دو قرن سکوت زرینکوب قسمت ششم متن کامل....حمله اعراب جاهلی به ایران
به خلیفه فرستاده می شد. چنان کوه، وقتی فضل بن یحیی برمکمی را کومه یمک چنمد در
خراسان ولیت و حکومت داشت، باز خواند و خواست تا علی بن عیسی بن ماهمان را بممه
با یحیی [برمکی] بگفت و رأی خواست. یحیی گفت علی مردی جبممار و » جای او فرستد
ستمکار است، و فرمان خداوند راست… رشید بر مغایظه یحیی علی عیسی را به خراسان
فرستاد و علی دست بر گشاد و مال به افراط بر ستدن گرفت و کوس را زهره نبود کوه بماز
نمودی و منهیان سوی یحیی [برمکی] م ینبشتند و او فرصممتی نگمماه داشممتی و حیلممتی
ساختی تا چیزی از آبن، به گوش رسانیدی و مظلومی پیش کوردی تا ناگمماه در راه پیممش
خلیفه آبمدی و البته سود نم یداشت تا کوار بدان منزلت رسید کوه رشید سوگند خورد کوه
هر کوس از علی تظلم کوند آبن کوس را نزدیک وی [یعنی نزدیک علمی] فرسمتد و یحمی و
هممه مردممان خماموش شمدند علمی خراسمان و مماوراءالنهر و ری و جبمال و گرگمان و
طبعبرستان و کورمان و سپاهان و خوارزم و نیمروز و سیستان، بکند و بسموخت و آبن سمتد
کوز و حد و شمار گذشت. پس، از آبن مال، هدیه ای ساخت رشمید را کومه پیمش ازو کومس
نساخته بود، و نه پس وی بساختند و آبن هدیه نزدیک بغداد رسید نخست آبن بمر رشمید
عرضه کوردند سخت شادمانه شد و به تعصب آبل برمک را و پایمردی علی عیسی م یکورد
رشید فضل [بن ربیع] را گفت چه باید کورد در باب هدیه ای کوه از خراسان رسیده است؟
گفت خداوند را بر منظر باید نشست و یحیمی و پسمرانش و دیگمر بنمدگان را بنشماند و
بستانید، تا هدیه پیش آبرند و دل های آبل برمک بطرقد، و مقرر گردد خاص و عام را کوممه
ایشان چه خیانت کورده اند کوه فضل بن یحیی [برمکی بدان وقمت کومه در خراسمان بمود]
هدیه آبن مقدار آبورد از خراسان، کوه عاملی از یک شمهر بیمش از آبن آبرد و علمی چنمدین
فرستد. این اشارت رشید را سخت خوش آبمد کومه دل گمران کومرده بمود بمر آبل برممک و
دولت ایشان به پایان خواست آبمد. دیگر روز بر خضراء میدان آبمممد و بنشسممت، و یحیممی
[برمکی] و دو پسرانش را بنشاند و فضل ربیع و قوم دیگمر و گروهمی بمه ایسمتادند و آبن
هدیه ها را به میدان آبوردند هزار غلم ترک بمود بمه دسمت همر یکمی دو جمامه ملمون از
ششتری و سپاهانی و سقلطبعون و ملحم دیباجی ترکوی و دیداری و دیگر اجناس ، غلمان
به ایستادند با این جامه ها و بر اثر ایشان هزار کونیزک ترک آبمد به دست هر یکمی جمامه
زرین یاسیمین پر از مشک و کوافور و عنبر و اصناف عطمر و طبعرایمف شمهرها و صمد غلم
۱۸۲ / دو قرن سکوت
هندو و صد کونیزک هندو به غایت نیکو رو و شارهای قیمتی پوشیده و غلمان تی غهممای
هندوی داشتند… و کونیزکوان شارهای باریک در سقط های نیکموتر از قصمب، و بما ایشمان
پنج پیل نر و دو ماده. نران با برگستوان های دیبا و آبینه های زرین و سیمین و مادگان بما
مهدهای زر و کومرها و ساختهای مرصع به جواهر بدخشمی و پیمروزه، و اسمبان گیلمی و
دویست اسب خراسانی با جل های دیبا و بیسمت عقماب و بیسمت شماهین و همزار اشمتر
آبوردند دویست با پالن و افسارهای ابریشمین دیباها در کوشیده در پالن، و جوال سخت
آبراسته و سیصد شتر از آبن با محمل و مهد، بیست با مهدهای بزر، و پانصد هزار و سیصد
پاره بلور از هر دستی و صد جفت گاو و بیست عقد گوهر سخت قیممتی و سیصمد همزار
مروارید و دویست عدد چینی فغفوری از صحن و کواسه و غیره کوه هر یمک از آبن در سمر
کوار هیچ پادشاهی ندیده بودند، و دو همزار چینمی دیگمر از لنگمری و کواسمه های کولن و
خمره های چینی کولن و خرد و انواع دیگر و سیصمد شمادروان و دویسمت خمانه قمالی و
دویست خانه محفوری، چون ایمن اصمناف نعممت بمه مجلمس خلفمت و میمدان رسمید
تکبیری از لشکر بر آبمد و دهل و بوق بزدند آبن چنان کوه کومس ماننمد آبن یماد نداشمت و
نخوانده بود و نشنوده، هارون الرشید روی سوی یحیی برمکی کورد و گفممت ایممن چیزهمما
کوجا بود در روزگار پسرت فضل؟ یحیی گفت زندگانی امیر دراز باد این چیزها در روزگار
امارت پسرم در خانه های خداوندان این چیزها بود به شهرهای عراق و خراسممان. هممارون
الرشید ازین جواب سخت طبعیره شد چنان کوه آبن هدیه بر وی منغص شممد و روی تممرش
۱ این پاسخ دلنشین کوه یحیی داد البته ممایه شمرم و « د. کورد و برخاست از آبن خضرا برفت
تشویر خلیفه گشت. اما خلیفه می دانست کوه این علی بن عیسمی در خراسمان و عمراق و
دیگر شهرها، به غارت مشغولست. لیکن هم خلیفه بود کوه دست علی را گشاده کورده بود
تا هر چه می خواست می کورد.
با این همه تنها این علی بن عیسی نبود کوه خانه مردم را م یکوند تمما خزانممه سمملطان
آببادان دارد. بیشتر عاملن و امیران املک و ضیاع مردم را م یسمتدند و ممال و خواسمته
رعایا را به غارت می بردند. این کوارگزاران و گماشتگان، در واقع، مقام خویش را از خلیفه
. ۴۱۸– ۱ تاریخ بیهقی، چاپ دکوتر فیاض، ص ۴۱۶
شهر هزار و یک شب / ۱۸۳
به اجازه می گرفتند و در مدت ولیت خمویش از هیمچ گمونه بیمداد و سمتم روی گمردان
نبودند.
خلیفه نیز جز به طبعمع آبن کوه احیاناً دسترنج تبهکار یهای چنمدین سماله آبنمان را بمه
از آبن ها بستاند هرگز مؤاخذه شان نم یکورد. مممردم در زیممر بممار جممور و « د مصادره » عنوان
فشار عمال ظالم و فرسوده می شدند. برای این مردم درمانده ستمدیده ای کوه خلیفممه آبن
را به یک مشت کوارگزاران جبار طبعماع در مقابل ثمن بخس م یفروخت، هیچ امیدی نبود.
ازین رو بود کوه، هر جا مدعی تازه ای سر بر م یآبورد، مردم دعوت او را اجابت م یکوردند.
حمزه بن آذرک
چنان کوه وقتی حمزه بن آبذرک بر ضد این ناروای یها کوه م یرفت، برخاسممت و گفممت:
در خراسان و سیستان و کورمان بسیاری از « د مگذارید کوه این ظالمان بر ضعفا جور کونند »
ستمدیدگان دعوت او را با شور و علقه اجابت کوردند. درباره ایمن حممزه و جنگ همای او
آبن چه در کوتا بها آبمده است پریشان و شگفت انگیز و در هم است.
دلور یهای او کوه سال ها بیم و وحشت در دل خلیفه افکنده بود، گویا منشأ داسممتان
شده باشد. نوشته اند کوه او از نسل زوبن طبعهماسب بود. ۱ بسممیاری از « د امیر حمزه » معروف
کوسانی نیز کوه با او بودند، ایرانیان بودند. نکته جالب توجه آبنست کوه در قیام این خوارج،
ایرانیانی کوه از دستگاه خلفت ناراضی بودند، بما عربمان همم داسمتان م یشمدند و هرگمز
ملحظه برتر یهای نژادی در میان نبمود. خاصمه کومه بیشمتر خموارج لزم نم یدانسمتند
خلیفه مسلمانان از عرب و قریش باشد و همین امر موجب انتشار مبادی و تعالیم آبن همما
در میان ایرانیان بود. ۲
. ۱ تاریخ سیستان ص ۱۵۶
۲ خوارج کوه در عهد بنی امیه خطری بزرگ بودند، در دوره عباسیان چندان جنمب و جموش نداشمتند و فتنمه
آبن ها نیز دوام نم ییافت. در باب مذهب و اصل و منشأ آبن ها تحقیق خلف هست در هر حال در امر خلفت
آبرا خاصی شبیه به نوعی جمهوری طبعلبی داشته اند و از حیث صلبت در عقیده هم شمبیه بمه فرقمه پیموری
طبعبممع بیممروت ۱۹۴۹ تین بوده اند. برای اطبعلعات بیشتر در باب آبن ها رک: عمر ابوالنصر: الخوارج فی السلم
۱۸۴ / دو قرن سکوت
درباره آبغاز کومار حممزه چیمز روشمن در تاری خهما نیسمت. م ینویسمند کومه او در دوره
یکممی از عمممال » حکومت علی بن عیسی بر خراسان، در سیستان برخاست. گفته اند کوممه
آبنجا ب یادبی ها کورد حمزه عالم بود و بر او امر معروف کورد، آبن عامل خواست کوه او را تباه
۱ فرمانروایی علی بن عیسمی در خراسمان بما ظلمم و قسماوت « د کوند، آبخر عامل کوشته شد
بسیار توأم بود. ازین رو در هر گوشه بر ضد او شورش و آبشوبی برخاست اما خوارج چون
قیام بر حکومت جائر را واجب می دانسمتند در مخمالفت خمویش بیمش از سمایر فرقه هما
تعصب نشان می دادند.
داستان جنگ های حمزه در کوتا بها به تفصیل آبمده است. م ینویسند کوه وقتی عامل
مردممان سمواد سیسمتان را هممه بخوانمد و » خلیفه از بیم او از سیستان گریخت حممزه
بگفت یک درم خراج و مال بیش به سلطان مدهید چون شما را نگاه نتواند داشت. و من
۲ عمال خلیفممه بمما آبن « د از شما هیچ نخواهم و نستانم کوه من بر یک جای نخواهم نشست
کوه بارها در برابر وی به زانو در آبمدند هرگز از تعقیب وی نم یآبسودند. جنگ های بسممیار
رخ داد و بسیاری شهرها چندین بار دست به دست گشت. درین گممونه حمموادث، هممر دو
طبعرف خشونت و قساوت بسیار نشان می دادند. خوارج در شهرها و قریه ها بمر هیمچ کومس
ابقا نمی کوردند و حتی کوودکوان دبستان را نیز از دم تیغ م یگذرانیدنممد و دولتیمان نیمز از
آبن ها انتقام سخت می کوشیدند. گاه کوودکوان را با معلم در مسجدها محصممور م یکوردنممد و
مسجد بر سر ایشان فرو م یآبوردند ۳ در بعضی جاها نیز خانه ها را آبتش م یزدند، و مممردی
را بر دو درخت کوه به هم م یآبوردند م یبستند و سپس آبن دو درخت را م یگشممودند، تمما
پاره از آبن بر هر درختی بماند… ۴ خلیفه و یارانش را، بلکه هر کوس را نیمز کومه راضمی بمه
Welhausen: Die Reliogiosplitischen : – نیممز رجمموع شممود بممه قسمممت اول کوتمماب
Shortet Encyclopaedia در « د خموارج » و همچنین به مقاله oppositionpartein 1901
کوه در آبن از مآخذ تازه تر هم نام رفته است. of Islam P 246
. ۱ تاریخ سیستان ص ۱۵۶
. ۲ همانجا ص ۱۵۸
. ۳ تاریخ بیهق، ص ۴۵
۴ کوامل، ج ۵ ص ۱۰۲ چاپ مصر.
شهر هزار و یک شب / ۱۸۵
حکم خلیفه بود کوشتنی می دانستند ۱ و ازین رو کوسانی کوه از فرمانروایی جابرانه علی بمن
عیسی و فرزندان او در خراسان ناراضی بودند، به یاری حمزه برخاستند. وقتی کوار خوارج
در خراسان بال گرفت علی بن عیسی در این کوار فرو ماند. ناچار نامه ای به هارون نوشمت
آبگاه کورد کوه مردی از خوارج سیستان برخاست است و بممه خراسممان و کورمممان » و وی را
تاختن همی کوند و همه عمال این سه ناحیت را بکشت و دخمل برخاسمت و یمک درم و
۲« د. یک حبه از خراسان و سیستان و کورمان به دست نم یآبید
قیام خوارج در خراسان چنان مایه بیم و نگرانی خلیفه شد کوه برای فمرو نشماندن آبن
به تن خویش روانه آبن دیار گشت. در ری علی بن عیسی کوه مورد سخط واقع شده بممود
با تقدیم هدایا و تحف او را راضی نمود و امارت خراسان را بمرای خمود حفمظ کومرد. امما
چندی بعد معزول شد در حالی کوه کوار از کوار گذشته بود. جور و بیداد علمی بمن عیسمی
خراسان را چنان بر آبشفته بود کوه به آبسانی آبرام و سکون نم یپذیرفت. ایمن مموج توفمان
خیز خشم و سرکوشی کوه در خراسان و سیستان و کورمان م یجوشید بغداد را به سممختی
تهدید می کورد و خلیفه خود مایه این همه نارضای یها را کوه بیداد عاملن بود م یدانسممت
و نمی خواست چاره درستی بجوید. در نامه هایی کوه از گرگان به عنوان امان نامه و اتممام
حجت برای حمزه فرستاد می توان این نکته را به خوبی دریافت. جوابی نیز کوه حمزه بممه
وعد و وعیدهای خلیفه داد نشان می دهد کوه خشم و نارضایی مردم از عمممال خلیفممه تمما
چه اندازه موجب این گونه طبعغیان ها و سرکوش یها بوده است و مخصوصاً از آبن بممه خمموبی
بر می آبید کوه این خشم و نارضایی برای فرقه هایی نظیر خوارج تا چمه انمدازه نقطمه اتکما
آبن چمه از جنمگ » مناسبی بوده است. در این نامه حمزه به خلیفه چنین م ینویسد کومه
من با کوارگزارانت به گوش تو رسیده است نه از آبن است کوه من در ملک تو سمر منمازعه
دارم یا رغبتی به دنیا در دلم باشد کوه بدین وسیله بخواهم بدان دسمترس یمابم و دریمن
کوار برتری و نام و آبوازه نیز نم یجویم. حتی با آبن کومه بدسمیرتی عممال تمو در رفتمار بما
کوسانی کوه تحت حکم و ولیتشان هستند، بر همه آبشکار است و آبن چه آبن ها از ریختممن
خون ها و ربودن مال ها و تبهکار یها و ناروای یها پیش گرفته اند معلوم همگانست من بممه
۱ مقالت اشعری ج ۱ ص ۱۶۵ ، طبعبع مصر.
. ۲ تاریخ سیستان ص ۱۶۰
۱۸۶ / دو قرن سکوت
سرکوشی، بر آبن ها پیشی نجسته ام و گمان م یکونم آبن چه از حال خراسمان و سیسمتان و
۱ در ایمن زممان « د فارس و کورمان به تو رسیده است مرا از سخن درین باب ب ینیار م یکوند
آبتش خشم و نفرت چندان بال گرفته بود کوه فرو نشاندن آبن آبسان به نظر نم یرسممید بمما
مرگ خلیفه همچنان خراسان در چنگال آبشوب و نماامنی رنمج م یبمرد و همر روز بمرای
اظهار نارضایی خویش بهانه تازه ای می یافت. حتی رافع بن لیث را کوه عرب بود چون بممر
ضد دربار خلیفه در سمرقند سر به شورش برآبورد مردم یاری کوردند و داستان قیام او در
تاریخ معروف است.
این خشم و نومیدی کوه در دوره هارون بر اثر ب یرحمی و عیاشی و تجمل پرسممتی او
فزونی می گرفت سرانجام ایرانیان را به چاره جویی تازه برانگیخمت. گمویی هنگمامی کومه
مسمت رویاهمای شمیرین و غرو رانگیمز « د شمب های عربسمتان » بغداد در ظلمت و سکوت
خویش بود در خراسان و سیستان و طبعبرستان و آبذربایجان سپیده دمیده بود.
رخ « د همزار ویمک شمب » در پشت باروهای سر به فلک کوشیده دارالخلفمه ماجراهمای
مفتخمر م یشمدند، « د بوزینگمان امیرالممؤمنین » م یداد، امیران و وزیران به دسمت بموس
توانگران و بزرگان به خمدمت و طبعماعت بنمدگان خلیفمه مباهمات م یکوردنمد. شماعران و
مسخرگان و متملقان و دروغ گویان بازار گرمی داشتند. طبعلهایی کوه از اطبعمراف و اکونماف
کوشور به عنوان خراج و هدایا مثل سیل به بغداد م یآبمد مانند باران بر مطربان و شاعران
و خنیاگران و دلقکان و عیاران شمهر فمرو م یریخمت. بریمن خموان یغممایی کومه جمور و
استبداد خلفا در بغداد گسترده بود ترک و تازی و دهقان شریک بودند. در کونار گرسممنه
چشمان عرب آبزمندان عجم جای داشتند، هر کوه در بغداد بود و با درگاه خلیفه نسبت و
ارتباطبعی داشت ازین تاراج و چپاول بهره ای م یبرد.
در درگاه خلیفه
درین میان دهقانان و بزرگ زادگان ایران ب یآبن کوه علقه خمود را بمه گذشمته ایمران
. ۱ تاریخ سیستان، ص ۱۶۶
شهر هزار و یک شب / ۱۸۷
« د تاریخ ایران » و « د ایران » فراموش کونند نقشه های خویش را دنبال م یکوردند. اینان کوه به
« د احیمماء مجممد و عظمممت » علقه م یداشتند باز خممواب « د مردم ایران » و « د ایرانی » بیش از
گذشته خویش را م یدیدند اما مردم ایران کوه بارهما قربمانی بلهوسم یهای آبن هما گشمته
بودند طبعبعاً چندان مورد التفات آبن ها واقع نم یشدند.
