهما و ترکومان،  عربمان را یکسمره
۱ برای تفصیل این داستان رجوع شود به: اغانی ص ۱۲۵ و این حکایت از آبن جا در ضحی السملم همم نقمل
۳۰ کوه شعر اسماعیل بن یسار در آبن جا ذکور شده است و در طبعی آبن ابیات  – شده است،  رک: ج ۱ ص ۲۹
آبمده است:
من کوسری و سابور الجنود معا و الهرمزان لفخر او لتعظیم
۲ اشاره است به متوکولی کوه گوید:
فقل لبنی هاشمم اجمعیمن هلموا الی الخلع قبل الندم
فعودوا الی ارضکم بالحجاز لکول الضباب و رعی الغنم
.  ۳ الحیوان،  ج ۷ ص ۶۸
جنگ عقاید / ۲۸۵
ضعیف و زبون کورده بود.  داستان برتری نژادی عرب دیگر افسانه ای بیش نبود.  خلفا خود
از جانب مادر عرب بودنمد.  وزرا بیشمتر از میمان ایرانیمان انتخماب م یشمدند.  سمرداران و
سپهسالران خلیفه بیشتر ترک و ایرانی بودند.  از این رو نشر سمخنان شمعوبیه دیگمر بما
مانع برخورد نمی کورد و بدین گونه،  در گیر و دار مشاجرات  و مجادلت  مذهبی و کولمممی
کوه در آبن روزگاران بیمن فرقه همای مسملمانان و دیگمر ممذاهب در گرفتمه بمود سمخنان
شعوبیان نیز چون مذهب و آبیین تازه ای روی نمود و مخالفان و هواخواهان یافت.  در هممر
حال،  از روزگار مأمون اندک اندک شعوبیان در درگاه خلفت قدری و شأنی یافتند.  چنان
کوه،  در بین الحکمه مأمون،  برخی از آبن ها مقام و منصبی داشتند.

۱۰
پایان یک شب
سال های آخر
در سال هایی کوه بغداد شاهد کوشتن و به دار آبویختن بابک و مازیار و افشین بممود،  دو
قرن سکوت  و مبارزه ایرانیان به پایان م یرسید.  از سقوط نهاوند تما کوشممته شممدن بابمک
دویست سال م یگذشت.  این مدت  بر ایرانیان مثل یک شب رویاخیز گذشته بممود؛ شممب
تاریک هولناکوی کوه جز غریو توفان ها و ناله جغمدها هیمچ چیمز سمکوت  رویما انگیز آبن را
نشکسته بود.  در سکوت  هیجان انگیز این دو قرنِ ظلمت خیز،  بین نیروی ایرانمی و عمرب
کوشمکش عظیمی در گیر بود.  در صحنه رقابت های نظامی و سیاسی دو حریف کوینه جو
پنجه در هم افکنده بودند و هر کودام م یکووشید دیگری را،  به خاک افکند.  تاریخ ایممن دو
قرن،  ماجرای زورآبزمایی دو قوم ایرانی و تازی بود.  در طبعی این زورآبزمایی،  عرب بارها بممه
زمین خورده بود اما درین سال هایی کوه بغداد کوشتن و به دار آبویختن بابممک و مازیممار را
جشن می گرفت دیگر میدان را برای حریف یکسره خالی کورده بود.
در پایان دو قرن عرب دیگر فاتح ایران نبود.  سیادت  و قدرتی کوه جمرأت  م یکوممرد،  در
روزگار بن یامیه،  برای خود ادعا کوند درین روزهما یکسمره از یماد او رفتمه بمود.  در دربمار
خلفت نفوذ و قدرت  او دیگر نم یتوانست با نفوذ و قدرت  ایرانیان معارضمه کونمد.  تسملط
فرهنگ و تمدن ایرانی،  خلیفه تازی را یکسره مقهور و مغلوب خویش کورده بود.  اشراف و
« د صمماحب بیوتممات  » امرا ایرانی،  یعنی آبن ها کوه در دوره ساسانیان به قول مورخان اسمملم
خوانده م یشدند،  در پایان دو قرن سکوت  و تحمل آبن چه را در سقوط مدائن و نهاوند از
دست داده بودند،  دوباره به دست آبورند.  حکومت های محلی غالباً  در دست آبن ها بود و با
پرداخت رشوه و خراج اجازه م ییافتند کوه رعایای زبون و ب یپناه را به نام دین مثل شممتر
بدوشند.  در دربار خلفت،  عربان کونار کوشیده بودند و بندگان ترک کوه تازه بممر روی کوممار
۲۸۸ / دو قرن سکوت
آبمده بودند،  به اقتضای خوی بندگی،  دوستی و پشتیبانی خویش را به هر کوه خریدار بود
م یفروختند.
نفوذ ترکوان
خلیفه کوه از توسعه و نفوذ ایرانیان بیم داشمت،  چمون حممایت و دوسمتی عمرب را از
دست داده بود سعی م یکومرد نیمروی ترکومان را تکیمه گماه خمویش سمازد.  بمرای راضمی
نگهداشتن ترکوان نیز لزم بود کوه دست آبنان را بر مال و جان مردم باز گممذارد.  لزم بممود
کوه با بذل جوایز و صرف اموال این بندگان نو رسیده را راضی و مطیع نگهدارد.
نتیجه این وضع را به خوبی می توان تصور کورد: شمیوع فسماد و رشموه و رواج ظلمم و
ناامنی در چنین حال اجتناب ناپذیر خواهد بود.  در بغداد اندک اندک کوار چنان شممد کوممه
هیچ کوس بر جان و مال خویش ایمنی نداشت.  ترکوان مردم را هزار گونه آبزار م یرساندند
و خلیفه نم یتوانست آبنان را از این کوارها منع نماید.
از اواخر دوره معتصم دربار خلفت یکسره به دست ترکوان افتاده بود با ایممن همممه تمما
معتصم زنده بود،  ترکوان چون درم خریدگان او بودند از او فرمان بممرداری می کوردنممد اممما
پس از او دیگر از هیچ خلیفه اطبعاعت نم یکوردند.  ۱ آبن ها در بغداد بر خلیفه چیره بودنممد و
در شهرها بر مردم ظلم و بیداد م یکوردند.  با ظلم و خدعه امموال ممردم را م یسمتاندند و
۱ این نفوذ ترکوان مخصوصاً  پس از کوشته شدن متوکول توسعه بیشتری یافت.  پس از قتمل متوکومل ترکومان بمه
قول مؤلف الفخری بر ملک استیل یافته بودند و خلیفه در دست آبن ها چون اسیری بود کوه اگر م یخواستند
کوه چون معتز بر سر خلفت نشست کوسانش منجمان » م یکوشتند و اگر می خواستند می بخشودند.  نوشته اند
بیاوردند و گفتند بنگرید تا او چه مدت  خواهد زیست و چه مدت  بر سریر خلفت خواهد ماند.  یکی از ظرفا
در مجلس حاضر بود گفت من از این ها بهتر دانم.  گفتند تو م یگویی چند سال م یزید و چنمد سمال حکمم
الفخممری،  ) « د می راند؟  گفت: تا هر وقت کوه ترکوان بخواهند.  هر کوه در مجلس حاضر بود از این جواب بخندید
معتز در حیات  لمذت  خمواب نداشمت و از بیمم او روز و » ص ۲۲۱ ) ک به همین جهت بود کوه به قول مسعودی
شب سلح از خویشتن جدا نم یکورد.  م یگفت همواره بر این حال خواهم بود تا بدانم سر من از آبن بغاسممت
یا سر بغا از آبن من است و م یگفت همواره م یترسم کوه بغا از آبسمان بر من افتد یا از زمین به قصممد هلک
. ( ک مروج الذهب،  ج ۲،  ص ۴۲۸ ) « د من بیرون آبید
پایان یک شب / ۲۸۹
کوسی یارای تظلم نداشت.  با زور و فشار به ناموس  خلق خمدا تجماوز م یکوردنمد و کوسمی
نمی توانست در مقابل آبن ها مقاومت کوند.  حکایت مردی کوه پانصد دینممار،  بممه امیممری در
بغداد وام داد،  در سیاست نامه آبممده اسمت.  ۱ ایمن حکمایت نممونه ای از وقمایع و اتفاقمات
زندگانی عادی آبن روز مردم بغدادست کوه ترکوان بر جان و مالشان تسلط نامحدود یممافته
بودند.
ستمکاری عمال
در بغداد وضع چنین بود،  اما در ولیات  از این هم بدتر م یگذشت.  عمال خلفا،  خممواه
ترک و خواه عرب،  سخت به جان مردم افتاده بودند.  اینان برای انباشتن کویسه خویش از
هیچ گونه بیداد و ستم دریغ نداشتند.  نمونه ای از این مظالم و فجایع عمال خلیفممه را در
در عهد معتصم دبیری بود بیکار و پیوسته قصه نوشتی و …» : حکایت ذیل م یتوان یافت
به در سرای معتصم رفتی و چون معتصم برنشستی او قصه عرضه کوردی و مضمون قصه
آبن بود کوه مردی کواتب کوافی جلدم اگر مرا امیرالمؤمنین شغلی فرماید خدمت پسمندیده
به جای آبرم و خزانه را توفیر انگیزم و خود را نانی حاصل کونم.  معتصم از ابمرام آبن ملمول
شد بفرمود نواب دیوان را کوه او را شغلی کوه زیادت  رونقی نداشته باشد بفرمایند.  گفتنممد
مسجد جامع بصره را فرش م یباید چه به وقت باران صحن مسجد گمل م یشمود.  مثمالی
نوشتند تا او برود و آبن شغل را تعهد نماید.  مثال بستد و قدم در راه نهمماد در راه سممنگی
جزع ملون لطیف یافت آبن را با خود ببرد و چون به در بصره رسید غلمی پیش فرسممتاد
تا او را استقبال کوردند او جمله متفکر بودند تا به جهت کومدام مهمم آبممده اسمت.  مثمال
عرض داد کوه مسجد را فرش م یباشد انداخت،  گفتند فرمان بریم لیکن چندان مهم نبود
کوه به جهت آبن مثال معتصم می بایست آبورد.  دبیر آبن سمنگ جمزع را از آبسمتین بیمرون
آبورد و گفت فرمان بر آبن جمله است کوه تمامت فرش مسجد ازین سممنگ باشممد.  جملممه
متحیر شدند و گفتند این چنین سنگ از کوجما حاصمل تموان کومرد؟  و او در آبن مبمالغت
م ینمود تا مالی بر خود گرفتند و او ایشان را اجازت  داد کوه به هر سنگ کوه موجود بممود
. ۳۵ – ۱ چاپ خلخالی ص ۳۰
۲۹۰ / دو قرن سکوت
فرش اندازند.  دبیر آبن بستد و به خدمت معتصم آبورد معتصم سؤال کورد کوه این چه ممال
است گفت این توفیر شغل فرش مسجد بصره کوردن است کوه مرا فرموده بودند.  معتصممم
گفت مردی کوه از شغلی هیچ رونق نداشت چندین ممال حاصمل کومرد او مسمتحق هممه
قسم اعمال خطیر باشد پس بفرمود تا او را در عداد دیوان آبوردند و اسممباب وی منتظممم
۱ وقتی خلیفه این اجحا فها را جاه و مقام پاداش م یداد پیداست کومه عممال بمرای « د.  شد
جلب رضای او در ولیات  چه آبتشی بر م یافروختند.