برامکه کوه به بزرگواری و جوانمردی مشهور گشتند ثروت ب یکوران افسانه آبمیز خمود را
مدیون رنج و کووشش رعایای ایرانی خویش بودند اما در هنگام بخش شها و نامجوی یهمما،
آبن ها هرگز ایران یها را بر دیگران مقدم نم یداشتند.
خالد برمکی کوه چند بر طبعبرستان حکومت م یکورد وقتی معزول شمد و از آبممل قصمد
بازاریی به کونار رودبار ایستاده بود گفت الحمدلله از ظلم تو خلص » کووچ و بازگشت کورد
یافتیم، این حال با خالد بگفتند بفرمود تا بازاری را بیاوردند گفت اگر مرا از ولیت شممما
۱« د. معزول کوردند از انتقام تو کوسی مرا معزول نکرد گردن بازاری بفرمود زد
تمام وزرا و امرایی کوه به بندگی خلیفه تن در داده بودند، درین فجایع مظالم شرکوت
می کوردند، دهقانان ایرانی نیز درین مورد دست کومی از بزرگان عرب نداشتند.
آبن ها اگر بر ضد منافع خلیفه به کووشش بر م یخاستند محرک واقع یشان فقط منافع
را « د دولتی با شکوه به شیوه عهد ساسممانی » شخصی بود، هنوز حوادث زمانه آبرزوی ایجاد
از لوح خاطبعرشان یکسره نزدوده بود. ازین رو بود کوه برای ایران و به نممام ایرانیممان گمماه و
بی گاه کووش شهایی می کوردند.
سقوط بغداد و قتل امین به وسیله ایرانیان نمونه ای از ایمن گمونه کووشمم شها بمود. از
وقتی کوه هارون برامکه را برانداخته بود بزرگ زادگمان ایمران قمدرت و نفموذ خمود را در
دولت اسلم از دست داده بودند.
یاری کوردن مأمون و جنگ کوردن با امین در واقع بهانه ای بود برای آبن کوه این بمزرگ
زادگان ایران بار دیگر قدرت و نفوذ از دست رفته خود را در دستگاه خلفممت بممه دسممت
آبورند.
. ۱ تاریخ طبعبرستان ج ۱ ص ۱۸۷
۱۸۸ / دو قرن سکوت
خاندان سهل
معذالک قتل امین به دست طبعاهر، قوم عرب را از برتر یجویی خممویش نومیممد نکممرد.
چندی بر نیامد کوه با آبغاز خلفت مأمون تمام قلمرو خلفت از شورش و انقلب به هم بر
آبمد.
نفوذ و قدرتی کوه فضل بن سهل و برادرش حسن در دربار مأمون یافته بودند رشک و
کوینه اشراف عرب را بر ضد ایرانیان بمه شمدت تحریمک سماخته بمود. در آبن جما ممأمون
کوورکوورانه تحت نفوذ و سیطره فضل در آبمد ۱ و از کوار بغداد فممارغ مانممد. تسمملط خانممدان
سهل بر دستگاه حکومت، عربان را سخت ناخرسند م یکورد. خاصه کومه خانمدان سمهل از
زرتشتی های نو مسلمان بودند و در اسلم شهرت و سابقه ای نداشتند.
وقتی مأموران به تحریک و اصرار فضل، حکومت عراق را کومه پمس از قتمل امیمن بمه
طبعاهر بن حسین فاتح بغداد سپرده بمود، از وی بماز گرفمت و بمه حسمن بمن سمهل داد،
نارضایی و نگرانی افزونی یافت. در بغداد آبوازه در افتاد کوه فضل بن سهل بر مأمون چیره
گشته است و او را از کوسان و یاران جدا کورده و در خانه ای باز داشته است. و اکونون خود
کوارها را به دست گرفته و به رای خود و هموای خمویش حکمومت م یرانمد ایمن اندیشمه
مخصوصاً مایه بیم و نگرانی عباسیان بغداد گردید. چون خاندان سهل به تشممیع شممهرت
داشتند عباسیان بغداد م یترسیدند کوه آبن ها به حیله و قوت ، خلفت را از خاندان عباس
به خاندان علی منتقل کونند، حکایتی کوه در تاری خها درین باب آبورده انمد نشمان م یدهمد
بما » کوه این کوار را مردم از خاندان سهل بعید نم یدانسته اند. م ینویسمد کومه فضمل روزی
یکی از ارکوان دولت مأمون گفت سعی من درین دولمت از ابومسملم بیشترسمت او گفمت
ابومسلم دولت از قبیله به قبیله رسانید و تو از برادر به برادر رسمانیدی گفمت اگمر عممر
۲« د. باشد از قبیله به قبیله رسانم
. Muir Caliphate p. 495 ۱
. ۲ تاریخ برگزیده ص ۳۱۲
شهر هزار و یک شب / ۱۸۹
همه جا شورش
بدین گونه در عراق بیشتر مردم از فرمانروایی حسن نگرانمی داشمتند و ایمن نگرانمی
موجب انقل بها گشت. به زودی در عراق و جزیره و حجاز و یمن شممور شها و آبشمو بها
پدید آبمد. امرا و متنفذان در نصیبین و میافارقین و آبذربایجان و ارمنیه سر به شورش بمر
آبوردند. ابراهیم بن موسی در یمن قیام کورد و محمد بن جعفر بمر حجماز اسمتیل جسمت
عباس بن محمد بر بصره تسلط یافت و زید بن موسی به او پیوست. ۱
درین میان وضع کووفه از همه جا سخت تر و خطرناک تر بود. این شهر ب یآبرام فتنه جو
کوه در هر زمان برای قیام به نفع آبل علی حاضر بود ۲ یکسره تحمت سمیطره و نفموذ یمک
راهزن، نامش ابوالسرایا، در آبمده بود؛ وی یک علوی را کوه ابن طبعباطبعبا م یگفتنمد چنمدی
به خلفت برداشت و سپس او را مسموم کورد و دیگری را به جمای او نشماند. و سمرانجام
شورش او به یاری هرثمه فرو نشست اما چندی بعد بغداد صحنه حموادث خمونین دیگمر
گشت.
در بغداد
بغداد از چندی پیش در دست عیاران و سپاهیان بود. آبن ها با حکومت و ولیت چون
بازیچه خوار مایه ای رفتار می کوردند: هر روز با کوسی بیعت م یکوردنمد و همر لحظمه بمر او
م یشوریدند. ضعف و فتور حکومت، آبنان را سخت گستاخ و چیره کورده بود حتی از تاراج
شهر و آبزار مردم دریغ نمی ورزیدند. کوار رهزنی و تبهکاری آبن ها سخت بممال گرفتممه بممود
کوودکوان و زنان را آبشکارا می ربودنمد اگمر از کوسمی پمول گمزاف بمه وام یما صمله مطمالبه
م یکوردند او جرئت نداشت از دادن آبن امتناع کوند. اگر به خمانه کوسمی م یرفتنمد و زن و
فرزندش را به زور می بردند او نم یتوانست در برابر آبن ها مقاومت کوند. بسا کوه دهکممده ای
را غارت م یکوردند و مال و حشم و متاع و ظرف آبن را در بازار بغداد م یفروختند، بسا کوه
. ۱ تاریخ یعقوبی ج ۳ ص ۱۷۳
. Muir Caliphate p. 496 ۲
۱۹۰ / دو قرن سکوت
از مسافران و بازرگانان و کوشتی ها باج مطالبه م یکوردنمد و آبن هما جمز پرداخمت چماره ای
نداشتند.
بدین گونه بغداد، فرمانروایی حسن بن سهل را با نارضمایی و نگرانمی تلقمی م یکومرد.
طبعاهر بن حسین، فاتح بغداد کوه در میان سمپاهیان نفموذ و قمدرتی بسمیار داشمت ازیمن
انتخاب ناراضی بود. هرثمه بن اعین سردار عرب نیز کوه در فتح بغداد به مممأمون خممدمت
کورده بود بر ضد وی به تحریک پرداخت. عباسمیان بغمداد ایمن انتخماب را نشمانه ضمعف
مأمون و استیلی فضل م یشمردند و علویان بمرای قیمام خمویش ایمن اختلف را موقمع
« د مجموس زاده » مناسبی م یشمردند، حسن بن سهل کومه عربمان بغمداد بمه تحقیمر او را
می خواندند، چون ایرانی و شیعه بود، طبعبعاً نتوانست اعتماد اعراب را به خود جلمب کونمد.
از این رو آبشو بها و شور شها قطع نمی شد. حبس هرثمه و ممرگ او در خراسمان وضمع
حکومت او را تا اندازه ای تحکیم کورد اما سپاهیان عرب را سخت ناراضمی نممود. انتخماب
علی بن موسی به ولیت عهدی مأمون نارضایی علویان را کواست اما عباسیان بغداد را بمه
خشم آبورد. آبن ها از بیم آبن کوه دولتشان سپری گردد، ابراهیم بمن مهمدی را بمه خلفمت
برداشتند. جنگ و آبشوب بسیار گشت، بغداد باز صحنه کوشتارها و هرج و مرج گشت. بمما
این حال مأمون همچنان در مرو به سر می برد و از این وقایع غافل بود و نسبت به اعراب
خونسردی و ب یاعتنایی شگفت انگیزی نشان م یداد.
در واقع بر اثر نفوذ امرا و وزرای ایران، درین ایام ضعف قوم عرب به نهایت رسید. بسا
کوه در کووی و برزن پیش خلیفه می آبمدند و از ب یالتفان یهای او نسبت به خویش شکایت
ای امیر همان طبعمور کومه بمر » : می کوردند. یک عرب شامی در راه پیش مأمون آبمد و گفت
بدین گمونه ب یاعتنمایی دربماره « د ایرانیان خراسان م ینگری به عربان شام نیز عنایت فرما
اعراب سیل خشم و نارضایی آبنان را بر می انگیخت. وجود فضل بن سهل وزیر خلیفه نیمز
کوه از نژاد خسروان بود و شاید نقشه ها و اندیشمه هایی داشمت مموجب نگرانمی نزدیکمان
خلیفه بود.
در بغداد هر روز بهانه ای برای آبشوب به دست شورشگران م یافتاد اما مأمون از همممه
این حوادث ب یخبر بود. مردم بغداد به امارت حسن راضی نبودند و این همه فتنممه بمرای
شهر هزار و یک شب / ۱۹۱
هرگاه کوه فتنه ظاهر شدی فضمل بمن سممهل از مممأمون » طبعرد و عزل او رخ می داد لیکن
۱« د. پوشیده می داشت و می گفت آبن فتنه ها جهت علویان است
بازگشت بغداد
سرانجام چشم مأمون گشوده شد و عجب آبنست کوه علی الرضا بود کوه حقایق را برای
وی روشن کورد و او را از وخامت اوضاع آبگاه نمود. در واقع اوضاع عراق سخت آبشفته بود.
و اکونون ولیعهد ناچار بود به خلیفه اعلم کوند کوه وزیرش فضل ذوالریاسمتین بسمیاری از
حقایق را از وی مکتوم داشته است. حسن برادر فضل عراق را در سیل خون غمرق کومرده
بود و طبعاهر فاتح بغداد کوه بهتر از هر کوس م یتوانست بر آبن اوضاع مسلط باشد در سوریه
تقریباً فراموش شده بود.
آبگاهی ازین حوادث مأمون را بیدار و نگران کورد. چندی بعد فضمل وزیمر را، هنگمامی
کوه با مأمون عازم عراق بود در حمام سمرخس کوشمتند و کوشمندگان ممدعی شمدند کومه
مأمون آبن ها را بدین کوار وا داشته است. پس از آبن علی الرضا نیمز در طبعموس ، بمه سمبب
انگوری کوه از آبن خورده بود و گویند کوه آبن انگور مسمموم بمود وفمات یمافت ۲ در همیمن
اوقات حسن بن سهل والی عراق نیز دیوانه شد و او را به زنجیر بستند و در خانه خویش
بازداشتند. ۳
خلیفه، پس از آبن به بغداد در آبمد و بر اوضاع تسملط یمافت. ازیمن قمرار ممأمون کومه
چندی به اتکا و حمایت ایرانیان با عربان یکسره قطع ارتبماط کومرده بمود دوبماره از بیمم
ایرانیان بدان ها پناه برد… .
اما وقت گذشته بمود. هنگمامی کومه خلیفمه م یخواسمت خطمری را کومه خلفمت وی
دستخوش آبن گشته بود، در یابد خراسان تقریباً مستقل شده بود. زیرا، مأمون طبعاهر بممن
. ۱ تاریخ گزیده ص ۳۱۲
۲ مروج، ج ۲ ص ۳۳۳ چاپ مصر.
. ۳ ابن خلکان، ج ۱ ص ۱۹۹
۱۹۲ / دو قرن سکوت
الحسین را به خراسان فرستاده بود تا هم کوشنده برادر را از پیش چشم خویش دور دارد
و هم اوضاع پریشان و آبشفته آبنجا را آبرام و قراری بخشد. طبعاهر نیز درین کوار کوامیاب شد
اما داعیه استقلل یافت.
وی، کوه در هر حال، خلیفه را رهین منت خویش م یدیممد یممک روز نمام خلیفممه را از
خطبه جمعه انداخت و بدین گونه استقلل خود را اعلم کورد. هر چنمد روز بعمد ناگهمان
مُژرد اما خراسان بدین گونه از چنگ خلیفه به در رفت و مأمون ناچار شد فرزندان طبعمماهر
را به امارت آبنجا بنشاند و در واقع فرمانروایی خاندان طبعاهر را بر خراسان تصدیق نماید.
بدین گونه در پایان دو قرن ایرانیان توانستند دیگر بمار دولمتی تمازه پدیمد آبوردنمد و
آبشکارا در قسمتی از ایران به استقلل فرمان برانند.
۸
بانگ رستاخیز
رستاخیز ایران
با قتل امین و خلفت مأمون، عرب دیگر قدر و منزلت خمود را از دسمت داد. درسمت
است کوه از آبغاز خلفت عباسیان عرب را قدری و شأنی نبود، اما باز دریمن دوره، خلفمای
بغداد، آبن ها را به کولی به کوناری ننهاده بودند. در بعضی امور با آبن هما مشمورت م یشمد و
بعضی مناصب به آبن ها واگذار م یگشت. اختلف امیمن و ممأمون، کومه دسمت وزرا و اممرا
عرب و ایران در آبن دخالت داشت سرانجام به پیروزی مأمون خاتمه یممافت کوممه مممادرش
ایرانی بود و خراسانیان او را یاری می کوردند. و از آبن پس عرب، دیگمر در درگماه خلفمت
قدر و شأنی نیافت. دیگر بغداد کوه وارث شکوه و جلل تیسفون کوهمن بمود، ماننمد خمود
تیسفون عرب را به چشم تعظیم نم یدید. ایرانیان و ترکوان، اندک اندک در رسیده بودنممد
و جاه و حشمت تازیان را باز گرفته بودند. در روزگار مأمون، و جانشینان او، بغداد دیگممر
دو قمرن « د فاتحمان » شهری عربی به شمار نمی آبمد. آبن خودسمتای یها و بزرگوار یهما کومه
بغداد خریدار نداشت. دولمت عمرب در واقمع زوال یمافته « د موالی » پیش داشتند، دگر نزد
بود، نوبت دولت فرس فراز آبمده بود.
در پایان این دو قرن کوه چون شبی دیرپای و خاموش اما آبکونده از گناه و جنایت بممه
سر آبمده بود، آبخر بانگ خروس برآبمد. و در پی این بانمگ خمروس چهمره صمبح در افمق
نمایان گشت. اما این روشنی، هر چند صبح کواذبی بیش نبود خنمده صمبح صمادق را در
پی داشت. این صبح کواذب عبارت بود، از خروج مازیار و بابممک کوممه در بلد طبعبرسممتان و
آبذربایجان و عراق به داعیه استقلل برخاستند، و هر چند هدف روشممنی نداشممتند و بممه
جایی نرسیدند اما سعی آبن ها مبدأ طبعلوع دولت طبعاهریان و صفاریان گشت و ازین روست
کوه قیام آبنان را باید نوید رستاخیز ایران شمرد.
۱۹۴ / دو قرن سکوت
در واقع مقارن روزگاری کوه، مأمون در خراسان و بغداد جلل و قمدرت پمدرش همارون و
زمممانی بممه « د شهر هزار و یک شب » برادرش امین را به ارث فرا چنگ آبورده بود، و در آبن
نوشخواری و شادکوامی، و زمانی به بحث و مناظره م یپرداخت، از بلد ایران بیمش و کوممم
اخبار ملل انگیز می رسید. و در اکوثر این بلد، ایران اندیشه استقلل جویی پدید آبمده بود
و سرکوشان سر بر آبورده بودند.
بازگشت مأمون به بغداد سبب شمد کومه در خراسمان فرصمت های تمازه ای بمه دسمت
استقلل جویمان بیفتمد. چنمان بمه نظمر م یآبیمد، کومه شکسمت کوسمانی ماننمد سمنباد و
استادسیس و مقنع، کوه داعیه دینی داشتند، ایمن اندیشمه را سمبب شمد کومه همر گمونه
کووشش، برای رهایی از قید عربان، تا وقتی کوه در آبن بویه وصلت ملک نباشد، و دهقانان
و بزرگ زادگان در آبن دست اندر کوار نباشمند ممکمن و مفیمد نخواهمد بمود ۱ و اینمک بما
پیروزی مأمون بر امین، دهقان زادگان ایران، گمان م یکوردند فرصتی مناسب بممه دسممت
آبمده است. با قدرت و جللی کوه خاندان طبعاهر در خراسان و بغمداد یمافته بودنمد اکونمون
دیگر بزرگان و بزرگ زادگان بلد ایران نیز احساس کوردند کوه نوبت دولت آبن ها نیمز فمراز
آبمده است. بدین گونه، در بلدی چون طبعبرستان و آبذربایجان و خراسممان، شمماهزادگان و
امیران اندک فرصت ملک جویی یافتند. ازین رو، از اواخر دوران خلفت هارون تا روزگممار
معتصم اوضاع آبذربایجان و طبعبرستان و خراسان مایه نگرانی خلیفه بود.
در واقع از وقتی کوه خلفا، اوضاع خراسان را با دیمده دقمت و مراقبمت می نگریسمتند،
کوانون مقاومت دشمنان خلفت به شمال و غرب ایران منتقمل گردیمد. کووه همای بلنمد و
راه های دشوار این حدود، اندیشه ایمن سرکوشمی و شمور شها را در ممردم ایمران تقمویت
می کورد. ازین رو مد ت ها؛ مردم ایمن نمواحی بما تازیمان و سمپاهیان خلفما در ایسمتادند و
سال ها با مسلمانان نبردهای سخت دشوار کوردند.