بدین گونه عاملن،  برای آبن کوه خزانه سلطان را توفیری حاصل آبید و خویشتن از آبن
میان نیز بهره ای ببرند در حق رعایا از هیچ گونه ستم و بیدادی دریغ نم یورزیدنمد.  ایمن
عاملن غالباً  عمل خود را به رشوت  به دست م یآبوردند.
جز آبن کوه از پیش مممالی از او بمه رشمموت  « د نم یگماشت » وزیر هیچ عاملی را به عمل
م یخواندنمد.  نممونه ای ازیمن رشموه خوار یها را در « د مرافق الموزرا » بستاند و این رشوه را
او عزل و تولیت » احوال خاقانی،  وزیر مقتدر خلیفه عباسی می توان خواند: م ینویسند کوه
بسیار کوردی تا حدی کوه گویند یک روز نظارت  کووفه به نوزده کوس تفویض کورد و از هممر
کوس رشوتی بستد و هر کوه کوارش تمام م یشد در حال روی به کووفه م یآبورد.  در راه این
جماعت به هم رسیدند گفتند چگونه کونیم؟  یکی گفت انصاف اقتضای آبن م یکوند کوه آبن
کوس به کووفه رود کوه وزیر را بعد از ما همه دیده باشد و مثال نظارت  گرفته.  بر این اتفاق
کوردند و هیجده کوس بازگشتند و آبن یک کوس به کووفه شد.  خاقانی چون آبن جممماعت را
۲« د.  بدید از ایشان خجل شد و هر یک را کواری فرمود
وقتی در دوره مقتدر کوه قدرت  و نفوذ خلفا بر اثر محدود شدن قلمرو حکومت بسمیار
کواستی پذیرفته بود وزیری برای شغل نظارت  کووفه بدین گونه رشوه م یسمتاند پیداسمت
کوه در دوران رشید و مأمون و معتصم وزرا تا چه حد م یتوانسته اند افراط کونند.
م یبایست به وزیر « د مرافق » هنگامی کوه عاملی یا ناظری از عهده وجوهی کوه به عنوان
تقدیم کوند،  بر نمی آبمد قسمتی از آبن را به نقد م یپرداخت و باقی را ضمان م یکوممرد کوممه
۱ جوامع الحکایات  عوفی نسخه خطی.
.  ۲ تجارب السلف،  ص ۲۰۵
پایان یک شب / ۲۹۱
طبعی مدتی معین یا نامعین بپردازد.  غالباً  خلفا نیز از ایمن اممر واقمف بودنمد و آبن را کومار
ناپسند و ظالمانه ای نمی دانستند.
فساد حکومت
عاملی کوه شغل و مقام خویش را بدین گونه به دست م یآبورد،  اموال مممردم را غضممب
م یکورد و باکوی نداشت،  جزیه و باج و خراج را هر مقدار کومه م یخواسمت و از کومه هموس
م یکورد می گرفت.  در برابر طبعم عورزی و هو س بازی او هیچ مانعی وجود نداشمت.  داسمتان
معن زائده در سیستان مؤید این دعوی است.
معن بن زائده در زمان منصور به حکومت سیستان رفت.  او کوه در تاریممخ بممه سممخا و
کورم شهره گشته است – و لبد برای به دست آبوردن چنیمن حسممن شممهرتی لزم بمموده
است ثروت  و مکنت ب یشماری در اختیار داشته باشد – در سیستان و بسممت بمه اخممذ و
غصب و مصادره اموال مردم دست زد و ست مها و ناروای یها بسیار روا داشت.  مؤلف تاریمخ
نممامه را » سیستان م ینویسد کوه عبیدالله بن عل نامه ای به شکایت نزد خلیفه فرستاد اما
به راه اندر بگرفتند و سوی معن آبوردنمد و عبمدالله بمن عل را بخوانمد و از آبن حمال بماز
پرسید.  انکار کورد،  سرش را فرمود تا برهنه کوردند و چهار صد تازیانه بزد او را و آبن گممروه
را کوه با او در آبن کوار یار بودند فرمود کوه گردن بزنید تا خویشتن را بماز خریدنمد و ممالی
عظیم از ایشان بستد و چهل مرد را بگرفت از آبن خوارج و بند برنهاد و به بست فرسممتاد
کوه کوارشان فرمایند و تا مرا آبن جا سرای بنا کونند و فرمود بر ایشان در کوار کوردن شتاب
۱« د.  کونید و هر جای کوه تمام شدی نامه کوردی کوه جای دیگر نیز چنین و چنان بکنید
در قبال این تجاوزها و تعد یهای بارز،  مردم ستمدیده غالباً  هیچ راه گریزی نداشتند.
وزیر هم درین مورد از عامل پمای کوممی نداشمت و خلیفمه خمود از همر دو آبن هما رشموه
م یگرفت درین صورت  تظلم و شکایت کومتر به جایی م یرسید.  حکایتی کوممه در ذیممل از
اغانی نقل م یشود نشان م یدهد کوه در آبن روزگار مردم تا چه پایه مقهور جور و هوس  و
.  ۱ تاریخ سیستان ص ۱۴۵
۲۹۲ / دو قرن سکوت
طبعمع حکام و وزرا بوده اند و غالباً  جز تحمل چاره ای نداشته اند.
می نویسند کوه محمد بن عبدالملک زیات  وزیر معتصم روزی به مظمالم نشسمته بمود
وقتی مجلس تمام شد مردی را دید کوه همچنان نشسته است.  پرسمید کومه آبیما حماجتی
داری؟  گفت آبری ستم رسیده ام داد من بستان.  وزیر سؤال کورد کوه بر تو ستم کورد؟  گفت
تو و تاکونون از بیم و شکوه و زبان آبوریت نتوانسته ام بر تو راه یابم.  گفت در چه باب بر تو
ستم کورده ام؟  پاسخ داد فلن ضیعه مرا وکویل تو بمه غصمب بسمتد و چمون هنگمام ادای
خراج فراز آبمد خراج آبن را من خود پرداختم تا آبن ملک به نام تو در دیوان ثبت نشممود و
مالکیت من از میان نرود.  وکویل تو هر سال غله آبن م یبرد و من همه سمماله خممراج آبن را
می پردازم.  و کوس از این گونه ستم به یاد ندارد.  ابن زیات  وزیر گفت این دعوی را شممهود
و بینه و چیزهای دیگر باید.  مرد گفت اگر وزیر بر من خشم نراند سمخنی بگمویم.  گفمت
بگوی گفت بینه در این دعوی همان شهود است و چون شهود شهادت  خممویش بگفتنممد
۱« د؟  چیزهای دیگر باید چه معنی دارد » دیگر به چیزی حاجت نیست.  این کوه گفتی
وزرا
بدین گونه ظلم و رشوه منبع عایدی مهمی برای عاملن و وزیران بود و چممون خلفمما
خود ازین امر واقف بودند هر زمان کوه به پول حاجت پیدا م یکوردنمد بمه مصمادره امموال
آبنان دست م یزدند.  وزیری کوه پس از یک دو سال معزول م یگشمت گذشمته از ضمیاع و
عقار بسیار هزاران هزار دینار زر نقد داشت و این ثمروت  را غالبماً  از راه رشموه و غصمب و
مصادره و مرافمق بمه دسمت می آبورد.  بما ایمن حمال زنمدگی اکومثر وزیمران بمه پریشمانی
م ینامیممد.  بسممیاری از « د استصفاء » م یانجامید.  خلیفه اموال آبنان را م یگرفت و این کوار را
خلفا،  وزیران خود را کوه مورد خشم و سخط واقع گشته بودند استصفاء م یکوردند و اموال
خود و کوسانشان را مصادره م ینمودند.  مصادره و استصفاء به تدریج در بین سممایر رجممال
حکومت هم رواج یافت و تقریباً  مه مترین منبع کوسب مال گردید.  عماملن ممال رعایما را
.  ۱ اغانی ج ۲۰ ص ۴۷
پایان یک شب / ۲۹۳
استصفاء می کوردند وزیران اموال عمال را به مصادره م یبردنمد و خلفما همیمن معمامله را
نسبت به وزرا روا می داشتند.  کوار به جایی رسید کوه در دستگاه حکومت اداره ای جداگانه
تأسیس گردید.  « د دیوان استصفاء » نیز به نام
ابن فرات  وزیر مقتدر گفته است کوه ده هزار دینار از مال من به خزانه سلطان رفت و
حساب کوردم کوه همین میزان نیز از حسین بن عبدالله جوهری گرفتممه بممودم.  در واقممع،
وزیر یا عامل ولیت،  درین میان چیزی زیان نم یکورد.  آبن چه را خلیفه از او م یگرفممت او
نیز به زور از دیگران گرفته بمود و پمس از چنمدی نیمز کومه بمه سمر شمغل م یرفمت بماز
م یتوانست از مردم بستاند.
وقتی وزیری را استصفاء می کوردند و مالی را کوه از او مطالبه م ینمودند از عهممده ادای
آبن بر نم یآبمد او را دوباره به سر شغل سابق م یبردند تا به حشمت و جماه سمابق بتوانمد
خود را به دستگاه خلیفه بپردازد… « د!  قرض » دوباره از اموال مردم،  باقی مانده
داده « د هزار و یممک شممب » ثروت  خلیفه کوه چندان شکوه و درخشندگی به افسانه های
بود،  از راه تاراج و ستم فراهم م یآبمد.  همه جا تاراج بود.  خلفا وزرا را تاراج م یکوردند وزرا
عمل را مصادره م ینمودند.  عمال نیز مال و جان مردم را بمه مثمابه خموان یغمما عرضمه
دستبرد خویش کورده بودند.