در طبعبرستان، مردم نسبت به تازیان نفرت و کوینه خاصی م یورزیدند چنانکه در سال
۱۶۰ هجری، مردم امیدوار کووه، از بیداد کوارگزاران خلیفه بمه سمتوه آبمدنمد. فرمانروایمان
ص ۵۹ ، و درین کوتاب اطبعلعات و معلومات Spuler: Iran in Frueh – Islamischer Zeit : ۱ رک
مفیدی در باب اوضاع ایران در قرن های نخستین عهد اسلم م یتوان یافت.
بانگ رستاخیز / ۱۹۵
آبن ها کوه ونداد هرمزد، و سپهبد شروین و مصمغان ولش بودند آبن ها را بممر ضممد تازیممان
شورانیدند و بدان سبب در اندک زمان شورش و آبشوب بزرگی پدیممد آبمممد. در یممک روز،
مردم سراسر طبعبرستان بر عربان بیرون آبمدن و آبنان را به باد کوشتار گرفتند.
گذشته از اعراب، ایرانیان نیز کوه مسلمان شده بودند طبععمه نفرت و کوینه مردم شدند.
این نفرت و کوینه چندان بود کوه حتی زن هایی از ایرانیان کوه به عقد زناشمویی عربمان در
آبمده بودند ریمش شموهران خمود را گرفتمه از خمانه بمر م یآبوردنمد و بمه دسمت ممردان
می سپردند تا آبن ها را بکشند. ۱ چنان شد کوه در همه طبعبرستان عربان و مسلمانان یکسره
برافتادند. بعدها انتقام خلیفه نیز هرگز نتوانست در اراده این مردمی کوه آبشکارا با هر چه
متعلق به عرب بود ستیزه م یکوردند، خللی پدید آبورد. آبخر، بس مدتی نبود کوه یزید بممن
مهلب سردار عرب در گرگان سوگند خورده بمود کومه از خمون عجمم آبسمیاب بگردانمد و
آبسیاب هم گرداند و گندم آبرد کومرد و نمانش همم خمورد. کوسمانی کومه دریمن بلد هنموز
حادثه ای از این گونه را فرا یاد داشتند البته نم یتوانستند دل از کوینمه تازیمان بپردازنمد.
این نفرت و کوینه شدید مردم نسبت به دستگاه خلفت تازیان بود کوه مقارن دوره مأمون
و معتصم مازیار را به اندیشه استقلل طبعلبی انداخت… .
. ۱ تاریخ طبعبرستان، ج ۱ ص ۱۸۳
۱۹۶ / دو قرن سکوت
خرم دینان 1
اما در آبذربایجان وضع دیگرگونه بود. جاودان ابن سهل و بابک آبییممن خممرم دینممان را
تازه کورده بودند و این شورش خرم دینان در آبنجا نه فقط دین تازیان و دسمتگاه خلفما را
تهدید م یکورد بلکه برای شاهزادگان و امیران ایرانی نیز کوه همواره به بهانه دین زرتشممت
مردم را بر ضد عربان و به نفع خویش فراز م یآبوردند خطر بزرگی بود. این آبییمن خرممی
کوه ظاهراً بازمانده دین مزدک بود و هنوز در گرگان و دیلمان و آبذربایجان و ارمنسمتان و
همدان و دینور و ری و اصفهان عمده بسمیاری از پیمروان آبن وجمود داشمتند بما اندیشمه
دهقان زادگان و امیر زادگان جهانجوی کومه خمواب احیماء دولمت ساسمانیان را م یدیدنمد
سازگار نبود. بدین جهت بود کوه اشراف و بزرگان ایرانی نیز در خفه کوردن و فرو نشماندن
این نهضت با خلیفه تازیان همداستان بودند چنان کوه بمرای مبمارزه بما ایمن خطمر، ایمن
ایرانیان کوه خود از تازیان نفرت شدید داشتند در دوستی با دشمنان دیرین خمویش نیمز
لحظه ای تردید نکردند. عبث نیست کوه افشین شاهزاده اشروسنه فرمان خلیفه را در قهر
و قمع خرم دینان به جان پذیره آبمد و هم بدین جهت بود کوه از شمماهزادگان طبعبرسممتان
جز مازیار کوسی به یاری بابک برنخاست و او نیز جز وعده و نوید یماری دیگمری از بابمک
نکرد.
مد ت ها بود کوه خرم دینان بر ضد تازیان برخاسته بودند اما قبل از ظهمور بابمک کوممار
خرم دینان هرگز کواری دشوار و خطرناک تلقی نشده بود. خرم دینان ظاهراً بماقی مانمده
۱ در هر حال از ظاهر تعالیم و عقاید منسوب به خرم دینان چنین بر م یآبید کوه ایمن فرقمه بما آبییمن ممزدک
بیشتر از سایر ادیان قدیم، نزدیک بوده اند. بعضی از آبرای آبن ها نیز با عقاید پیروان ابیقور ب یتناسمب نیسمت.
این کوه نام خرمی و خرم دین مأخوذ از چه اصلی است محل خلف است. احتمال ایمن کومه نسمبت خرممی
و « د خرممی » بدان سبب باشد کوه این طبعایفه به جهت میل به اباحه و الحاد معتقمد بوده انمد کومه انسمان جمز
نباید به هیچ امر دیگری پای بند باشد، ضعیف به نظر م یرسد و گمان نم یرود کومه ایمن طبعمایفه تما « د لذت »
بدین درجه کوه اهل مقالت پنداشته اند، در جستجوی خرمی افراط کورده باشند. مع هذا، اتهاماتی از جهممت
شباهت دارد بدان چه درباره فرقه بابیه گفته شده اسمت. در ایمن الحاد و اباحه بر این فرقه وارد کورده اند کوه
ص ۵۰ . همچنین خرم، نام روستایی بوده است نزدیک اردبیل و Van vloten : باب رجوع شود به کوتاب
خرمی و خرمیه بدان جا منسوبند و ظاهراً این احتمال کوه نسبت این طبعایفه به همین روستای خرم باشد از
سایر احتمالت درست تر باشد.
بانگ رستاخیز / ۱۹۷
پیروان مزدک بودند کوه از قهر و سخط نوشیروان جسته بودند و پرویز و جانشینانش نیز
چنان سرگرم گرفتار یهای خویش گردیده بودند کوه از قهمر و قممع آبن هما غافمل مانمده
بودند.
در روزگار اسلم مقارن عهد مهدی خلیفه عباسی، این خمرم دینمان سمر برآبوردنمد و
مانند سایر فرقه ها نیز، سعی کوردند خون ابومسلم را بهانه خویش نماینمد. نوشمته اند کومه
در ایام خلیفه مهدی باطبعنیان گرگان کوه ایشان را سرخ علم خوانند با خرم دینان دست »
یکی کوردند و گفتند ابومسلم زنده است ما ملک بستانیم و پسر او ابوالغرا را مقدم خویش
کوردند و تا ری بیامدند، حلل و حرام را یکی داشتند و زنان را مباح کوردند و مهدی نامه
نبشت به اطبعراف به عمر بن العل کوه والی طبعبرستان بود [کوه] دست یکی کونید و به حرب
ایشان روید. برفتند و آبن جمع پراکونده شدند و در آبن وقت کوه هارون الرشید به خراسان
بود بار دیگر خرم دینمان خمروج کوردنمد از نماحیت اصمفهان… و ممردم بسمیاری از ری و
همدان… بیرون آبمدند و با این قوم پیوستند و عدد ایشان بیش از صد هزار بممود. هممارون
عبدالله بن مبارک را از خراسان با بیست همزار سموار بمه حمرب ایشمان فرسمتاد ایشمان
۱ اگر این روایت را کومه از سیاسمت نمامه « د. بترسیدند و هر گروه به جای خویش باز شدند
نقل شد بتوان قبول کورد، خرم دینان قبل از ظهور جاودان و بابک نیز همواره در شممهر ها
و روستاها آبشکارا شورش م یکورده اند و آبیین خویش را ترویج م ینموده اند.
اختلف روایات
آبیین آبنان چه بوده است و تا چه اندازه با آبییمن ممزدک مربموط بموده اسمت؟ منمابع
موجود درین باب به قدری اختلف دارند کوه مشکل بتوان در آبن ها جمواب روشمن بمرای
این سؤال یافت. خاصه کوه همه آبن ها با تقالید و تعصبات دینی و سیاسی آبمیختمه اسمت.
از ریختن خمون جمز در هنگمامی کومه علمم طبعغیمان » مقدسی درباره آبن ها م ینویسد کوه
برافرازند خودداری م یکونند. به پاکویزگی بسیار مقیدند. با نرمی و نکوکواری با مردم دیگمر
۱ سیاست نامه ص ۱۷۳ چاپ خلخالی.
۱۹۸ / دو قرن سکوت
۱« د. در می آبمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آبن ها جایز م یدانند
ابن ندیم، خرمیه را اتباع مزدک می داند و م یگوید کوه مزدک به پیروان خود دسممتور
داده بود کوه همیشه در جستجوی لذت باشند و در خوردنی و نوشیدنی بر خمود سمختی
روا ندارند، دوستی و یاری را پیشه سازند و با استبداد مبارزه نمایند. زنان و خانواده همما را
مشترک بدانند. با این همه آبن ها رفتار و کوردار پسمندیده دارنممد و در پمی کوشممتن و آبزار
کوسی بر نمی آبیند. و سپس درباره بابک گوید کوه از جنگ و غممارت و کوشممتار را در میممان
آبنان رواج داد و پیش از آبن خرم دینان به این چیزها آبشنا نبودند. ۲
خواجه نظام الملک در سیاست نامه با لحن غرض آبلود کوسی کوه م یخواهد باطبعن یها و
اما قاعده مذهب ایشان آبنست کوه رنج از تن » : خرم دینان را در یک شمار آبورد می نویسد
خویش برداشته اند و ترک شریعت بگفته چون نماز و روزه و حج و زکوات و حلل داشتن
۳ در بماب سمبب « د. خمر و مال و زن و مردمان، و هر چه فریضه اسمت از آبن دور بوده انمد
مردمان جوان و دهقانممان و » : انتشار آبیین خرمی در بین مردم این بلد بلعمی م ینویسد
خداوندان نعمت کوه ایشان را از علم نصیب نبود و مسلمانی اندر دل ایشمان تنمگ بمود و
شرایع اسلم و روزه و حج و قربان و غسل جنابت برایشان گران بود… و از مناهی خممدای
عز و جل دست بازداشتن، ایشان را خوش نم یآبمد، چون در مذهب بابک این همه آبسان
ایشمان از فمروغ » : ۴ ابن اثیر م یگویمد کومه « د. یافتند او را اجابت کوردند و تبع او بسیار شد
مجوسند و مردانشان مادر و خواهر و دختر را به نکاح خویش در م یآبوردند و آبنمان را بمه
همین جهت خرمی م یگویند و به آبیین تناسخ معتقدند و گویند کوممه روح از حیمموان بممه
۵ اعتقاد به تناسخ چنان کوه از اکومثر منمابع بمر م یآبیمد یکمی از « د. غیر حیوان نقل می کوند
ارکوان عقاید خرم دینان است. شگفت است کوه بیشتر فرقه هایی کوه بعد از اسلم بمر ضمد
تازیان برخاسته اند به آبیین تناسخ معتقد یا متمایل شده اند. سنباد و استادسیس و مقنمع
. ۳۱– ۱ البدء و التاریخ ج ۴ ص ۳۰
. ۴۸۰– ۲ الفهرست ص ۴۷۹
. ۳ سیاست نامه ص ۱۷۷
۴ نسخه خطی بلعمی.
. ۵ کوامل ابن اثیر در حوادث سال ۲۰۱
بانگ رستاخیز / ۱۹۹
نیز بمه تناسمخ معتقمد بودنمد. در واقمع آبییمن تناسمخ دسمتاویز تممام کوسمانی بمود کومه
می خواستند خود را جانشین قهرمانان گذشته قلمداد کونند و یادگار دیرین دلوران کوهن
را زنده دارند. دوستان و پیروان ابومسلم به این اندیشه کوه روح وی در مقنع حلول کورده
است گرد وی جمع می شدند و یاران جاویدان بن سهل به گمان آبن کومه روان او، در تمن
بابک در آبمده است از یاری بابک دریغ نم یورزیدند.
آبیا این عقیده تناسخ وسیله ای بوده است کوه نهضت بابک را نیز مانند قیام مقنممع، بمما
ابتمدای سمخن » : خاطبعره ابومسلم مربوط کونند؟ دور نیست. خواجه نظام الملک م یگویمد
ایشان آبن باشد کوه بر کوشتن ابومسلم صاحب دولت دریغ خورنمد و بمر کوشمنده او لعنمت
کونند و صلوات دهند بر مهدی فیروز و بر هارون پسمر فماطبعمه دخمتر ابومسملم کومه او را
۱. آبن چه ارتباط این فرقه را با ابومسملم تأییمد « د کوودک دانا خوانند و به تازی الفتی العالم
ممردم » : م یکوند روایتی است کوه دینوری در باب نسب بابک ذکور م یکوند. وی می نویسمد
در نسب و آبیین او اختلف کوردند آبن چه نزد ما درست به نظمر م یآبیمد آبنسمت کومه او از
فرزندان مطهر بن فاطبعمه بنت ابومسلم است و فماطبعمیه کومه از فمرق خرمیمه هسمتند بمه
همین فاطبعمه دختر ابومسلم منسوبند نه فاطبعمه دختر پیغمبر (ص) ک. ۲
بابک
اما این بابک کوه بود؟ بیشتر مطالبی کوه در منابع موجود درباره او آبورده اند غرض آبلود
و افسانه آبمیز است. ازین رو به دشواری م یتوان از ورای غبار افسانه ها سمیمای واقعمی او
را دید. تاریخ نویسان مسلمان کووشیده اند خاطبعره او را تیره و تباه کونند، و از تعصب سعی
کورده اند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند. نهضت او ظاهراً در بین عامه طبعرفدارانی
داشت اما مورد علقه دهقانان و بزرگان نبود و چون وی درصدد احیاء عقاید مزدکوی بود
۱ سیاست نامه ص ۱۷۷ در باب جاویدان ابن سهل و اخبار او، و همچنین در باب بابک خرم دین رجوع شممود
آبقای سعید نفیسی کوه تمام روایات مربوط به آبن ها را در آبن کوتاب جممع و نقمل « د بابک خرم دین » به کوتاب
کورده اند.
. ۲ اخبار الطوال ص ۳۳۸
۲۰۰ / دو قرن سکوت
ناچار مسلمانان نیز نم یتوانستند آبن را تحمل کونند.
افسانه هایی کوه در باب او جعل کورده اند به خوبی نشان م یدهد کومه بما غمرض و نیمت
خاصی سعی داشته اند نام بابک را آبلوده نمایند بدین گونه قسمت های مهم تاریخ بابک و
خرم دینان در ظلمت ابهام فرو رفته است. معذالک از آبنچه باقی است پمماره ای نکته هممای
جالب به دست م یآبید.
با لحنی کوه کواملً « د اخبار الطوال » درباره تبار و نژاد بابک اختلف است. دینوری مؤلف
دخمتر زاده ابومسملم م یشممرد. « د مطهمر » م یتواند انسان را مطمئن کوند او را از فرزندان
معذالک مؤلف الفهرست، از قول کوسی کوه اخبار بابک را جمع آبورده اسمت م یگویمد کومه
پدرش مردی روغن فروش از اهل مدائن بود. به حدود آبذربایجان رفت و در قریه ای بممه »
نام بلل آبباد از روستای میمد مسکن گرفت. وی روغن در ظرفی م یریخمت و بمر پشمت
۱ نمام ایمن روغمن فمروش در « د… می گرفت و در قریه های آبن روسمتا آبممد و شمد م یکومرد
ذکور نشده است اما سمعانی نام پدر بابک را مرداس م ۲ نوشمته اسمت. نکته ای « د الفهرست »
جلب توجه می کوند اصراری است کوه برای رسوا کوردن بابک به « د الفهرست » کوه در روایت
زنمی یمک چشمم کومه » و ممادرش را « د روغن فروشی از اهل مدائن » کوار برده اند. پدر او را
معرفی کورده انمد. در ایمن روایمت آبثمار « د مدتی با مرد روغن فروش به حرام گرد آبمده بود
غرض و کوینه راویان آبشکارست.
روایات مجعول
در دنباله این روایت داستان شگفت انگیز افسانه آبمیزی در باب کوودکوی بابک آبورده اند.
گویند روزی مادر بابک بیرون رفت و در پی پسر م یگشت بابممک در آبن » : می نویسند کوه
. ۱ الفهرست ص ۴۸۰
آبمده است و به معنمی ممردم خموار اسمت مناسمب ترین « د اس » و « د مرد » ۲ این نام کوه ظاهراً از دو جزء فارسی
نامی است کوه دشمنان بابک م یتوانسته اند برای پدر او بیابند. پدر ضحاک را نیز بعضی مممرداس خوانده انممد.
نقل شده Roth اشتقاق کولمه مرداس را کوه در مجله فوق، ضمن تحقیقات روت . ZDMG رک: 4,423
. است نولدکوه پذیرفته است و مرداس را یک اسم عربی دانسته است. رک: حماسه ملی ایران، ص ۳۳
بانگ رستاخیز / ۲۰۱
زمان گاوهای مردم را به چراگاهی م یبرد. مادر، وی را در زیر درختی یافت کومه خفتمه و
برهنه بود و از بن هر مویی از سینه و سر وی خون م یتراوید چون بابک از خواب بر آبمد
ایمن « د… دیگر اثری از خون ندید دانست کوه دیری نخواهد آبمد کومه کومار پسمر بمال گیمرد
را بمه خماطبعر م یآبورد « د دانیال و بخمت النصمر » افسانه نیز کوه داستان هایی از قبیل افسانه
« د خون آبشام » و « د مردم خوار » ظاهراً برای آبن ساخته شده است کوه بابک را مثل یک غول
معرفی نمایند. در روایات دیگر نیز کوشتارها و خونریز هایی را کوه شمده اسمت بما اغمراق و
مبالغه بسیار نقل کورده اند.
در طبعی این بیست و دو سالی کوه قیام بابک به طبعول انجامیمد بمه » : مسعودی م یگوید
۱ در « د کومترین قول پانصد هزار تن از امرا و رؤسا و سمایر طبعبقمات ممردم بمه قتمل رسمید
حساب کوردند کوشتگان او را، هممزار » جوامع الحکایات از تاریخ مقدسی نقل شده است کوه
از جلدان او یک جلد گرفتممار آبمممده » : ۲ نظام الملک م ینویسد « د هزار مسلمان کوشته بود
بود ازو پرسیدند کوه تو چند کوس کوشته ای؟ گفت او را جلدان بسیار بوده اند امما آبن چمه
من کوشته ام سی و شش هزار مسلمان است بیرون از جلدان دیگر و آبن چه در حر بهمما
۳ در اخباری کوه راجع به بابک نوشته اند این گونه داستان ها فراوانست؛ کوثرت و « د کوشته اند
وفور این گونه روایات نشان می دهد کوه یاران خلیفه تا چه حد برای رسوا کوردن بابممک و
از میان بردن حقایق احوال او سعی ورزیده اند. پیداست کوه آبن چه از این منممابع در بمماب
نهضت بابک بر م یآبید تا چه اندازه آبشفته و در هم خواهد بمود. آبنچمه مسملم اسمت ایمن
است کوه نهضت بابک در میان روستاییان و کوشاورزان کووهستان های عممراق و آبذربایجممان
هواخواهان بسیار داشته است. نیز این نهضت ظاهراً مدتی پیش از ظهور بابک بمه وجمود
آبمده بود و پس از او چندین قرن دوام داشت.
بابک فقط سرداری دلیر و هوشمند بود کوه مد ت ها شور شها و آبشو بهای مزدکویان و
خرمدنیان را رهبری کورد. درین کوار نیز وی جانشمین جاویمدان بمن شمهرک بمود کومه از
رؤسای خرمیه آبذربایجان محسوب می شد. م ینویسند کوه پس از مرگ جاویدان زن او بمما
. ۱ التنبیه و الشراف ص ۳۰۵
۲ نسخه خطی مجلس.
. ۳ سیاست نامه ص ۱۷۷
۲۰۲ / دو قرن سکوت
جاویدان بابک را خلیفه خود کورده است و اهل این نواحی را به » خرمیان چنین گفت کوه
پیروی او وصیت کورده و روح جاویدان به وی تحویل کورده است و شما را وعده داده است
« د… کوه بر دست او فتح و ظفر بیابید
قیام بابک
بدین گونه بود کوه بابک در سال ۲۰۰ هجری به نام آبیین خرم دینممان و بممرای ادامممه
نهضت جاویدان مزدکوی برخاسمت. بمه زودی پیمروان او بسمیار شمدند و عمده زیمادی از
کوشاورزان و روستاییان به یاری او برخاستند.
درین سال ها مأمون خلیفه سرگرم گرفتار یهای خود بود. مسأله ولیت عهد علی بمن
موسی الرضا، و توطبعئه هایی کوه ایرانیان و مخصوصاً آبل سهل بر ضد خلیفه تهیه کورده بود
او را مشغول کورده بود. نارضایی عباسیان بغداد کوه ناچار مأمون را سرگرم م یکورد فرصت
مناسبی برای بابک بود. بدین جهت او در کووهسمتان های آبذربایجمان قمدرت و قموتی بمه
چند کورت سپاه سلطان را هزیمت کورده بود و مأوی گاه » دست آبورد حتی به قول بلعمی
او در کووه های ارمنیه و آبذربایجان بود. جا یهای سخت دشوار کوه سپاه آبن جما نتوانسمتی
رفتن کوه صد پیاده در گذری به ایستاند اگر هزار سموار بمودی بازداشمتندی و کووه هما در
بندها سخت بود اندر یکدیگر شده، در میان آبن کووه ها حصاری کومرده بمود کومه آبن را بمذ
(بده) ک خواندندی و او ایمن آبنجا در نشسته بود چون لشمکر بیاممدی گرداگمرد آبن کووه هما
فرود آبمدندی و بدیشان راه نیافتندی و او آبنجا همی بود تا روزگار بسیار برآبممدی؛ چمون
سپاه امن نیافتندی یک شب شبیخون کوردندی و سپاه اسلم را هزیمت کوردندی تا دیگر
باره سلطان به صد جهد لشکر دگر باره گرد کوردی و فرسممتادی و بممدین حیلممت بیسممت
۱« د. سال بماند
درین بیست سال مأمون و معتصم برای برانداختن او چاره جوی یهای بسممیار کوردنممد.
لشکرهای بسیار برای دستگیر کوردنش فرستادند. اما گذشته از نارضایی مردم کوممه مایممل
۱ تاریخ بلعمی، نسخه خطی.
بانگ رستاخیز / ۲۰۳
نبودند بار دیگر استیل عربان را تحمل کونند تنگی راه ها و سمختی سمرما های آبن حممدود
همواره سرداران مسلمان را با ناکوامی و شکسمت روبمرو م یکومرد. در سمال ۲۲۰ هجمری
معتصم خیدر بن کواوس امیر زاده اشروسنه را کوه به افشین معروف بود بمه جنمگ بابمک
فرستاد. این افشین یک امیر زاده ایرانی نژاد بود کوه در بغداد برای ایجاد دولتی ایرانممی و
برانداختن بنیاد خلفت تازیان توطبعئه ها م یکورد. دوسمتان خلیفمه نیمز او را بمه همواداری
عجم و به تمایلت مجوسی متهم م یکوردند.
می گویند کوه او با مازیار و بابک دوسمتی داشمته اسمت و در نهمان بمرای برانمداختن
خلفت بغداد با آبن ها همکاری می کورده است. چند سال بعد کوه مازیار دستگیر شد وجود
من و افشین خیممدر بممن کومماوس و » : این نقشه را آبشکارا اعتراف کورده بود و گفته بود کوه
بابک هر سه از دیر باز عهد و پیمان کورده ایم و قرار داده بمر آبن کومه دولمت از عمرب بماز
۱ معمذالک وقمتی از طبعمرف « د ستانیم و ملک و جهان داری با خاندان کوسرویان نقل کونیمم
خلیفه به او پیشنهاد شد کوه برای قهر و قمع بابک به آبذربایجان برود دریممن کوممار تردیممد
نکرد.
افشین و مازیار
علتش آبشکار است. نهضت بابک اگر چه رنگ ایرانی داشت اما نهضتی نبود کوه هرگممز
بتواند خوا بهای طبعلیی امیر زاده اشروسنه را تحقق بخشد. کوسانی از ایرانیان کوه برای بر
انداختن دستگاه خلفت با مازیار و شاید با افشین همکاری م یکوردند آبرزو داشتند کوه بمما
بر انداختن خلفا ظاهراً آبنچه را خود دین سپید م یخواننمد احیماء کوننمد و دولمتی نظیمر
دولت ساسانی بر آبورند. اما نهضت بابک کوه آبیین مزدک داشت آبن ها را و افشین و مازیار
را نیز سودمند نبود. این شاهزادگان اشروسنه و طبعبرستان ظاهراً جز وصمول بمه مقاممات
عالی هدف دیگر نداشتند. ایران و ایرانی برای آبن ها بهانه ای بود. آبن همما سممعی م یکوردنممد
امتیازات را کوه اسلم از آبن ها باز ستانده بود دوباره به دست آبورند. بنابر این مبارزه آبن هما
. ۱ تاریخ طبعبرستان ج ۱ ص ۲۲۰
۲۰۴ / دو قرن سکوت
با دستگاه خلفت برای جمع ثروت و وصول به حکومت بود. اما برای وصول بدین هممدف
کوسانی را کوه در بلد آبن ها از اسلم و عرب ناراضی بودند نوید رهایی م یدادند و بمر گمرد
خویش می خواندند. مازیار برای رسیدن به امارت از کوشتن عموی خود کوه او نیمز ایرانمی
بود و ناچار به اندازه خود او به مفاخر و مآثر ایران علقه داشت خودداری نکممرد. افشممین
برای جلب عنایت خلیفه تازه از چاره جوی یهای ناروا بمرای دسمتگیر کومردن بابمک دریمغ
نورزید همین افشین مازیار را به خروج و قیام بر ضد خلیفه تشویق م یکورد به این امیممد
کوه خلیفه او را برای دستگیر کوردن مازیار بفرستد و حکومت خراسان و جبممال را کوممه در
دست رقیبان او یعنی خاندان طبعاهر است از آبن ها بستاند و بمه وی سمپرد. پیداسمت کومه
همه چیز را می توانستند فدای سود پرستی خویش کونند. « د امیر زادگان » درین میان
لزم بود کوه قدرت خلفا عرضه زوال گردد تا آبن ها بتوانند آبرزوهای خممویش را تحقممق
بخشند. لزم بود کوه ستمدیدگان بر ضد تازیان برخیزند تا قممدرت خلفمما عرضممه نمابودی
گردد. و نارضایی مردم از رفتار تازیان و علقه آبنان به کویش و آبیین دیرین خمود هممواره
می توانست ایرانیان را گرد علم هر ایرانی کوه بر ضد دستگاه خلفت بر م یخاسممت جمممع
آبورد. پس، البته بهترین بهانه ای کوه ممکن بود ستمدیده گان نومید ایرانی را به یاری این
سرداران برانگیزد احیاء آبیین ملی بود. اما این خود بیش از یک بهانه نبود. سرداران غالباً
جز جمع ثروت کوه آبن را یگانه وسمیله وصمول بمه حکمومت م یدانسمتند اندیشمه دیگمر
احیماء عظممت » نداشتند به همین جهت بود کوه بین آبن ها، با آبن کوه ظماهراً هممه بمرای
قیام می کوردند، دوستی پایداری به وجود نم یآبمد. « د ایران
می گویند سنباد چون در ری شکست خمورد بمه طبعبرسمتان پنماه بمرد. امما اسمپهبد
طبعبرستان کوه نیز با تازیان دشمنی داشت در مال او طبعمع کورد و او را کوشمت. ایمن واقعمه
نشان می دهد کوه احیاء عظمت دیرین گذشته ایران در واقع جز بهممانه ای بممرای فریممب و
اغفال ستمدیدگان ایرانی نبوده است. کوسانی کوه با این سمخنان فریبنمده ممردم را گمرد
خویش جمع می آبورده اند جز رسیدن به ثروت و قدرت اندیشه دیگر نداشته اند.
ازین رو، احیاناً اگر لزم شده است، عقیده و رأی خود را نیز در راه وصمول بمه همدف
خویش قربانی می کورده اند. این نکته نشان م یدهد کوه چگونه امیر زاده اشروسنه، کوممه در
بانگ رستاخیز / ۲۰۵
بغداد همواره از حممایت ایرانیمان لف می زد، در آبذربایجمان بما چماره و حیلمه بمرای بمر
انداختن و کوشتن ایرانیان کووشش م یکورد. اما عامل دیگری نیز در کوار بود کوممه شمماهزاده
با خلیفه هم داستان م یکورد. « د دشمن » اشروسنه را برای بر انداختن
ترکوان بغداد
پدید آبمده « د ایرانی » و « د عرب » و « د ترک » رقابت شدیدی کوه در دربار معتصم بین نژاد
بود سرداران خلیفه را سخت بمه دشممنی یکمدگر واداشمته بمود. دربمار معتصمم کومانون
توطبعئه ها و دسیسه های سرداران وی گشته بود. این اختلفات بین سرداران برای معتصم
پناهگاه خوبی بود. از این رو خلیفه نیز گاه آبتش این اختلفات را دامن م یزد.
از آبغاز دوره معتصم بغداد شاهد جنب و جوش ترکوان گشمته بمود. این هما را در واقمع
بدین جهت به خدمت در آبورده بودند کوه در مقابل نیروی سممپاهیان خراسممان، ممموازنه و
تعادلی ایجاد کونند. هزاران بنده مملموک در همر سمال از آبن سموی جیحمون بمه بغمداد
می آبوردند. این بندگان بما تنمدی و بی پروایمی کومه داشمتند در دسمت خلیفمه بمه مثمابه
به کوار م یافتادند بدین جهت غالباً مورد عنایت واقمع م یشمدند و بمه سمرعت « د حربه ای »
فرماندهی م ییافتند. هر چند نفموذ ترکومان در دسمتگاه خلیفمه افزون تمر م یشمد عربمان
دلسرد تر و مأیو س تر می شدند.
ایرانیان کوه نفموذ معنموی و فرهنگمی داشمتند، در برابمر ترکومان هرگمز جمای خمالی
نم یکوردند. اما تازیان، خواه ناخواه جای خود را به ترکوان دادند و از آبن پس بمه جمای آبن
کوه مانند پیش از ارکوان خلفت باشند مایه تهدید آبن بودند. ۱ ترکوان معتصم کوه جامه های
معتصم چون به خلفت نشست به عاملن خویش در شهر نامه نوشت کوه –Muir. Caliphate P.518 ۱
نام عربان را از دیوان عطایا بیفکنند و عطایا را از ایشان باز دارند، عربان ناراضی شدند و سخت بممه جنممب و
جوش آبمدند اما کووش شهای ایشان به جایی نرسید. از آبن پس تازیان دیگر در دولت خلفا چنمدان قمدرت و
نفوذی نداشتند و به همین جهت از هیچ گونه بهانه جوی و کوارشکنی و فتنه انگیزی دریغ نکردنممد پممس از
مرگ معتصم واثق به خلفت رسید و ازو نیز بوی خیر نیامد از این رو وقتی دعبل شمماعر معممروف عممرب در
ضمیره، خبر مرگ معتصم و جلوس واثق را شنید در طبعی این ابیات هر دو خلیفه را نکوهید:
۲۰۶ / دو قرن سکوت
دیبا و کومرهای زرین داشتند به وسیله لباس خویش از سایر سپاهیان شناخته م یشدند.
رفتار ناهنجار و خشونت آبمیز آبنمان نیمز ممردم بغمداد را بمه سمتوه م یآبورد. در بازارهما و
کووچه های تنگ اسب می تاختند و کوودکوان و ضعیفان را آبزار م یدادند.
حکایتی کوه از تاریخ بغداد نقل می شود نشان م یدهد کوه طبعمرز رفتمار آبنمان بما ممردم
گویند معتصم روزی از سرای مأمون باز م یگشت کوه به سمرای خمود » : چگونه بوده است
رود، در راه همه جا لشکریان خیمه افراشته بودند، معتصم بر زنی گذشت کوه م یگریست
و می گفت: پسرم پسرم! یکی از لشکریان کوودک را برده بود. معتصم آبن مرد را فرا خواند
و فرمود پسر زن را بدو باز دهد مرد ابا کورد. معتصم او را پیش خواند و دستش به دسمت
گرفت صدای استخوان دستش شنیده شد و مرد بیفتاد پس بفرمود تا پسممر را بممه مممادر
۱ این رفتار ترکوان، مردم بغداد را سخت به ستوه آبورده بود. غالباً وقتی یکممی از « د. بازدهند
ترکوان زن یا کوودکوی، یا پیمری یما کوموری را گزنمد م یرسمانید ممردم در او م یافتادنمد و
هلکوش می کوردند. ۲ سرانجام مردم از ترکوان سخت به ستوه آبمدند. نزد معتصممم رفتنممد و
گفتند اگر لشکر خود را از بغداد بیرون نبری با تو جنمگ کونیمم پرسمید چگمونه بما ممن
جنگ کونید گفتند با تیر آبه سحرگاه معتصم گفت مرا طبعاقت آبن نیست ۳ و همین ممموجب
شد کوه خلیفه شهر سرمن رای را بنا کوند.
رفتار افراد سپاه در بغداد چنین بود و از همین جا پیداست کوه امیران ترک با نفموذ و
قدرتی کوه در دستگاه خلفت داشته اند چگونه با ممردم معمامله م یکورده انمد. کومار آبن هما
اندک اندک به جایی رسیده بود کومه گماه در روز روشمن یکمی از آبن هما را م یدیدنمد کومه
دست در چادر زن جوانی زده بود و او را بمه زور م یکوشمید و ایمن زن فریماد م یکومرد و »
می گفت ای مسلمانان مرا فریاد رسید کوه من زنی اینکماره نیسمتم، دخمتر فلن کوسمم و
خانه به فلن محله دارم و همه کوس ستر و صلح مرا دانند و ایمن تمرک ممرا بمه مکماره
الحمدللمه لصبر و ل جملمد و ل عزاء اذا اهمل البل رقدوا
خلیفه مات لم یحزن له احد و آبخر جاء لم یفمرح به احمد
. ۱ ج ۳ ص ۳۴۶
. ۲ مروج الذهب ج ص ۲۵۶
. ۳ سیوطبعی، تاریخ الخلفا ص ۲۲۳
بانگ رستاخیز / ۲۰۷
م یبرد تا بر من فساد کوند… و می گریست و هیچ کوس به فریاد آبن زن نم یرسید کوه ایممن
امیر محتشم و گردن کوش بود و پنج هزار سوار خیمل داشمت و هیمچ کومس بما او سمخن
۱ با این همه معتصم به ترکوان کوه خویشمان ممادری او بودنمد بیمش از « د نمی توانست کورد
خدمت را » اعراب و ایرانیان اعتماد داشت و حق با او بود. این معتصم خود معتقد بود کوه
و به همین جهت امیران تمرک بیمش از سمایر اممرا ممورد « د هیچ طبعایفه به از ترک نیست
عنایت او بودند و این توجه خلیفه به ترکوان بین امیمران معتصمم رقمابت شمدیدی پدیمد
آبورده بود.
رقابت امرا
امرا دیگر نیز کووشیدند ارادت خود را عرضه دارنمد تما مگمر از ایمن راه در دل خلیفمه
بیشتر راه یابند. جنگ هایی هم کوه در زمان معتصم رخ داد به این امیران مجمال داد کومه
استعداد نظامی خود را ابراز دارند. در طبعی بیست سالی کوه بابک قیام کورده بود شش تممن
از امیران بزرگ بغداد از او شکست یافته بودند به همین جهت دستگاه خلفمت از قلمع و
قمع خرمیان رفته رفته مأیوس م یشد. ازین رو، اسمتیلی بمر آبذربایجمان بمرای فاتمح آبن
افتخار بزرگی کوسب م یکورد. کوسی کوه بر بابک و خرم دینمان دسمت م ییمافت بمر هممه
امیران تفوق داشت.
به این جهت بود کوه وقتی جنگ بابک را به افشین پیشنهاد کوردند در قبول آبن تردید
نکرد. یک علت دیگر نیز در کومار بمود، و آبن طبعممع در غنمایم و امموالی بمود کومه افشمین
م یپنداشت درین جنگ به دست خواهد آبورد. زیرا این نکتمه را هممواره بایمد بمه خماطبعر
داشت کوه در این ایام اممرا نیمز ماننمد افمراد سمپاه غالبماً جمز بمرای کوسمب ممال جنمگ
نمی کوردند.