این رفتار عمال خلفا کوه در ولیات ،  بیشتر هممراه بما خشمونت و قسماوت  بمود،  غالبماً
موجب طبعغیان ها و نارضای یها م یگشت.  عبث نیست کوه در سراسر تاریخ خلفا شممور شها
و قیا مهای خونین رخ م یداد و فرقه ها و دسته های دینی و سیاسی پدید م یآبممد.  و ایمن
همه از جور و بیداد عاملن ظالم و امرا و وزرا ناخدا ترس  بود،  کومه غالبماً  دزدی ب یتیمر و
کومان م یکوردند.  و ثروت  و جلل بی مانند آبن ها یکسمره از همیمن دزدی ب یتیمر و کوممان
فراز می آبمد.
ثروت وزرا
در واقع ثروت  و مکنت وزیران و امیران در این روزگاران غالباً  ب یحساب و افسانه آبمیز
۲۹۴ / دو قرن سکوت
جلوه می کوند.  قصه هایی کوه کوتا بها درین باره نقل کورده اند این دعوی را تأیید م ینمایمد.
داستان تزویج مأمون با دختر وزیر خود حسن بن سهل را مورخان نوشته اند.
از جمله تکلفاتی کوه درین عروسی به وسیله وزیر به انجام رسمید،  یکمی آبن بمود کومه
چون مأمون به میان سرای رسید طبعبقی پر کورده بود.  از موم به هیأت  مروارید گرد،  هممر »
یکی چون فندقی در هر یکی پاره ای کواغذ نام دیهی بر او نبشته،  در پای مأمون ریخت و
۱ و این حکایت هر چند « د از مردم مأمون هر کوه از آبن موم بیافت قباله آبن دیه بدو فرستاد
از مبالغه خالی نیست،  وضع ثروت  و مکنت وزرا را در آبن روزگار نشان م یدهد.
هر روز » در همان ایام یکی از بزرگان طبعبرستان،  به هنگام خلفت مأمون به مکه رفت
به بادیه منادی فرمودندی کوه حی علی غداءالمیر،  معروف و مجهول بخوان او نشستندی
مأمون بفرمود تا به بغداد او را تره و هیزم نفروشمند.  کواغمد بخریدنمد و بمه عموض هیمزم
۲« د.  می سوختند و حریر سبز،  پاره کورده به جای تره بر خوان م ینهادند
این همه ثروت  و مکنت نزد وزرا و امرا از کوجا جمع م یشد؟  بدون شک منبمع عممده
این عواید رشوه خواری و غارتگری بود.  زیرا وزرا و امرا منصمب و مقمام خمود را بما پمول
می خریدند.  یعقوب بن داود وزیر مهدی صد هزار دینار به ربیع حاجب داد تا او را بممدین
مقام رسانید.  ۳ بسیاری نیز برای حفظ مقام خویش به هر گونه پسمتی،  تمن در م یدادنمد.
زیرا کوه،  ازین مناصب و مقامات  ثرو ت های هنگفت فرا چنگ م یآبوردند.
خراج و جزیه
ثمروت  و « د رشموه سمتانی » و « د مصادره » و « د استصفاء » گذشته از وزیران و امیران کوه با
مکنت به چنگ می آبوردند،  عاملن خراج و جزیه نیز از راه جبمایت ایمن امموال،  جبمایت
بسیار بر خلق روا می داشتند.  اما این جزیه و خراج چه بود؟  درین باب جمای آبنسمت کومه
.  ۱ چهار مقاله،  طبعبع لیدن،  ص ۲۰
.  ۲ تاریخ طبعبرستان ج ۱ ص ۱۲۲
.  ۳ تجارب السلف ص ۱۲۶
پایان یک شب / ۲۹۵
سخنی گفته آبید.
خراج مالیات  ارضی بود کوه از اهل ذمه گرفته م یشد در مقابل جزیه کوه مالیات  سرانه
بود.  در آبغاز فتح اسلم،  کوسانی از اهل کوتاب کوه به آبیین خویش بماقی ماندنمد و در ذممه
مسلمانان درآبمدند زمین هایی کوه داشتند هم چنان در تصرف آبن ها باقی ماند اما از آبن ها
پاره ای از محصول را به عنوان خراج می گرفتند.  گذشته از خراج،  در هر سال نیز مبلغممی
به عنوان جزیه از این ذم یها م یگرفتند.  جزیه،  از مردان بالغ و تندرست گرفته م یشد و
زنان و کوودکوان و بینوایان از پرداخت آبن معاف بودنمد.  ایمن جزیمه،  کومه از آبن هما گرفتمه
می شد آبنان را در ذمه اسلم قرار می داد و مال و جانشان از تعمرض مصمون بمود.  از ایمن
ذمی ها،  اگر کوسی از پرداخت جزیه خودداری م یکورد جایز نبود کوه آبن را بمه شمکنجه از
او بستانند.  تنها وسیله ای کوه برای الزام وی به تأدیه جزیه جایز شمرده م یشممد،  آبن بممود
کوه او را به زندان بیندازند.  در ستاندن خراج نیز،  شکنجه و تعذیب مؤدیان را ناروا شمرده
بودند.  ۱
با این همه،  عاملن خراج در اخذ و جبایت این اموال،  هرگمز از آبزار و شمکنجه ممردم
دریغ نمی کوردند و اهل ذمه کوه بار سنگین جزیه و خراج بر دوش آبنان بود،  ازین رهگممذر
جفای بسیار کوشیدند.
اهل ذمه
در حقیقت این اهل ذمه،  هر چند در کونف حمایت مسلمانان به شمار م یآبمدنمد،  امما
غالباً  در حق آبن ها هیچ مسامحه ای را جمایز نم یشممردند.  تأکویمد م یشمد کومه در دولمت
مسلمانی هیچ آبن ها را به عمل نگمارند و در روزگار خلفایی کوه تا اندازه ای پای بند دیممن
بودند،  کوار کوتابت نیز،  جز به ندرت  بدان ها سمپرده نم یشمد و خلفما آبن را زشمت و نماروا
۱ برای اطبعلعات  بیشتر در باب جزیه و خراج و کویفیت جمع و جبایت آبن ها و همچنین برای حدود و میمزان و
تبدیل ممذهب و اممر جزیمه در » راجع به Daniel C. Dennett طبعرز وصول این اموال رک به: کوتاب
راجع بمه نمرخ مالیمات  در دوره قمدیم،  چماپ کووپنهماک Lokkegard چاپ ۱۹۵۰ و کوتاب « د اوایل اسلم
۱۹۵۰ کوه درین باره اطبعلعات  و معلومات  مفیدی در آبن ها هست.  کوتاب دنت ترجمه فارسی هم دارد.
۲۹۶ / دو قرن سکوت
می شمردند.
گذشته از آبن،  بنای معابد تازه برای آبن ها ممنوع بود و نیز به آبن ها اجازت  نم یدادنممد
آبتشکده ای را کوه ویران شده بود تعمیر کونند.  با این همه،  در بعضی از بلد ایران،  پمماره ای
از آبتشکده های قدیم همچنان بر پا ماند.  چنان کوه در کورمان،  کوه تما آبخمر عهمد بن یامیمه
بعضی مردم همچنان به آبیین خویش مانده بودند آبتشکده ها بر پای مانده بود.  این ذمممی
ها،  کوه جزیه و خراج م یپرداختند البته در پناه مسلمانان بودند.  با این هممه،  از بسمیاری
جهات  قیود بسیار بر آبن ها تحمیل گشته بود.  زی و جامه شان از زی و جمامه مسملمانان
جدا بود.  در آبغاز فتح اسلم،  بر پیشانیشان داغ م ینهادند و آبن ها را وا م یداشتند کوسممتی
ببندند تا از دیگران شناخته باشند ۱ بر اسمب نشسمتن نیمز بمرای آبن هما ممنموع بمود،  در
مجالس هم حق نداشتند بر صدر بنشیند و همم نم یتوانسمتند بناهمایی برتمر از بناهمای
مسلمین بسازند.
در پرداخت جزیه نیز در حق آبن ها تحقیر و استخفاف بسیار م یرفممت زیممرا کوممه،  لزم
بود این جزیه را با خاکوساری و فروتنی به مسلمانان بپردازند از این رو،  عامممل کوممه بممرای
گرفتن جزیه مأمور بود خود می نشست و ذمی را کوه برای پرداخت جزیممه آبمممده بممود در
پیش روی خویش بر پای می داشت.  اگر ذمی توانگر بود در هر سال معمولً  چهار دینار از
او می گرفتند و اگر بینوا بود دیناری بیش نمی داد.  اما وقمتی بمرای ادای ایمن جزیمه او را
پیش می خواندند،  عامل او را قفایی سخت م یزد و م یگفت: جزیه بده،  ای کومافر!  و ذممی
بیچاره ناچار بود دست به جیب برد و جزیه خویش را برآبورد و بر کومف دسمت نهمد و بما
نهایت شکستگی و خاکوساری بپردازد.  هنگام گرفتن جزیه لزم بود کوه دست گیرنمده بمر
فراز دست آبن کوس باشد کوه جزیه م یدهد.