اینان جنگجویان مزدوری بودند کوه جلدت و شجاعت خود را با عطایا و غنایم معامله
م یکوردنمد. تیمغ و بمازوی خمود را مثمل آبزادگمی و خمرد خمویش بمه صماحبان قمدرت
. ۴۲ نیز رک: تجارب المم ج ۵ ص ۱۹ و تجارب السلف ص ۱۹۴ – ۱ سیاست نامه ص ۴۰
۲۰۸ / دو قرن سکوت
م یفروختند و برای به دست آبوردن طبعل از ریختن خون هیچ کوس حتی خون خود دریغ
نداشتند. غنایم و اموالی کوه در این جنگ ها از بمار و بنمه دشممن و گماه از ممردم زبمون
بی دست و پای شهرها و دهات غارت می کوردند، برای آبن ها عایدی سرشاری بود ازیممن رو
جنگ را همواره با گشاده رویی پذیره م یشدند. برای افشین، کوه مانند همه امممرا مممزدور
خلیفه، خود را خدمتگزار مرگ و نیسمتی و پاسمدار قمدرت و عظممت م یدانسمت هیمچ
آبسان تر و مطبو عتر از قبول چنین مأموریتی نبود.
درین جنگ وی اموال و غنایم بسیاری کوه برای تحقمق احلم او لزم بمود بمه دسمت
م یآبورد، و نیز بر خواجه تاشان و رقیبان دیگر خویش کومه در دسمتگاه خلفمت قمدرت و
نفوذی یافته بودند تفوق و تسلط می یافت اما برانداختن بابک کوار آبسمانی نبمود. در طبعمی
بیست سال قدرت و نفوذ او ریشه های استوار گرفته بود. از این رو، افشممین جمز بمه کوممار
بردن خدعه و نیرنگ چاره ای نم یدید.
درباره بابک و افشین
دوستی ها و دلنواز یهایی کوه افشین، گاه و ب یگاه در نهان به جای بابک م یکوممرد دام
فریبی برای خصم بود. بعدها، پس از برانداختن وی وقتی افشمین خمود قربمانی طبعممع و
کوینه ورزی خلیفه و ترکوانش گردید سعی کوردنمد او را بمه همکماری بابمک متهمم کوننمد.
گفتند کوه او در نهان با بابک و مازیار همدست و هم داستان بوده است اگر در این اتهممام
حقیقتی باشد شاید بتوان گفت کوه افشین ایمن همر دو تمن را بمه سرکوشمی و آبشموب وا
م یداشته است تا با برانداختن آبن ها برای خود افتخمار و عظممتی کوسمب کونمد و در همر
حال، افشین برای برانداختن بابک از قاطبع عترین حربه های خمویش اسمتفاده کومرد: حربمه
دوستی. و بدین گونه او را فدای جاه طبعلبی و طبعم عورزی خویش کورد.
کووشش بابک در برابر افشین نخست با امید پیروزی مقرون بممود. بابممک در قلعه همما و
حصارهای استوار طبعبیعی با دشمنان به جان م یکووشید.
بانگ رستاخیز / ۲۰۹
بوزینطیه یا بیزانس 1
گذشته از آبن، نه فقط در حوزه حکومت مسلمانی بلکه خارج از قلمرو اسلم نیز برای
پیکار با خلیفه کووشش می کورد. پیروان او در بوزنطیه نیز امپراتور روم شرقی را به جنممگ
با خلیفه تشویق می کوردند.
خرمیه در شهرهای بوزنطیه پناهگاه مناسبی یافته بودند. زیرا قیصممران بمموزنطیه، بممر
رغم خلفا می کووشیدند اتباع بابک را تقویت کونند چندی پیش از این مأمون توانسته بمود
در بوزنطیه آبشوبی پدید آبورد. او، توماس نامی را کوه اهل صقلیه بود و در آبسیای صغیر بر
قیصر شوریده بود یاری کورد و او بر ضد تئوفیل کوه قیصر بوزنطیه بود تقویت نمود.
قیصر نیز برای آبن کوه معامله به مثل کورده باشد بلد خود را پناهگاه خرم یها قرار داد
و آبن ها را یار یها کورد. مأمون کوه در سال ۲۱۸ هجری به قصد جنگ با روم بیرون آبمممده
بود در طبعرسوس در گذشت و تحریکات و دسیسه هایی کوه در مجاورت ثغر روم در جریان
بود همچنان دوام یافت.
مطابق قول طبعبری، وقتی افشین کوار بر بابک تنگ گرفت و بابک کوار خود سخت دید
و بر هلک خویش یقین کورد دانست کوه خود با معتصم بر نم یآبید به پادشاه روم تئوفیل
بن میخائیل نامه کورد کوه ملک عرب همه دلورانش را در جنگ من از دست داده است و
اکونون کوارش به جایی رسیده است کوه ناچار شده است خیاط خممود جعفممر بممن دینممار و
طبعباخ خود ایتاخ نام را به جنگ من فرستد بر درگاه او دیگر کوس نمانده است اکونون تممو
نیز اگر خواهی بر او تاختن توانی کورد.
قیصر با صد هزار و به قولی هفتاد هزار کوس آبهنگ دیار مسلمانان کوممرد، جممماعتی از
سرخ علمان نیز کوه سردارشان بارسیس نام داشمت و اممپراتور روم آبن را جمزو لشمکریان
است کوه به اصطلح رم شمرقی باشمد. ایمن کولممه را اممروز بمه Byzantium ۱ بوزینطیه و بوزینطیا همان
م یگویند بیزانس م ینویسند. در باب روابط اعراب با بوزینطیه رجمموع Byzance پیروی از فرانسو یها کوه
در دو جلمد و ( کByzance et les Arabes) موسوم به: بوزنطیه و اعراب Basiliev شود به کوتاب
در مجمموعه مقمالتی کومه جیمور جیولموی « د روابط بوزنطیه و اعمراب » تحت عنوان Canard مقاله کوانارد
دلویدا اهدا شده است ( ۲ جلد) ک.
۲۱۰ / دو قرن سکوت
خویش پذیرفته بود و اجرا و جامگی می داد با وی بودند. وقتی بممه زبطممره از بلد مممرزی
اسلم رسید آبن شهر را غارت کورد. مردان بسیار کوشت و زنان و کوودکوان بسیار اسیر کومرد
و شهر را آبتش زد… ۱
هنگامی کوه این حادثه رخ داد، افشین بابک را گرفته بود. اما حمتی پمس از اسمارت و
قتل بابک سرخ علمان و خرم دینان به مسلمانان تسلیم نشدند. آبن همما در قسممطنطنیه و
نزد امپراتوران بوزنطیه بر ضد خلیفه دسیسه ها و توطبعئه ها ترتیب م یدادند.
نکته ای کوه در این جا باید به یاد داشمت قمدرت و نفموذی اسمت ایرانیمان مهماجر در
پایتخت امپراتوری بوزنطیه به دست آبورده بودند. از گفته مورخان غربی بر م یآبید کوه در
قسطنطنیه عده ای از ایرانیان می زیسته اند.
تئوفوبوس
نوشته اند کوه یک شاهزاده ایرانی از نژاد ساسانیان در حال فقر و تبعید در قسطنطنیه
۲ نام، بماقی مانمد. در دوازده سمالگی انتسماب او بمه « د تئوفوبوس » وفات یافت و ازو پسری
خاندان سلطنتی معلوم گردید. او آبیین عیسمی گرفمت و در بموزنطیه بمه خمدمت نظمام
درآبمد. استعداد او موجب سرعت ترقیش گشت. سرانجام خواهر قیصر را به زنی گرفمت و
به فرماندهی سی هزار تن ایرانی مهاجری کوه مانند پدرش از مسملمانان گریختمه بودنمد
منصوب گردید ۳ پیداست کوه ایرانیان نزد قیصران بوزنطیه ممورد تموجه بوده انمد. در بماب
فرجام کوار این شاهزاده ایرانی روایتی جالب نقل کورده انمد. نوشمته اند کومه آبن سمی همزار
ایرانی کوه وی فرمانده و سرکورده آبن ها بود تعصب قومی داشتند سر به شورش برآبوردند و
تئوفوبوس را پیشوای خویش خواندند تئوفیل با افواج رومی و یونانی شورش آبن ها را فرو
نشاند و تئوفوبوس دستگیر شمد. قیصمر بموزنطیه در بسمتر ممرگ بمود. بفرممود تما سمر
. ۱ طبعبری، حوادث سنه ۲۲۳
. Theophobus ۲
. ۳ رک: گیبون، ج ۴
بانگ رستاخیز / ۲۱۱
تئوفوبوس را ببرند و در تشتی نزد او برند چون چشمش بمه سمر بریمده شماهزاده افتماد
گفت: تو دیگر تئوفوبوس نیستی و زودا کوه من نیز تئوفیل نخواهم بود.
جنگ های بابک
باری پیکار بابک با افشین در حصارهای محکم و طبعبیعی جبال آبذربایجان، مد ت ها به
طبعول انجامید داستان آبن جنگ ها را مورخان به تفصیل نوشته اند.
این جنگ ها مدت سه سال از ۲۲۰ تا ۲۲۳ هجری دوام داشت. چنان کوه از فحوا قول
طبعبری بر می آبید معتصم برای اتمام این مهم افشین را اکورام بسیار کورده بممود. گذشممته از
ولیت آبذربایجان و ارمنستان کوه بدو داده بود سپاه و خواسته و آبلت جنگ و چهارپایمان
بسیار با او فرستاده بود. پیش از عزیمت افشین نیز محمد بن یوسف مأمور شده بممود بممه
آبذربایجان برود و حصارهایی را کوه بابک ویران کورده بود از نو بسازد.
محمد بن یوسف درین مأموریت با سپاه بابک در آبویخته بود و عده ای از خرم دینممان
را کوشته بود و جمعی را اسیر کورده بود. اما وقتی افشمین بمه آبذربایجمان رسمید درصمدد
برآبمد کوه گذشته از شمشیر برای برانداختن بابک از حیله و چاره نیز مدد گیرد.
بدین گونه جنگ هایی کوه افشین با بابک کورد از آبغاز با خمدعه و نیرنمگ هممراه بمود.
افشین تازه به آبذربایجان رسیده بود کوه محمد بن بعیث یک سردار دیگر خلیفه با آبن کوه
با خرمیه پیمان صلح داشت، عهد خویش بشکست و با سپاه بابمک بمه خیمانت و خمدعه
درآبویخت. گویند هنگامی کوه افشین به آبذربایجان آبمد. عصمت نام سپهسالر بابک به در
حصار شاهی کوه محمد بن بعیث کوونوال آبن بود فرود آبمد.
محمد بن بعیث برای لشکر او چنان کوه عادت داشمت علموفه بفرسمتاد و چمون شمب
درآبمد عصمت را با ده تن مهمان کورد. چون آبن ها مست شدند محمد بن بعیمث آبن هما را
بکشت. پس دست عصمت ببست و گفت سران سپاه خویش را یک یک آبواز ده تا درآبیند
وگرنه ترا بکشم. عصمت چنین کورد و یمک یمک سمرهنگان خمویش را بمه درون حصمار
می خواند و محمد بن بعیث آبن ها را م یکوشت، بازماندگان سپاه چون این خبر بدانسممتند
۲۱۲ / دو قرن سکوت
همه بگریختند ۱ پس از آبن افشین بر همه راه ها دیده بانان گماشت و لشکرها بر تنگناهمما
از حصارها بداشت.
جنگ و خدعه
اما بابک کوه در حصارهای محکم ایمن بود هفت ماه سر از حصار بر نیاورد و بما سمپاه
افشین مقابله نکرد. افشین دلتنگ و ملول شد. درصدد چاره و حیله برآبمممد. بممه معتصممم
نامه نوشته بود و ازو خواسته و درم خواسته بود. معتصم صد شتر بار درم با سیصممد غلم
نزد وی فرستاد. چون بغا به جای کوه تا اردوگاه افشین سه روز « د بغای کوبیر » ترک همراه
راه بود برسید افشین بدو نامه کورد کوه یک ماه همان جا درنمگ کومن و آبوازه درانمداز کومه
مال ها فلن روز نزد افشین برم، تا چون جاسوسان بابک این خمبر را بمدو برسمانند مگمر
برای تاراج این مال آبهنگ تو کونند و از حصار خمویش بیمرون آبیمد. چنیمن کوردنمد و روز
معهود بابک با پنج هزار تن سوار بیرون آبمد. اما بغما بمه دسمتور افشمین دره مهما را همم
شبانه به جای گذاشته بود و شتران بی بار همراه خود آبورده بود. حیله ای کوه افشین طبعرح
کورده بود در نگرفت و بابک بی آبن کوه گزند و آبسیب بزرگی بیند مقداری غنایم به چنممگ
آبورد و بجست… از آبن پس چندین جنگ بین سپاه بابک و افشین در گرفت کوه هر کودام
نوبتی ظفر م ییافتند.
سپاهیان بابک کوه پناهگاه های استوار داشتند و از برف و سرما رنمج بسمیار م یبردنمد
دلیرانه مقاومت می کوردند. اما یاران افشین کوه به سرمای سخت و راه های دشمموار عممادت
نداشتند رفته رفته ملول م یشدند. دو سال بدین گونه گذشمت از سمپاه افشمین بسمیاری
هلک شدند. اما معتصم همواره سپاه تازه و عدت و آبلت ب یاندازه م یفرستاد.
سرانجام افشین آبهنگ تسخیر حصار بابک کورد. چون در یک فرسنگی آبن حصار فرود
آبمد بابک خروارها خوردنی و میوه از حصار خود برای لشمکران افشمین فرسمتاد و گفمت
شما میهمان مایید. درین ده روز کوه به سوی حصار ما م یآبید خوردنی نیافته اید ما را جز
. ۱ طبعبری، حوادث سنه ۲۲۰
بانگ رستاخیز / ۲۱۳
این قدر چیزی نبود. افشین آبن نزل ها نگرفت و همچنان باز پس فرستاد و به بابک پیغام
ما را خوردنی به کوار نیست و دانم کوه تو این کوار بدان کوردی تا سممپاهیان ممما را » داد کوه
شماره کونی در این سپاه سی هزار ممرد جنگمی اسمت و بما امیرالممؤمنین سیصمد همزار
مسلمانند کوه همه با او یک دلند و تا یک تن از ایشان زنده اند از جنگ تو باز نم یگردند.
« د. اکونون تو بهتر دانی خواهی به زنهار آبیی و خواهی جنگ کونی
بابک کوه لبد نمی خواست به زنهار خلیفه در آبید جنگ را برگزید، پس درهای حصممار
محکم کورد و در آبنجا بماند. افشین نیز بر گرد حصار لشمکرگاه سماخت و خنمدق کونمد و
همان جا نشست روزها از حصار بابک بانگ چنگ ورود م یآبمد و چنین فرا م ینمودند کوه
از سپاه دشمن پروا ندارند اما شب ها گروهی را همواره بمه شمبیخون م یفرسمتادند. ایمن
حال نیز مد ت ها به طبعول انجامید: سپاه افشین با تنگی علف و سختی کوار نیک ایسممتادند
جنگ های خونین و کوشتارهای سخت روی داد و بسیاری از سپاه بابک تلف شدند.
سرانجام بابک در کوار فرو ماند. از توقف در حصار کواری نم یگشود و لشمکر افشمین از
گرد حصار دورتر نمی رفت. بابک بر آبن شد کوه با افشین حیله سازد. بر بام حصار برآبمد و
گفت: منم بابک، افشین را گویید نزدیک تر آبید تا با وی سمخنی گمویم. افشمین بمه پمای
دیوار آبمد. بابک زنهار خواست و گفت گروگان من پسر مهترم اسمت او را بمه نموا گیمر و
برای من زنهار خلیفه بستان. برین قرار نهادند و لشکریان افشین حصارها رها کوردند و به
جای خویش باز آبمدند چون شب در رسید بابک کوسان خود را برگرفت و بما پنجماه ممرد
کوه با وی در حصار مانده بودند از حصار بیرون شد و به کووه ها رفت و از آبنجمما بممه سمموی
ارمنستان گریخت.
گرفتاری بابک
گویند چون بابک از حصار بجست لباس مسافران و بازرگانان پوشید و با کوسان خممود
در ارمنستان به جایی فرود آبمد. از چوپمانی کومه در آبن حموالی بمود گوسمفندی بخریمد.
چوپان نزد سهل بن سنباط امیر ارمنستان برفت و خبر بمرد. دانسمتند کومه بابمک آبممده
۲۱۴ / دو قرن سکوت
است. افشین پیش از آبن به همه حکام و امیران آبذربایجمان و اران و بیلقمان و ارمنسمتان
نامه ها فرستاده بود و آبنان را بدان وا داشته بود کوه در فرو گرفتن بابک با او کومک کونند. ۱
سهل بن سنباط چون از آبمدن بابک به ارمنستان وقوف یافت بر نشست و به دیدار او
رفت و بابک را با لطف و اکورام به سرای خویش مهمان برد، و در نهمان بمه افشمین نمامه
نوشت کوه بابک نزد من است. افشین وی را امیدها و دلگرم یها داد و بر آبن قمرار نهادنممد
کوه چون بابک با وی به قصد شکار بیرون رود او را در جمایی کومه از پیمش معیمن کومرده
بودند به کوسان افشین تسلیم کوند.
چنین کوردند و چون بابک دریافت کوه سهل او را به خیانت تسلیم دشمن م یکوند بممر
مرا به این جهودان ارزان فروختی اگمر ممال و زر می خواسمتی تمرا » : آبشفت و به او گفت
۲« د. بیش از آبن چه اینان دادند م یدادم
بدین گونه افشین با غدر و حیله بابک را بگرفت و بند بر نهاد. حصارهای سرخ علمان
ویران شد و آبن ها خود کوشته و پراکونده شدند اما کووش شها و مبارزه های آبنمان بمه پایمان
نرسید و همچنان پس از بابک نیز دوام یافت.
افشین بابک و کوسان او را برنشاند و آبهنگ سامرا کورد. شادی خلیفه از ایممن پیممروزی
ب یاندازه بود. افشین را بسیار بنواخت و تشریف و اکورام ب یاندازه کورد. چون افشین بابممک
را به سامرا آبورد شبانگاه احمد بن ابی دواد کوه قاضی القضات بغداد و از مشماهیر معمتزله
بود ناشناس بدان جا رفت و بابک را بدید و با او سخن گفت. پیداست کوه هول و وحشت
خلیفه نسبت به بابک تا چه حد بود کوه تا هنگام صبح طبعاقت نیاورد و او نیز متنکروار بممه
سرای افشین رفت و هم در شب بابک را بدید.
گویی بغداد نم یتوانست باور کوند پهلوان دلیری کوه سال ها او را تهدید می کورد اکونون
در آبن جا به اسارت به سر می برد… .