غالباً ،  بعد از آبن کوه این جزیه ادا می شد،  مهری از سرب به جای رسمید جزیمه،  بمدان
نام داشت و آبن را به گردن م یآبویخممت تمما از مطممالبه مجممدد « د برائت » ذمی م یدادند کوه
مصون بماند.  عامه مسلمانان حق داشتند در این مجلمس حاضمر شموند،  و ایمن زبمونی و
.  ۱ الموال ابی عبید ص ۵۳
پایان یک شب / ۲۹۷
حقارت  ذمی ها را کوه نشانه قدرت  و پیروزی آبیین مسلمانان بود تماشا کونند.  ۱
خراج ستانی
جمع آبوری خراج در ولیات ،  غالباً  با تهدید و فشار بسیار توأم بود.  کوسانی بودنممد کوممه
جمع خراج را به عهده می گرفتند و آبن را از مردم به زور و شکنجه م یستاندند و با وضع
ظالمانه و خشونت آبمیزی آبن را جبایت م ینمودند.  این ها به قول قاضی ابو یوسف کوسانی
جز برگرفتن سود و بهره خویش اندیشه دیگمر نداشمتند،  خمواه آبن را از ممال » بودند کوه
خراج برگیرند و خواه از مال رعیت برباینمد.  آبن گماه ایمن هممه را نیمز بما جمور و بیمداد
۲« د… م یستاندند… و مردم را در گرممای آبفتماب نگماه م یداشمتند و بمه سمختی م یزدنمد
رشید وقتی،  کوارگزاران و دهقانان و کوسانی را کوه جبایت خمراج را المتزام » می نویسند کوه
کورده بودند بازداشت و عبدالله بن هیثم بن سام را برگماشت تا مالی را کوه بابت خراج به
خلیفه مدیون بودند از آبن ها مطالبه کوند.  عبدالله با انواع شکنجه ها بممه مطممالبه خممراج از
آبنان پرداخت و در این کوار خشونت و قساوت  بسیار به خرج داد.  اتفاق را در همان سممال،
رشید به بیماری سختی دچار گشت و بهبود یافت فضیل بر او درآبمد چون دید کوه مردم
را در باب خراج شکنجه و عذاب می دهند،  گفت از اینان دست بازدارید کوه پیمامبر گفمت
هر کوه در دنیا کوسی را شکنجه کوند،  خداوند در قیامت او را شکنجه خواهد کوممرد.  رشممید
۳« د.  فرمان داد تا دست از شکنجه مردم بازدارند و از آبن سال شکنجه برافتاد
در سراسر قلمرو خلفت،  بیش از همه جا خراسان و سواد عرضه دستبرد و دستخوش
ستم و بیداد کوارگزاران خلفما بمود زیمرا خراسمان و سمواد بیمش از سمایر ولیمات  خمراج
م یپرداخت.  از تأمل در فهرستی کوه ابن خلدون در باب خراج عصر مأمون دارد و مقایسه
۷۱ و همچنین برای اطبعلعمات  بیشمتر ، ۷۰ ، ۶۲ ، ۶۱ ،  ۴۵ و کوتاب الخراج ص ۱۸ – ۱ رک: معلم القربه ص ۳۹
در باب اهل ذمه و رفتار مسلمین با آبن ها رجوع شود به کوتاب: اهل الذمه فی السلم.  تممألیف ا.  س .  ترتممون.
.  ترجمه و تعلیق حسن حبشی.  مصر ۱۹۴۹
.  ۲ کوتاب الخراج ص ۶۱ و ص ۶۲
.  ۳ یعقوبی ج ۳ ص ۱۴۶
۲۹۸ / دو قرن سکوت
آبن با جدولی کوه قدامه بن جعفر در کوتاب الخراج خود راجع به خراج عصر معتصمم نقمل
م یکوند،  این دعوی تأیید می شود.  مجموع خراج خراسان و سواد بالغ بر نصف تمام خراج
مملکت عباسی می شد.  ۱ این خراج هنگفت و سنگین نیز از قدیم غالباً  در معممرض تغییممر
السواد بسمتان القریمش مما شمئنا » بود.  سعید بن عاص والی بن یامیه در عراق،  گفته بود
و این گفته حتی در دوره مأمون و متصم نیز معتبر و صمادق « د اخذنا منه و ماشئنا ترکوناه
شمرده می شد.  عمال و کوارگزاران خلیفه در خراسان و عراق،  هر وقت م یخواستند خراج
را م یافزودند و هر وقت می خواستند آبن را م یکواستند.
نمونه این ب یرسمی را در حکایت ذیل م یتوان دید: داود بن عباس  کوه در سممال ۲۳۳
والی بلخ شد هنگامی کوه به بنای نوشاد مشغول بود،  حکومت بلخ را خمماتون او از جممانب
بعضی از اصحاب تواریخ نقل کورده اند کومه از دارالخلفمه …» وی اداره می کورد.  در این ایام
بیش از وجوب خراج طبعلب کوردند.  خماتون داود… پیرایه همای خمود بمه دسمت عاممل بمه
دارالخلفه فرستاد و چنین گویند کوه آبن پیرایه پیراهمن او بمود مرصّهمع بمه درّه و للمی،  و
گفت این پیراهن به جهت آبن فرستاده شد کوه تا از رعایا بیش از ادرار،  غله خراج نطلبند
و چون عامل با آبن پیراهن به دارالخلفه رسید و قصه حال به خلیفمه رفمع کومرد خلیفمه
خراج آبن سال را بخشید و آبن پیراهن را باز فرستاد و گفت این خاتون،  ما را جمموانمردی
۲« د.  و سخاوت  تعلیم کورده است و ما را شرم م یآبید کوه پیراهن او بستانیم
اما چنان نبود کوه همواره خلیفه و عمال او را از این رعایای ضعیف شرم آبید.  بسا نیممز
کوه در گرفتن خراج و غارت  کوردن رعیت بی رحممی و ب یشمرمی را از حمد بمه در بردنمد.