. ۱ مروج الذهب ج ۲ ص ۳۵۱
. ۲ طبعبری، حوادث سنه ۲۲۲
بانگ رستاخیز / ۲۱۵
فرجام بابک
دیگر روز معتصم بر نشست و مردم از دروازه عامه تا مطیره صممف کوشممیدند. معتصممم
م یخواست تا مردم بابک را به رسوایی و خواری ببینند. از کوسان خویش پرسید کومه او را
بر چه باید نشاند. گفتند هیچ چیز مناسب تر از فیل نیست. بفرمود تمما فیلممی بیاوردنممد و
بابک را لباس زیبا درپوشیدند و کوله سمور بر سر نهادند و او را با انبوه ممردم بمر درگماه
امیرالمؤمنین، به دارالعامه درآبوردند. امیرالمؤمنین دژخیم خواست تا دست و پاهای او را
ببرد. بفرمود تا دژخیم او را کوه نودنود بود بخواندند و حاجب از باب العامه برآبمد و نودنود
را بخواند چون وی فراز آبمد امیرالمؤمنین فرمان داد تا هر دو دست بابمک را قطمع کونمد.
خونسردی و بی پروایی دلیرانه ای کوه بابک در مواجهه مرگ نشان داد شایسمته قهرمانمان
بود.
ای بابممک » : گویند چون بابک بر معتصم درآبمد برادرش هم بدان جا بود. وی را گفت
۱ گفت خواهی دید « د کواری کوردی کوه کوس نکرد اکونون صبری کون کوه دیگری نکرده باشد
کوه صبر چگونه کونم.
چون یک دستش را بریدند دسمت دیگمر در خمون خمود زد و در روی » نوشته اند کوه
خود مالید و همه روی خود را از خون خود سرخ کورد معتصم گفت… این چه عمل است
گفت درین حکمتی است شما هر دو دست و پای من بخواهید برید و گونه روی مردم از
خون سرخ باشد خون از روی برود زرد باشد. من روی خویش از خون خود سرخ کوردم تا
۲ باری بابک در دم ممرگ « د چون خون از تنم بیرون شود نگویند کوه رویش از بیم زرد شد
نیز این همه شکنجه را به سردی تلقی کورد و هیچ سخن نگفت و دم بر نیماورد. معتصممم
بفرمود تا او را در جانب شرقی بغداد میان دو جسر بر دار کوردند. سمرانجام بابمک چنیمن
شد. اما افشین کوه بود و فرجام او چه شد؟
. ۱ شذرات الذهب ج ۲ ص ۵۱
. ۲ سیاست نامه ص ۱۷۶
۲۱۶ / دو قرن سکوت
افشین
افشین را کووشیده اند از قهرمانان ملی ایران وانمود کونند. از تحریک همما و توطبعئه هممایی
کوه او بر ضد دستگاه خلفت در نهان انجمام م یداد بما اعجماب و تحسمین یماد کورده انمد.
خیانت آبشکاری را کوه او نسبت به بابک و مازیار کورد از روی مصملحت دانسمته اند. دریمن
نکته ها جای تردیدست. افشمین چنمان کومه از تاریمخ زنمدگی او بمر م یآبیمد شماهزاده ای
جهانجوی بود. جز جمع ثروت برای کوسب قدرت اندیشه ای نداشمت. م یخواسمت تما بمه
سلطنت خراسان برسد و برای این کوار حتی پدر و برادر خود را فدا م یکورد. م یکووشید تا
مال و ثروت جمع کوند و برای این مقصود، به لشکریان خود و حتی به دوستان خود نیممز
خیانت م یورزید. برای آبن کوه به آبرزوهای شیرین خویش برسد از فدا کوردن وجدان خود
نیز دریغ نمی کورد. عربان را دشمن می داشمت و هرگمز در بماطبعن کویمش و آبییمن آبنمان را
نپذیرفته بود اما حب جاه و عشق مال او را به خدمتگزاری خلیفه عربان مجبور م یکوممرد.
به آبیین دیرین خود وفادار مانده بود اما برای جاه و مال ناچار شد به نمام مسمملمانی همم
کویشان و هم نژادان خود را طبععمه تیغ کوند اعراب را تحقیر م یکورد اما چنان کوه خممود او
م یگفت برای خاطبعر عربان به هر کواری کوه از آبن نفرت داشت تن در م یداد حممتی بممرای
خاطبعر آبن ها روغن دنبه م یخورد و بر شتر سوار م یشد و نعلین م یپوشید… دشمنی او بما
آبل طبعاهر از آبن رو بود کوه به خراسان چشم داشت و بر امیران آبن رشک م یبرد. دوسممتی
او با مازیار دسیسه ای بر ضد آبل طبعاهر بود و سرانجام به خدعه؛ مازیار را نیز قربممانی ایممن
دوستی کورد. تحریک ها و توطبعئه هایی کوه بر ضد خلیفه م یکورد بیشتر از سرچشمه بیمم و
طبعمع آبب م یخورد. در کووشم شها و مبارزه همای خمود هرگمز بمه ایرانیمان و بمه کویمش و
فرهنگ مجوسان نمی اندیشید. از تأمل در تاریخ؛ مدارک و شمواهد ارزنمده ای بمرای ایمن
دعوی می توان یافت.
اشروسنه
ولیت اشروسنه؛ کوه نیاکوان افشین در آبن حکومت را به میراث داشتند در ماوراءالنهر
بانگ رستاخیز / ۲۱۷
بین سیحون و سمرقند واقع بود. از مشرق بمه فرغمانه و از مغمرب بمه سممرقند محمدود
م یشد. در شمال آبن چاچ و قسمتی از فرغانه و در جنوبش کوش و چغانیان قمرار داشمت.
این سرزمین به واسطه وفور آبب و وجود معادن، آببادان و توانگر بود، و گفته اند کوه در آبن،
چهار صد قلعه وجود داشت. یعقوبی نوشته است کوه پس از فتح بلد شرق، اعراب مضری
و یمانی در تمام بلد خراسان مسکن گرفته بودند جمز در اشروسمنه کومه در آبنجما ممردم
اعراب را از مجاورت خویش منع م یکوردند. باری شهر بزرگ اشروسنه را بلسان م یگفتند
و از جمله شهرهایش بنجیکت و ساماط و رامین و دارک و خرقمانه بمود، فرمانروایمان آبن
ولیت کوه افشین لقب عمومی آبن ها بود در شهر بنجیکت مقر داشتند. آبیین آبنمان ظماهراً
سمنی یما ممانوی بمود. سممن یها ظماهراً بمر آبییمن بمودا بودنمد ۱ و مثمل اعمراب جماهلی
صور ت هایی را کوه م یساختند می پرستیدند و در نماز روی بمه بتمان خمویش م یکوردنمد.
خردمندان آبن ها در عبادت نگران آبفریدگار بودند و این نق شهما و بتمان را قبلمه خمویش
می گرفتند اما جاهلن بتان را در خدای بمه آبفریمدگار انبماز م یشممردند و م یپنداشمتند
پرستش بتان وسیله تقرب به خداست… ۲ آبیین مانی نیز در این حدود انتشار یافته بود اما
به هر حال بعضی قراین نشان می دهد کوه شماهزادگان را اشروسمنه، مثمل برمکیمان بلمخ
آبیین بودا داشته اند. بتانی کوه در خانه افشین یافته اند تا اندازه ای حکایت ازین م یکوند کوه
وی آبیین بت پرستی داشته است و قراین دیگری کومه در طبعمی تماریخچه زنمدگی افشمین
بدان ها اشاره خواهد رفت نیز این دعوی را تأیید م یکوند.
بماری اشروسمنه، سمرزمین افشمین ها، تما پایمان دوره بن یامیمه از دسمتبرد تازیمان و
مسلمانان مصون مانده بود. بر طبعبق قول بلذری، در ایام مروان بن محمد آبخرین خلیفممه
اموی، والی خراسان کوه نصر بن سیار نام داشت در اشروسنه غزا کورد اما کومماری از پیممش
. ۱ التنبیه و الشراف ص ۱۳۸
۲ مروج الذهب ج ۱ ص ۸۲ . سمنیه همان کوسانی هستند کوه از آبن ها به شمنان نیز تعممبیر م یکوننممد و نمموعی
بت پرستانند، مذاهب آبن ها نوعی از مذاهب هنود بوده است و به قدم دهر و تناسمخ قائمل بوده انمد. در بیمن
بعضی طبعوایف و اقوام متوطبعن در ترکوستان و چین نیز پیروان نوعی از این عقاید زیاده بوده اند. در باب عقاید
این طبعایفه رک: مفاتیح العلوم خوارزمی ص ۲۵ و الفهرست و برای شرحی از مناسک آبن ها رجمموع شممود بممه
. Forgotten Religions در کوتاب Shamanism مقاله
۲۱۸ / دو قرن سکوت
نبرد ۱ خلفای بنی عباس نیز تا زمان مأمون بر آبنجا دست نیافتند.
چون مأمون به خلفت رسید در سند به غزا پرداخت. افشین اشروسنه کوه کواوس نممام
داشت نیز به فضل به سهل ذوالریاستین وزیر و کواتب مممأمون نممامه کوممرد. و از وی صمملح
درخواست و مالی پذیرفت تا مسلمانان در بلد او غزا نکنند. این خواهش او پذیرفته آبمد.
اما چون مأمون خراسان را ترک گفت و آبهنگ بغداد کورد کواوس نیز از فرمان سر پیچیمد
و مالی را کوه برای صلح پذیرفته بود نپرداخت.
یکی از نزدیکان کواوس کوه گنجور و وزیر او نیز بود و طبعرادیس نام داشت دختر خممود
را به فضل یکی از پسران کواوس تزویج کومرده بمود و بما نفموذ و حشممتی کومه نمزد امیمر
اشروسنه داشت همواره فضل را نزد کواوس میستود و او را بر خیدر پسر دیگر کواوس کوممه
به افشین مشهور است برتری می نهاد و می کووشید کوه خیمدر را بنکوهمد و در نظمر پمدر
پست و ناچیز جلوه دهد. چندی بعد، خیدر بن کواوس کوه از دورویی و بدسگالی طبعرادیس
برآبشفته بود او را کوشت و نزد هاشم بن محور الختلی گریخت و از او خواست تمما نممامه ای
به پدرش کواوس نویسد و خرسندی او را از وی درخواست کوند. کواوس نیز پس از کوشممته
شدن طبعرادیس زنی به نا م ام جنید (؟ ) ک را تزویج کورده بود و نمزد یکمی از دهگانمان خمود
گریخته بود.
چون خیدر بن کواوس از آبشفتگی و نابسامانی وضع اشروسنه آبگاه گشمت درصمدد آبن
برآبمد کوه به حیله و خیانت حکومت آبنجا را کوه گویا به فضل برادر دیگرش واگممذار شممده
بود به دست آبورد. ازین رو اسلم اختیار کورد و به بغداد رفت. در آبنجا، به طبعمع حکممومت
خود را تسلیم خیانت کورد. وی در بغداد نمزد ممأمون رفمت و او را بمه تسمخیر اشروسمنه
برانگیخت. بدین گونه سرزمین نیاکوان، و حتی پدر و برادر خمود را بمه طبعممع حکمومت و
امارت به دشمنان فروخت. خیدر به مأمون نشان داد کومه فتمح اشروسمنه آبسمان صمورت
خواهد گرفت و آبن چه را دیگران برای خلفه هولناک جلوه داده بودنممد او آبسمان و خموار
مایه فرا نمود. حتی نزدیک ترین و کووتاه ترین راه را کوه به اشروسنه م یرسمید بمه خلیفمه
نشان داد و جنایت هایی را کوه از آبن پس به خاطبعر جاه و مال مرتکب شممد از خیممانت بممه
. ۱ فتوح البلدان ص ۴۱۸
بانگ رستاخیز / ۲۱۹
وطبعن و خاندان خویش آبغاز کورد.
مأمون احمد بن ابی خالد احوال را با سپاهی گران به غممزا اشروسممنه فرسممتاد. چممون
کواوس از آبمدن سپاه عرب آبگاه گشت فضل پسر خود را نزد ترکوان فرستاد و از آبنان برای
دفع عرب مدد خواست. اما سردار عرب قبل از آبن کوه فضل با ترکوانی کوه به یاری او آبمده
بودند فرا رسد بر دروازه اشروسنه فرود آبمد.
کواوس امیر اشروسنه گمان کورده بود کوه چون عربان نزدیک تریمن و کووتماه ترین راه را
کوه از بیابان م یگذشت نم یدانند راهی دور و دراز پیش خواهند گرفت و رسیدن آبن ها به
اشروسنه مدتی طبعول خواهد کوشید. اما عربان کوه راه نزدیک و کووتاه را از خیدر بن کواوس
آبموخته بودند زودتر از آبنچه کواوس می پنداشت بر سر او فرود آبمدنمد. کوماوس کومه بمدین
گونه ناگاه به دست آبن ها افتاد ناچار شد اسلم بپذیرد و به طبعاعت درآبید. فضل چون ازین
خبر آبگاه گشت ترکوان را در بیابان یله کورد و خود نزد پدر آبمد و بما او اسملم پمذیرفت و
زنهار بستد، ترکوان نیز از تشنگی در بیابان هلک شدند… .
در خدمت خلیفه
آبن گاه کواوس به بغداد نزد مأمون رفت و اسلم خود اظهار کورد. مممأمون او را بممر بلد
خویش ملک گردانید بعد از او نیز پسرش خیدر را به جای او گماشت. ۱
بدین گونه افشین خیدر بن کواوس کوه پدر و بمرادر و زاد و بموم خمود را بمه عربمان و
دشمنان فروخته بود از آبن پس کووشید کوه در دستگاه خلفت نفوذ و قممدرتی بممه دسممت
آبورد. این نفوذ و قدرت را نیز برای آبن م یخواست کوه از جانب خلیفه فرمانروایی خراسان
و ماوراءالنهر بدو سپرده شود. برای این کوار لزم بمود کومه از هیمچ خمدمتی بمه دسمتگاه
خلفت دریغ نکند. از این رو کووشید کوه در دشمنی ایرانیمان بما سمرداران عمرب و تمرک
رقابت ورزد. درین کوار نیز تا اندازه زیادی کوامیاب گشت اما این کوامیابی برای او به قیمت
خیانت های گران تمام شد.
. ۱ بلذری، فتوح البلدان ص ۴۱۹
۲۲۰ / دو قرن سکوت
افشین سعی کورد خدمت به دستگاه خلفت را وسیله ای برای کوسمب ثمروت و قمدرت
قرار دهد. ازین رو مثل سرداران اسلم در رکواب خلیفه به غزا پرداخت. چنممدی در مصممر
برای مأمون جنگید ۱ در غزا روم نیز خدمت ها عرضه کورد در تمام این خدمت ها هممدف او
آبن بود کوه مهر و علقه خلیفمه را جلمب کونمد و خمود را از سمرداران دیگمر او لیق تمر و
شایسته تر معرفی نماید. م یخواست با جلب عنایت خلیفه به آبرزوهای دیرین خویش کومه
فرمانروایی خراسان بود برسد اما طبعاهریان بر خراسان تسلط داشتند و اجرای ایمن خیمال
را برای او مشکل می کوردند… .
اوضاع خراسان
خراسان و سیستان در دست طبعاهریان بود. این خاندان ایرانی نیز برای مال و جاه بممه
خدمت خلفا پیوسته بودند. با این حال با تفماخر بمه نمژاد ایرانمی خمویش م یکووشمیدند
خراسانیان را به خود علقه مند کونند. داعیه استقلل داشمتند، امما اسمتقللی کومه آبن هما
می خواستند استقلل حکومت خانوادگی بود. م یخواستند حکومت خراسمان در خانمدان
آبن ها موروثی باشد و برای این کوار از هیچ گونه اقدام مضمایقه نم یکوردنمد. همم بمه نمژاد
ایرانی خویش مباهات می کوردند و هم به تمدن و فرهنگ ایرانی ب یاعتنا بودند همم خمود
را ایرانی م یدانستند و هم با نهضت های ایرانی در صورتی کوه قدرت و اسمتقلل آبن هما را
تهدید م یکورد مخالفت می ورزیدند.
طبعاهریان در سیستان مد ت ها با خوارج مجبور به جنگ شدند. خراسان نیز سال ها در
روزگار حکومت آبن ها گرفتار فتنه خوارج بمود. خموارج ممد ت ها بمود کومه در سیسمتان و
خراسان قیام کورده بودند اما ظلم و فشار عمال طبعاهریان آبنمان را بیشمتر بمر م یانگیخمت.
مقارن ظهور بابک، عبدالله طبعاهر کوه از طبعرف مأمون حکومت خراسان را داشت در دینممور
بود، و لشکرها به حرب بابک خرم دین م یفرستاد. محمد بن حمید طبعاهری کوه از جمانب
بسیار ست مها کورد و از راه شمارع بعضمی بگرفمت و انمدر سمرای » عبدالله در نیشابور بود
. ۱ تاریخ یعقوبی ج ۳ ص
خراسان ولیت و حکومت داشت، باز خواند و خواست تا علی بن عیسی بن ماهمان را بممه
با یحیی [برمکی] بگفت و رأی خواست. یحیی گفت علی مردی جبممار و » جای او فرستد
ستمکار است، و فرمان خداوند راست… رشید بر مغایظه یحیی علی عیسی را به خراسان
فرستاد و علی دست بر گشاد و مال به افراط بر ستدن گرفت و کوس را زهره نبود کوه بماز
نمودی و منهیان سوی یحیی [برمکی] م ینبشتند و او فرصممتی نگمماه داشممتی و حیلممتی
ساختی تا چیزی از آبن، به گوش رسانیدی و مظلومی پیش کوردی تا ناگمماه در راه پیممش
خلیفه آبمدی و البته سود نم یداشت تا کوار بدان منزلت رسید کوه رشید سوگند خورد کوه
هر کوس از علی تظلم کوند آبن کوس را نزدیک وی [یعنی نزدیک علمی] فرسمتد و یحمی و
هممه مردممان خماموش شمدند علمی خراسمان و مماوراءالنهر و ری و جبمال و گرگمان و
طبعبرستان و کورمان و سپاهان و خوارزم و نیمروز و سیستان، بکند و بسموخت و آبن سمتد
کوز و حد و شمار گذشت. پس، از آبن مال، هدیه ای ساخت رشمید را کومه پیمش ازو کومس
نساخته بود، و نه پس وی بساختند و آبن هدیه نزدیک بغداد رسید نخست آبن بمر رشمید
عرضه کوردند سخت شادمانه شد و به تعصب آبل برمک را و پایمردی علی عیسی م یکورد
رشید فضل [بن ربیع] را گفت چه باید کورد در باب هدیه ای کوه از خراسان رسیده است؟
گفت خداوند را بر منظر باید نشست و یحیمی و پسمرانش و دیگمر بنمدگان را بنشماند و
بستانید، تا هدیه پیش آبرند و دل های آبل برمک بطرقد، و مقرر گردد خاص و عام را کوممه
ایشان چه خیانت کورده اند کوه فضل بن یحیی [برمکی بدان وقمت کومه در خراسمان بمود]
هدیه آبن مقدار آبورد از خراسان، کوه عاملی از یک شمهر بیمش از آبن آبرد و علمی چنمدین
فرستد. این اشارت رشید را سخت خوش آبمد کومه دل گمران کومرده بمود بمر آبل برممک و
دولت ایشان به پایان خواست آبمد. دیگر روز بر خضراء میدان آبمممد و بنشسممت، و یحیممی
[برمکی] و دو پسرانش را بنشاند و فضل ربیع و قوم دیگمر و گروهمی بمه ایسمتادند و آبن
هدیه ها را به میدان آبوردند هزار غلم ترک بمود بمه دسمت همر یکمی دو جمامه ملمون از
ششتری و سپاهانی و سقلطبعون و ملحم دیباجی ترکوی و دیداری و دیگر اجناس ، غلمان
به ایستادند با این جامه ها و بر اثر ایشان هزار کونیزک ترک آبمد به دست هر یکمی جمامه
زرین یاسیمین پر از مشک و کوافور و عنبر و اصناف عطمر و طبعرایمف شمهرها و صمد غلم
۱۸۲ / دو قرن سکوت
هندو و صد کونیزک هندو به غایت نیکو رو و شارهای قیمتی پوشیده و غلمان تی غهممای
هندوی داشتند… و کونیزکوان شارهای باریک در سقط های نیکموتر از قصمب، و بما ایشمان
پنج پیل نر و دو ماده. نران با برگستوان های دیبا و آبینه های زرین و سیمین و مادگان بما
مهدهای زر و کومرها و ساختهای مرصع به جواهر بدخشمی و پیمروزه، و اسمبان گیلمی و
دویست اسب خراسانی با جل های دیبا و بیسمت عقماب و بیسمت شماهین و همزار اشمتر
آبوردند دویست با پالن و افسارهای ابریشمین دیباها در کوشیده در پالن، و جوال سخت
آبراسته و سیصد شتر از آبن با محمل و مهد، بیست با مهدهای بزر، و پانصد هزار و سیصد
پاره بلور از هر دستی و صد جفت گاو و بیست عقد گوهر سخت قیممتی و سیصمد همزار
مروارید و دویست عدد چینی فغفوری از صحن و کواسه و غیره کوه هر یمک از آبن در سمر
کوار هیچ پادشاهی ندیده بودند، و دو همزار چینمی دیگمر از لنگمری و کواسمه های کولن و
خمره های چینی کولن و خرد و انواع دیگر و سیصمد شمادروان و دویسمت خمانه قمالی و
دویست خانه محفوری، چون ایمن اصمناف نعممت بمه مجلمس خلفمت و میمدان رسمید
تکبیری از لشکر بر آبمد و دهل و بوق بزدند آبن چنان کوه کومس ماننمد آبن یماد نداشمت و
نخوانده بود و نشنوده، هارون الرشید روی سوی یحیی برمکی کورد و گفممت ایممن چیزهمما
کوجا بود در روزگار پسرت فضل؟ یحیی گفت زندگانی امیر دراز باد این چیزها در روزگار
امارت پسرم در خانه های خداوندان این چیزها بود به شهرهای عراق و خراسممان. هممارون
الرشید ازین جواب سخت طبعیره شد چنان کوه آبن هدیه بر وی منغص شممد و روی تممرش
۱ این پاسخ دلنشین کوه یحیی داد البته ممایه شمرم و « د. کورد و برخاست از آبن خضرا برفت
تشویر خلیفه گشت. اما خلیفه می دانست کوه این علی بن عیسمی در خراسمان و عمراق و
دیگر شهرها، به غارت مشغولست. لیکن هم خلیفه بود کوه دست علی را گشاده کورده بود
تا هر چه می خواست می کورد.
با این همه تنها این علی بن عیسی نبود کوه خانه مردم را م یکوند تمما خزانممه سمملطان
آببادان دارد. بیشتر عاملن و امیران املک و ضیاع مردم را م یسمتدند و ممال و خواسمته
رعایا را به غارت می بردند. این کوارگزاران و گماشتگان، در واقع، مقام خویش را از خلیفه
. ۴۱۸– ۱ تاریخ بیهقی، چاپ دکوتر فیاض، ص ۴۱۶
شهر هزار و یک شب / ۱۸۳
به اجازه می گرفتند و در مدت ولیت خمویش از هیمچ گمونه بیمداد و سمتم روی گمردان
نبودند.
خلیفه نیز جز به طبعمع آبن کوه احیاناً دسترنج تبهکار یهای چنمدین سماله آبنمان را بمه
از آبن ها بستاند هرگز مؤاخذه شان نم یکورد. مممردم در زیممر بممار جممور و « د مصادره » عنوان
فشار عمال ظالم و فرسوده می شدند. برای این مردم درمانده ستمدیده ای کوه خلیفممه آبن
را به یک مشت کوارگزاران جبار طبعماع در مقابل ثمن بخس م یفروخت، هیچ امیدی نبود.
ازین رو بود کوه، هر جا مدعی تازه ای سر بر م یآبورد، مردم دعوت او را اجابت م یکوردند.
حمزه بن آذرک
چنان کوه وقتی حمزه بن آبذرک بر ضد این ناروای یها کوه م یرفت، برخاسممت و گفممت:
در خراسان و سیستان و کورمان بسیاری از « د مگذارید کوه این ظالمان بر ضعفا جور کونند »
ستمدیدگان دعوت او را با شور و علقه اجابت کوردند. درباره ایمن حممزه و جنگ همای او
آبن چه در کوتا بها آبمده است پریشان و شگفت انگیز و در هم است.
دلور یهای او کوه سال ها بیم و وحشت در دل خلیفه افکنده بود، گویا منشأ داسممتان
شده باشد. نوشته اند کوه او از نسل زوبن طبعهماسب بود. ۱ بسممیاری از « د امیر حمزه » معروف
کوسانی نیز کوه با او بودند، ایرانیان بودند. نکته جالب توجه آبنست کوه در قیام این خوارج،
ایرانیانی کوه از دستگاه خلفت ناراضی بودند، بما عربمان همم داسمتان م یشمدند و هرگمز
ملحظه برتر یهای نژادی در میان نبمود. خاصمه کومه بیشمتر خموارج لزم نم یدانسمتند
خلیفه مسلمانان از عرب و قریش باشد و همین امر موجب انتشار مبادی و تعالیم آبن همما
در میان ایرانیان بود. ۲
. ۱ تاریخ سیستان ص ۱۵۶
۲ خوارج کوه در عهد بنی امیه خطری بزرگ بودند، در دوره عباسیان چندان جنمب و جموش نداشمتند و فتنمه
آبن ها نیز دوام نم ییافت. در باب مذهب و اصل و منشأ آبن ها تحقیق خلف هست در هر حال در امر خلفت
آبرا خاصی شبیه به نوعی جمهوری طبعلبی داشته اند و از حیث صلبت در عقیده هم شمبیه بمه فرقمه پیموری
طبعبممع بیممروت ۱۹۴۹ تین بوده اند. برای اطبعلعات بیشتر در باب آبن ها رک: عمر ابوالنصر: الخوارج فی السلم
۱۸۴ / دو قرن سکوت
درباره آبغاز کومار حممزه چیمز روشمن در تاری خهما نیسمت. م ینویسمند کومه او در دوره
یکممی از عمممال » حکومت علی بن عیسی بر خراسان، در سیستان برخاست. گفته اند کوممه
آبنجا ب یادبی ها کورد حمزه عالم بود و بر او امر معروف کورد، آبن عامل خواست کوه او را تباه
۱ فرمانروایی علی بن عیسمی در خراسمان بما ظلمم و قسماوت « د کوند، آبخر عامل کوشته شد
بسیار توأم بود. ازین رو در هر گوشه بر ضد او شورش و آبشوبی برخاست اما خوارج چون
قیام بر حکومت جائر را واجب می دانسمتند در مخمالفت خمویش بیمش از سمایر فرقه هما
تعصب نشان می دادند.
داستان جنگ های حمزه در کوتا بها به تفصیل آبمده است. م ینویسند کوه وقتی عامل
مردممان سمواد سیسمتان را هممه بخوانمد و » خلیفه از بیم او از سیستان گریخت حممزه
بگفت یک درم خراج و مال بیش به سلطان مدهید چون شما را نگاه نتواند داشت. و من
۲ عمال خلیفممه بمما آبن « د از شما هیچ نخواهم و نستانم کوه من بر یک جای نخواهم نشست
کوه بارها در برابر وی به زانو در آبمدند هرگز از تعقیب وی نم یآبسودند. جنگ های بسممیار
رخ داد و بسیاری شهرها چندین بار دست به دست گشت. درین گممونه حمموادث، هممر دو
طبعرف خشونت و قساوت بسیار نشان می دادند. خوارج در شهرها و قریه ها بمر هیمچ کومس
ابقا نمی کوردند و حتی کوودکوان دبستان را نیز از دم تیغ م یگذرانیدنممد و دولتیمان نیمز از
آبن ها انتقام سخت می کوشیدند. گاه کوودکوان را با معلم در مسجدها محصممور م یکوردنممد و
مسجد بر سر ایشان فرو م یآبوردند ۳ در بعضی جاها نیز خانه ها را آبتش م یزدند، و مممردی
را بر دو درخت کوه به هم م یآبوردند م یبستند و سپس آبن دو درخت را م یگشممودند، تمما
پاره از آبن بر هر درختی بماند… ۴ خلیفه و یارانش را، بلکه هر کوس را نیمز کومه راضمی بمه
Welhausen: Die Reliogiosplitischen : – نیممز رجمموع شممود بممه قسمممت اول کوتمماب
Shortet Encyclopaedia در « د خموارج » و همچنین به مقاله oppositionpartein 1901
کوه در آبن از مآخذ تازه تر هم نام رفته است. of Islam P 246
. ۱ تاریخ سیستان ص ۱۵۶
. ۲ همانجا ص ۱۵۸
. ۳ تاریخ بیهق، ص ۴۵
۴ کوامل، ج ۵ ص ۱۰۲ چاپ مصر.
شهر هزار و یک شب / ۱۸۵
حکم خلیفه بود کوشتنی می دانستند ۱ و ازین رو کوسانی کوه از فرمانروایی جابرانه علی بمن
عیسی و فرزندان او در خراسان ناراضی بودند، به یاری حمزه برخاستند. وقتی کوار خوارج
در خراسان بال گرفت علی بن عیسی در این کوار فرو ماند. ناچار نامه ای به هارون نوشمت
آبگاه کورد کوه مردی از خوارج سیستان برخاست است و بممه خراسممان و کورمممان » و وی را
تاختن همی کوند و همه عمال این سه ناحیت را بکشت و دخمل برخاسمت و یمک درم و
۲« د. یک حبه از خراسان و سیستان و کورمان به دست نم یآبید
قیام خوارج در خراسان چنان مایه بیم و نگرانی خلیفه شد کوه برای فمرو نشماندن آبن
به تن خویش روانه آبن دیار گشت. در ری علی بن عیسی کوه مورد سخط واقع شده بممود
با تقدیم هدایا و تحف او را راضی نمود و امارت خراسان را بمرای خمود حفمظ کومرد. امما
چندی بعد معزول شد در حالی کوه کوار از کوار گذشته بود. جور و بیداد علمی بمن عیسمی
خراسان را چنان بر آبشفته بود کوه به آبسانی آبرام و سکون نم یپذیرفت. ایمن مموج توفمان
خیز خشم و سرکوشی کوه در خراسان و سیستان و کورمان م یجوشید بغداد را به سممختی
تهدید می کورد و خلیفه خود مایه این همه نارضای یها را کوه بیداد عاملن بود م یدانسممت
و نمی خواست چاره درستی بجوید. در نامه هایی کوه از گرگان به عنوان امان نامه و اتممام
حجت برای حمزه فرستاد می توان این نکته را به خوبی دریافت. جوابی نیز کوه حمزه بممه
وعد و وعیدهای خلیفه داد نشان می دهد کوه خشم و نارضایی مردم از عمممال خلیفممه تمما
چه اندازه موجب این گونه طبعغیان ها و سرکوش یها بوده است و مخصوصاً از آبن بممه خمموبی
بر می آبید کوه این خشم و نارضایی برای فرقه هایی نظیر خوارج تا چمه انمدازه نقطمه اتکما
آبن چمه از جنمگ » مناسبی بوده است. در این نامه حمزه به خلیفه چنین م ینویسد کومه
من با کوارگزارانت به گوش تو رسیده است نه از آبن است کوه من در ملک تو سمر منمازعه
دارم یا رغبتی به دنیا در دلم باشد کوه بدین وسیله بخواهم بدان دسمترس یمابم و دریمن
کوار برتری و نام و آبوازه نیز نم یجویم. حتی با آبن کومه بدسمیرتی عممال تمو در رفتمار بما
کوسانی کوه تحت حکم و ولیتشان هستند، بر همه آبشکار است و آبن چه آبن ها از ریختممن
خون ها و ربودن مال ها و تبهکار یها و ناروای یها پیش گرفته اند معلوم همگانست من بممه
۱ مقالت اشعری ج ۱ ص ۱۶۵ ، طبعبع مصر.
. ۲ تاریخ سیستان ص ۱۶۰
۱۸۶ / دو قرن سکوت
سرکوشی، بر آبن ها پیشی نجسته ام و گمان م یکونم آبن چه از حال خراسمان و سیسمتان و
۱ در ایمن زممان « د فارس و کورمان به تو رسیده است مرا از سخن درین باب ب ینیار م یکوند
آبتش خشم و نفرت چندان بال گرفته بود کوه فرو نشاندن آبن آبسان به نظر نم یرسممید بمما
مرگ خلیفه همچنان خراسان در چنگال آبشوب و نماامنی رنمج م یبمرد و همر روز بمرای
اظهار نارضایی خویش بهانه تازه ای می یافت. حتی رافع بن لیث را کوه عرب بود چون بممر
ضد دربار خلیفه در سمرقند سر به شورش برآبورد مردم یاری کوردند و داستان قیام او در
تاریخ معروف است.
این خشم و نومیدی کوه در دوره هارون بر اثر ب یرحمی و عیاشی و تجمل پرسممتی او
فزونی می گرفت سرانجام ایرانیان را به چاره جویی تازه برانگیخمت. گمویی هنگمامی کومه
مسمت رویاهمای شمیرین و غرو رانگیمز « د شمب های عربسمتان » بغداد در ظلمت و سکوت
خویش بود در خراسان و سیستان و طبعبرستان و آبذربایجان سپیده دمیده بود.
رخ « د همزار ویمک شمب » در پشت باروهای سر به فلک کوشیده دارالخلفمه ماجراهمای
مفتخمر م یشمدند، « د بوزینگمان امیرالممؤمنین » م یداد، امیران و وزیران به دسمت بموس
توانگران و بزرگان به خمدمت و طبعماعت بنمدگان خلیفمه مباهمات م یکوردنمد. شماعران و
مسخرگان و متملقان و دروغ گویان بازار گرمی داشتند. طبعلهایی کوه از اطبعمراف و اکونماف
کوشور به عنوان خراج و هدایا مثل سیل به بغداد م یآبمد مانند باران بر مطربان و شاعران
و خنیاگران و دلقکان و عیاران شمهر فمرو م یریخمت. بریمن خموان یغممایی کومه جمور و
استبداد خلفا در بغداد گسترده بود ترک و تازی و دهقان شریک بودند. در کونار گرسممنه
چشمان عرب آبزمندان عجم جای داشتند، هر کوه در بغداد بود و با درگاه خلیفه نسبت و
ارتباطبعی داشت ازین تاراج و چپاول بهره ای م یبرد.
در درگاه خلیفه
درین میان دهقانان و بزرگ زادگان ایران ب یآبن کوه علقه خمود را بمه گذشمته ایمران
. ۱ تاریخ سیستان، ص ۱۶۶
شهر هزار و یک شب / ۱۸۷
« د تاریخ ایران » و « د ایران » فراموش کونند نقشه های خویش را دنبال م یکوردند. اینان کوه به
« د احیمماء مجممد و عظمممت » علقه م یداشتند باز خممواب « د مردم ایران » و « د ایرانی » بیش از
گذشته خویش را م یدیدند اما مردم ایران کوه بارهما قربمانی بلهوسم یهای آبن هما گشمته
بودند طبعبعاً چندان مورد التفات آبن ها واقع نم یشدند.
برامکه کوه به بزرگواری و جوانمردی مشهور گشتند ثروت ب یکوران افسانه آبمیز خمود را
مدیون رنج و کووشش رعایای ایرانی خویش بودند اما در هنگام بخش شها و نامجوی یهمما،
آبن ها هرگز ایران یها را بر دیگران مقدم نم یداشتند.
خالد برمکی کوه چند بر طبعبرستان حکومت م یکورد وقتی معزول شمد و از آبممل قصمد
بازاریی به کونار رودبار ایستاده بود گفت الحمدلله از ظلم تو خلص » کووچ و بازگشت کورد
یافتیم، این حال با خالد بگفتند بفرمود تا بازاری را بیاوردند گفت اگر مرا از ولیت شممما
۱« د. معزول کوردند از انتقام تو کوسی مرا معزول نکرد گردن بازاری بفرمود زد
تمام وزرا و امرایی کوه به بندگی خلیفه تن در داده بودند، درین فجایع مظالم شرکوت
می کوردند، دهقانان ایرانی نیز درین مورد دست کومی از بزرگان عرب نداشتند.
آبن ها اگر بر ضد منافع خلیفه به کووشش بر م یخاستند محرک واقع یشان فقط منافع
را « د دولتی با شکوه به شیوه عهد ساسممانی » شخصی بود، هنوز حوادث زمانه آبرزوی ایجاد
از لوح خاطبعرشان یکسره نزدوده بود. ازین رو بود کوه برای ایران و به نممام ایرانیممان گمماه و
بی گاه کووش شهایی می کوردند.
سقوط بغداد و قتل امین به وسیله ایرانیان نمونه ای از ایمن گمونه کووشمم شها بمود. از
وقتی کوه هارون برامکه را برانداخته بود بزرگ زادگمان ایمران قمدرت و نفموذ خمود را در
دولت اسلم از دست داده بودند.
یاری کوردن مأمون و جنگ کوردن با امین در واقع بهانه ای بود برای آبن کوه این بمزرگ
زادگان ایران بار دیگر قدرت و نفوذ از دست رفته خود را در دستگاه خلفممت بممه دسممت
آبورند.
. ۱ تاریخ طبعبرستان ج ۱ ص ۱۸۷
۱۸۸ / دو قرن سکوت
خاندان سهل
معذالک قتل امین به دست طبعاهر، قوم عرب را از برتر یجویی خممویش نومیممد نکممرد.
چندی بر نیامد کوه با آبغاز خلفت مأمون تمام قلمرو خلفت از شورش و انقلب به هم بر
آبمد.