چنان کوه وقتی رشید،  در صدد برآبمد بقایایی از خراج گذشته را،  کوه از سمال ها پیمش بمر
ذمه اهل اصفهان و قم مانده بود مطالبه کوند،  درین کوار چندان خشونت به خرج داد کوممه
قو ت های ایشان و سایر اطبععمه بفروخت و اسبان و دیگر چهارپایان برید کوه به زبان اهل »
قم اسبان یام ۳ گویند به عوض مال ایشان بستد و تا غایت کومه نگذاشمت هیمچ طبعمایفه از
۱ رک: جرجی زیدان،  تاریخ التمدن السملمی ج ۲ ص ۵۴ و ص ۶۱ – ایمن کوتماب جرجمی زیمدان را آبقمای
جواهر کولم به فارسی نقل کورده است و در تهران به سال ۱۳۳۳ چاپ شده است.
.  ۲ فضایل بلخ،  نقل از منتخبات  شارل شفر،  ج ۱ ص ۹۰
۳ یام بر وزن لم اسبی را گویند کوه در هر منزلی بگذارند تا قاصدی کوه به سمرعت رود بمر آبن سموار شمود تما
پایان یک شب / ۲۹۹
صادر و وارد به بغداد گذر کونند تا نباید کوه بعضی از مال کوسمر آبیممد و مجمموع امموال از
۱« د.  مردم هر مملکتی بستد
بدین گونه خلفا و عمال به میل خود هر چه م یخواستند از هر کوه دلشان م یخواست
به عنوان خراج مطالبه می کوردند.  و درین مطالبه نیز غالبماً  از ارتکماب فجمایع شمر مانگیز
دریغ نم یورزیدند.  این بیداد و ستم عاملن مردم را به چاره جمویی وا م یداشمت.  و ایمن
چاره جویی صور ت های مختلف داشت.
رسم الجاء
گاه صاحبان اراضی برای آبن کوه از عاملن ظالم ایمن باشند به حیله دسمت م یزدنمد.
بدین گونه کوه ملک و ضیاع خویش را به نام یکی از محتشممان و مقربممان خلیفممه ثبممت
م یکوردند تا کوسانی کوه مأمور جبایت خراج م یشوند بمر آبن هما سمتم نکننمد و بمه پماس
حشمت آبن بزرگ به گرفتن نیمی یا کومتر از خراج اکوتفا نمایند.  این کوار در تاریخ اسمملم
صماحب زمیمن ممزارع و کوشمتکار شممرده « د الجماء » معروفست و درین طبعریقه « د الجاء » به
م یشد و زمین او به تدریج در تملک ممرد صماحب نفموذی کومه بمه او پنماه داده بمود در
می آبمد ۲ و صاحب زمین اصلی فقط شریک غله و سود آبن م یگردید.
این طبعریقه در هر عصری کوه مردم از سیطره استبداد حکام ظالم و طبعماع بیممم دارنممد
متداول م یگردد و به صور ت های گوناگون جلوه م یکوند و ظلم و فشار بن یامیممه نخسممت
گردید.  « د حیله » موجب شیوع این
در دوره خلفت ولید بن عبدالملک اهالی سواد برای آبن کوه از ظلم عمماملن سممتمکار
رشوه خوار ایمن بمانند به مسلمه بن عبدالملک برادر خلیفه کوه والمی سمواد بمود الجماء
جستند.  از آبن پس اراضی سواد ضیاع مسلمه گردید و در دست اعقاب و احفمماد او بمماقی
منزل دیگر.  برهان قاطبعع.
.  ۱ تاریخ قم،  ص ۳۰
.  ۲ ابن الفقیه ص ۲۸۲
۳۰۰ / دو قرن سکوت
ماند تا آبن کوه خلفت به دست بنی عباس  افتاد و آبن اراضی نیز جزء ضیاع خلفت ضبط
گشت.  مردم مراغه نیز هنگامی کوه مروان بن محمد والی ارمنستان و آبذربایجان بود به او
الجاء نمودند و اراضی آبن ها به تملک مروان درآبمد تا پس از سمقوط ممروان ماننمد سمایر
املک بن یامیه از آبن ها مأخوذ گردید.
در دوره عباسیان نیز این شیوه دوام یافت.  مردم زنجان از بیم صعالیک و از شر عمال
مجبور شدند اراضی خود را به نام قاسم پسر هارون الرشید ثبت کونند و اراضی آبن ها نیمز
ازین راه رفته رفته جزو ضیاع سلطانی گشت.  ۱
در فارس  نیز ظلم و فشار عمال و کوارگزاران خلیفه،  مردم را به ترک املک خویش وا
می داشت و توازن و تعادل اجتماع را به هم م یزد با ایمن هممه بمه همم خموردن تعمادل
اجتماع را مردم به مثابه یک چاره و درمان جهت رهایی از جمور و بیمداد عممال خلیفمه
تلقی می کوردند.
آشوب و شورش
گاه نیز تنها چاره ای کوه مردم برای رهمایی از بیمداد سمتمکاران م یتوانسمتند بیابنمد
شورش و قیام بر ضد خلیفه بود.  توجه بمه ایمن نکتمه کومه قسممت عممده خمراج قلممرو
عباسیان را مردم خراسان و عراق می پرداخته اند نشان م یدهد کوه چرا بیشتر شور شها و
قیا مهای خونین و بزرگی کوه بر ضد خلفای عباسی انجام شد از خراسممان و عممراق پدیممد
آبمد: این همه فشار و شکنجه و بیداد کوه بر سمتمدیدگان خراسمان و سمواد وارد م یآبممد
آبنان را به شورش و قیام بر ضد خلیفه وا م یداشت.