نفوذ و قدرتی کوه فضل بن سهل و برادرش حسن در دربار مأمون یافته بودند رشک و
کوینه اشراف عرب را بر ضد ایرانیان بمه شمدت تحریمک سماخته بمود. در آبن جما ممأمون
کوورکوورانه تحت نفوذ و سیطره فضل در آبمد ۱ و از کوار بغداد فممارغ مانممد. تسمملط خانممدان
سهل بر دستگاه حکومت، عربان را سخت ناخرسند م یکورد. خاصه کومه خانمدان سمهل از
زرتشتی های نو مسلمان بودند و در اسلم شهرت و سابقه ای نداشتند.
وقتی مأموران به تحریک و اصرار فضل، حکومت عراق را کومه پمس از قتمل امیمن بمه
طبعاهر بن حسین فاتح بغداد سپرده بمود، از وی بماز گرفمت و بمه حسمن بمن سمهل داد،
نارضایی و نگرانی افزونی یافت. در بغداد آبوازه در افتاد کوه فضل بن سهل بر مأمون چیره
گشته است و او را از کوسان و یاران جدا کورده و در خانه ای باز داشته است. و اکونون خود
کوارها را به دست گرفته و به رای خود و هموای خمویش حکمومت م یرانمد ایمن اندیشمه
مخصوصاً مایه بیم و نگرانی عباسیان بغداد گردید. چون خاندان سهل به تشممیع شممهرت
داشتند عباسیان بغداد م یترسیدند کوه آبن ها به حیله و قوت ، خلفت را از خاندان عباس
به خاندان علی منتقل کونند، حکایتی کوه در تاری خها درین باب آبورده انمد نشمان م یدهمد
بما » کوه این کوار را مردم از خاندان سهل بعید نم یدانسته اند. م ینویسمد کومه فضمل روزی
یکی از ارکوان دولت مأمون گفت سعی من درین دولمت از ابومسملم بیشترسمت او گفمت
ابومسلم دولت از قبیله به قبیله رسانید و تو از برادر به برادر رسمانیدی گفمت اگمر عممر
۲« د. باشد از قبیله به قبیله رسانم
. Muir Caliphate p. 495 ۱
. ۲ تاریخ برگزیده ص ۳۱۲
شهر هزار و یک شب / ۱۸۹
همه جا شورش
بدین گونه در عراق بیشتر مردم از فرمانروایی حسن نگرانمی داشمتند و ایمن نگرانمی
موجب انقل بها گشت. به زودی در عراق و جزیره و حجاز و یمن شممور شها و آبشمو بها
پدید آبمد. امرا و متنفذان در نصیبین و میافارقین و آبذربایجان و ارمنیه سر به شورش بمر
آبوردند. ابراهیم بن موسی در یمن قیام کورد و محمد بن جعفر بمر حجماز اسمتیل جسمت
عباس بن محمد بر بصره تسلط یافت و زید بن موسی به او پیوست. ۱
درین میان وضع کووفه از همه جا سخت تر و خطرناک تر بود. این شهر ب یآبرام فتنه جو
کوه در هر زمان برای قیام به نفع آبل علی حاضر بود ۲ یکسره تحمت سمیطره و نفموذ یمک
راهزن، نامش ابوالسرایا، در آبمده بود؛ وی یک علوی را کوه ابن طبعباطبعبا م یگفتنمد چنمدی
به خلفت برداشت و سپس او را مسموم کورد و دیگری را به جمای او نشماند. و سمرانجام
شورش او به یاری هرثمه فرو نشست اما چندی بعد بغداد صحنه حموادث خمونین دیگمر
گشت.
در بغداد
بغداد از چندی پیش در دست عیاران و سپاهیان بود. آبن ها با حکومت و ولیت چون
بازیچه خوار مایه ای رفتار می کوردند: هر روز با کوسی بیعت م یکوردنمد و همر لحظمه بمر او
م یشوریدند. ضعف و فتور حکومت، آبنان را سخت گستاخ و چیره کورده بود حتی از تاراج
شهر و آبزار مردم دریغ نمی ورزیدند. کوار رهزنی و تبهکاری آبن ها سخت بممال گرفتممه بممود
کوودکوان و زنان را آبشکارا می ربودنمد اگمر از کوسمی پمول گمزاف بمه وام یما صمله مطمالبه
م یکوردند او جرئت نداشت از دادن آبن امتناع کوند. اگر به خمانه کوسمی م یرفتنمد و زن و
فرزندش را به زور می بردند او نم یتوانست در برابر آبن ها مقاومت کوند. بسا کوه دهکممده ای
را غارت م یکوردند و مال و حشم و متاع و ظرف آبن را در بازار بغداد م یفروختند، بسا کوه
. ۱ تاریخ یعقوبی ج ۳ ص ۱۷۳
. Muir Caliphate p. 496 ۲
۱۹۰ / دو قرن سکوت
از مسافران و بازرگانان و کوشتی ها باج مطالبه م یکوردنمد و آبن هما جمز پرداخمت چماره ای
نداشتند.
بدین گونه بغداد، فرمانروایی حسن بن سهل را با نارضمایی و نگرانمی تلقمی م یکومرد.
طبعاهر بن حسین، فاتح بغداد کوه در میان سمپاهیان نفموذ و قمدرتی بسمیار داشمت ازیمن
انتخاب ناراضی بود. هرثمه بن اعین سردار عرب نیز کوه در فتح بغداد به مممأمون خممدمت
کورده بود بر ضد وی به تحریک پرداخت. عباسمیان بغمداد ایمن انتخماب را نشمانه ضمعف
مأمون و استیلی فضل م یشمردند و علویان بمرای قیمام خمویش ایمن اختلف را موقمع
« د مجموس زاده » مناسبی م یشمردند، حسن بن سهل کومه عربمان بغمداد بمه تحقیمر او را
می خواندند، چون ایرانی و شیعه بود، طبعبعاً نتوانست اعتماد اعراب را به خود جلمب کونمد.
از این رو آبشو بها و شور شها قطع نمی شد. حبس هرثمه و ممرگ او در خراسمان وضمع
حکومت او را تا اندازه ای تحکیم کورد اما سپاهیان عرب را سخت ناراضمی نممود. انتخماب
علی بن موسی به ولیت عهدی مأمون نارضایی علویان را کواست اما عباسیان بغداد را بمه
خشم آبورد. آبن ها از بیم آبن کوه دولتشان سپری گردد، ابراهیم بمن مهمدی را بمه خلفمت
برداشتند. جنگ و آبشوب بسیار گشت، بغداد باز صحنه کوشتارها و هرج و مرج گشت. بمما
این حال مأمون همچنان در مرو به سر می برد و از این وقایع غافل بود و نسبت به اعراب
خونسردی و ب یاعتنایی شگفت انگیزی نشان م یداد.
در واقع بر اثر نفوذ امرا و وزرای ایران، درین ایام ضعف قوم عرب به نهایت رسید. بسا
کوه در کووی و برزن پیش خلیفه می آبمدند و از ب یالتفان یهای او نسبت به خویش شکایت
ای امیر همان طبعمور کومه بمر » : می کوردند. یک عرب شامی در راه پیش مأمون آبمد و گفت
بدین گمونه ب یاعتنمایی دربماره « د ایرانیان خراسان م ینگری به عربان شام نیز عنایت فرما
اعراب سیل خشم و نارضایی آبنان را بر می انگیخت. وجود فضل بن سهل وزیر خلیفه نیمز
کوه از نژاد خسروان بود و شاید نقشه ها و اندیشمه هایی داشمت مموجب نگرانمی نزدیکمان
خلیفه بود.
در بغداد هر روز بهانه ای برای آبشوب به دست شورشگران م یافتاد اما مأمون از همممه
این حوادث ب یخبر بود. مردم بغداد به امارت حسن راضی نبودند و این همه فتنممه بمرای
شهر هزار و یک شب / ۱۹۱
هرگاه کوه فتنه ظاهر شدی فضمل بمن سممهل از مممأمون » طبعرد و عزل او رخ می داد لیکن
۱« د. پوشیده می داشت و می گفت آبن فتنه ها جهت علویان است
بازگشت بغداد
سرانجام چشم مأمون گشوده شد و عجب آبنست کوه علی الرضا بود کوه حقایق را برای
وی روشن کورد و او را از وخامت اوضاع آبگاه نمود. در واقع اوضاع عراق سخت آبشفته بود.
و اکونون ولیعهد ناچار بود به خلیفه اعلم کوند کوه وزیرش فضل ذوالریاسمتین بسمیاری از
حقایق را از وی مکتوم داشته است. حسن برادر فضل عراق را در سیل خون غمرق کومرده
بود و طبعاهر فاتح بغداد کوه بهتر از هر کوس م یتوانست بر آبن اوضاع مسلط باشد در سوریه
تقریباً فراموش شده بود.
آبگاهی ازین حوادث مأمون را بیدار و نگران کورد. چندی بعد فضمل وزیمر را، هنگمامی
کوه با مأمون عازم عراق بود در حمام سمرخس کوشمتند و کوشمندگان ممدعی شمدند کومه
مأمون آبن ها را بدین کوار وا داشته است. پس از آبن علی الرضا نیمز در طبعموس ، بمه سمبب
انگوری کوه از آبن خورده بود و گویند کوه آبن انگور مسمموم بمود وفمات یمافت ۲ در همیمن
اوقات حسن بن سهل والی عراق نیز دیوانه شد و او را به زنجیر بستند و در خانه خویش
بازداشتند. ۳
خلیفه، پس از آبن به بغداد در آبمد و بر اوضاع تسملط یمافت. ازیمن قمرار ممأمون کومه
چندی به اتکا و حمایت ایرانیان با عربان یکسره قطع ارتبماط کومرده بمود دوبماره از بیمم
ایرانیان بدان ها پناه برد… .
اما وقت گذشته بمود. هنگمامی کومه خلیفمه م یخواسمت خطمری را کومه خلفمت وی
دستخوش آبن گشته بود، در یابد خراسان تقریباً مستقل شده بود. زیرا، مأمون طبعاهر بممن
. ۱ تاریخ گزیده ص ۳۱۲
۲ مروج، ج ۲ ص ۳۳۳ چاپ مصر.
. ۳ ابن خلکان، ج ۱ ص ۱۹۹
۱۹۲ / دو قرن سکوت
الحسین را به خراسان فرستاده بود تا هم کوشنده برادر را از پیش چشم خویش دور دارد
و هم اوضاع پریشان و آبشفته آبنجا را آبرام و قراری بخشد. طبعاهر نیز درین کوار کوامیاب شد
اما داعیه استقلل یافت.
وی، کوه در هر حال، خلیفه را رهین منت خویش م یدیممد یممک روز نمام خلیفممه را از
خطبه جمعه انداخت و بدین گونه استقلل خود را اعلم کورد. هر چنمد روز بعمد ناگهمان
مُژرد اما خراسان بدین گونه از چنگ خلیفه به در رفت و مأمون ناچار شد فرزندان طبعمماهر
را به امارت آبنجا بنشاند و در واقع فرمانروایی خاندان طبعاهر را بر خراسان تصدیق نماید.
بدین گونه در پایان دو قرن ایرانیان توانستند دیگر بمار دولمتی تمازه پدیمد آبوردنمد و
آبشکارا در قسمتی از ایران به استقلل فرمان برانند.
۸
بانگ رستاخیز
رستاخیز ایران
با قتل امین و خلفت مأمون، عرب دیگر قدر و منزلت خمود را از دسمت داد. درسمت
است کوه از آبغاز خلفت عباسیان عرب را قدری و شأنی نبود، اما باز دریمن دوره، خلفمای
بغداد، آبن ها را به کولی به کوناری ننهاده بودند. در بعضی امور با آبن هما مشمورت م یشمد و
بعضی مناصب به آبن ها واگذار م یگشت. اختلف امیمن و ممأمون، کومه دسمت وزرا و اممرا
عرب و ایران در آبن دخالت داشت سرانجام به پیروزی مأمون خاتمه یممافت کوممه مممادرش
ایرانی بود و خراسانیان او را یاری می کوردند. و از آبن پس عرب، دیگمر در درگماه خلفمت
قدر و شأنی نیافت. دیگر بغداد کوه وارث شکوه و جلل تیسفون کوهمن بمود، ماننمد خمود
تیسفون عرب را به چشم تعظیم نم یدید. ایرانیان و ترکوان، اندک اندک در رسیده بودنممد
و جاه و حشمت تازیان را باز گرفته بودند. در روزگار مأمون، و جانشینان او، بغداد دیگممر
دو قمرن « د فاتحمان » شهری عربی به شمار نمی آبمد. آبن خودسمتای یها و بزرگوار یهما کومه
بغداد خریدار نداشت. دولمت عمرب در واقمع زوال یمافته « د موالی » پیش داشتند، دگر نزد
بود، نوبت دولت فرس فراز آبمده بود.
در پایان این دو قرن کوه چون شبی دیرپای و خاموش اما آبکونده از گناه و جنایت بممه
سر آبمده بود، آبخر بانگ خروس برآبمد. و در پی این بانمگ خمروس چهمره صمبح در افمق
نمایان گشت. اما این روشنی، هر چند صبح کواذبی بیش نبود خنمده صمبح صمادق را در
پی داشت. این صبح کواذب عبارت بود، از خروج مازیار و بابممک کوممه در بلد طبعبرسممتان و
آبذربایجان و عراق به داعیه استقلل برخاستند، و هر چند هدف روشممنی نداشممتند و بممه
جایی نرسیدند اما سعی آبن ها مبدأ طبعلوع دولت طبعاهریان و صفاریان گشت و ازین روست
کوه قیام آبنان را باید نوید رستاخیز ایران شمرد.
۱۹۴ / دو قرن سکوت
در واقع مقارن روزگاری کوه، مأمون در خراسان و بغداد جلل و قمدرت پمدرش همارون و
زمممانی بممه « د شهر هزار و یک شب » برادرش امین را به ارث فرا چنگ آبورده بود، و در آبن
نوشخواری و شادکوامی، و زمانی به بحث و مناظره م یپرداخت، از بلد ایران بیمش و کوممم
اخبار ملل انگیز می رسید. و در اکوثر این بلد، ایران اندیشه استقلل جویی پدید آبمده بود
و سرکوشان سر بر آبورده بودند.
بازگشت مأمون به بغداد سبب شمد کومه در خراسمان فرصمت های تمازه ای بمه دسمت
استقلل جویمان بیفتمد. چنمان بمه نظمر م یآبیمد، کومه شکسمت کوسمانی ماننمد سمنباد و
استادسیس و مقنع، کوه داعیه دینی داشتند، ایمن اندیشمه را سمبب شمد کومه همر گمونه
کووشش، برای رهایی از قید عربان، تا وقتی کوه در آبن بویه وصلت ملک نباشد، و دهقانان
و بزرگ زادگان در آبن دست اندر کوار نباشمند ممکمن و مفیمد نخواهمد بمود ۱ و اینمک بما
پیروزی مأمون بر امین، دهقان زادگان ایران، گمان م یکوردند فرصتی مناسب بممه دسممت
آبمده است. با قدرت و جللی کوه خاندان طبعاهر در خراسان و بغمداد یمافته بودنمد اکونمون
دیگر بزرگان و بزرگ زادگان بلد ایران نیز احساس کوردند کوه نوبت دولت آبن ها نیمز فمراز
آبمده است. بدین گونه، در بلدی چون طبعبرستان و آبذربایجان و خراسممان، شمماهزادگان و
امیران اندک فرصت ملک جویی یافتند. ازین رو، از اواخر دوران خلفت هارون تا روزگممار
معتصم اوضاع آبذربایجان و طبعبرستان و خراسان مایه نگرانی خلیفه بود.
در واقع از وقتی کوه خلفا، اوضاع خراسان را با دیمده دقمت و مراقبمت می نگریسمتند،
کوانون مقاومت دشمنان خلفت به شمال و غرب ایران منتقمل گردیمد. کووه همای بلنمد و
راه های دشوار این حدود، اندیشه ایمن سرکوشمی و شمور شها را در ممردم ایمران تقمویت
می کورد. ازین رو مد ت ها؛ مردم ایمن نمواحی بما تازیمان و سمپاهیان خلفما در ایسمتادند و
سال ها با مسلمانان نبردهای سخت دشوار کوردند.
در طبعبرستان، مردم نسبت به تازیان نفرت و کوینه خاصی م یورزیدند چنانکه در سال
۱۶۰ هجری، مردم امیدوار کووه، از بیداد کوارگزاران خلیفه بمه سمتوه آبمدنمد. فرمانروایمان
ص ۵۹ ، و درین کوتاب اطبعلعات و معلومات Spuler: Iran in Frueh – Islamischer Zeit : ۱ رک
مفیدی در باب اوضاع ایران در قرن های نخستین عهد اسلم م یتوان یافت.
بانگ رستاخیز / ۱۹۵
آبن ها کوه ونداد هرمزد، و سپهبد شروین و مصمغان ولش بودند آبن ها را بممر ضممد تازیممان
شورانیدند و بدان سبب در اندک زمان شورش و آبشوب بزرگی پدیممد آبمممد. در یممک روز،
مردم سراسر طبعبرستان بر عربان بیرون آبمدن و آبنان را به باد کوشتار گرفتند.
گذشته از اعراب، ایرانیان نیز کوه مسلمان شده بودند طبععمه نفرت و کوینه مردم شدند.
این نفرت و کوینه چندان بود کوه حتی زن هایی از ایرانیان کوه به عقد زناشمویی عربمان در
آبمده بودند ریمش شموهران خمود را گرفتمه از خمانه بمر م یآبوردنمد و بمه دسمت ممردان
می سپردند تا آبن ها را بکشند. ۱ چنان شد کوه در همه طبعبرستان عربان و مسلمانان یکسره
برافتادند. بعدها انتقام خلیفه نیز هرگز نتوانست در اراده این مردمی کوه آبشکارا با هر چه
متعلق به عرب بود ستیزه م یکوردند، خللی پدید آبورد. آبخر، بس مدتی نبود کوه یزید بممن
مهلب سردار عرب در گرگان سوگند خورده بمود کومه از خمون عجمم آبسمیاب بگردانمد و
آبسیاب هم گرداند و گندم آبرد کومرد و نمانش همم خمورد. کوسمانی کومه دریمن بلد هنموز
حادثه ای از این گونه را فرا یاد داشتند البته نم یتوانستند دل از کوینمه تازیمان بپردازنمد.
این نفرت و کوینه شدید مردم نسبت به دستگاه خلفت تازیان بود کوه مقارن دوره مأمون
و معتصم مازیار را به اندیشه استقلل طبعلبی انداخت… .
. ۱ تاریخ طبعبرستان، ج ۱ ص ۱۸۳
۱۹۶ / دو قرن سکوت
خرم دینان 1
اما در آبذربایجان وضع دیگرگونه بود. جاودان ابن سهل و بابک آبییممن خممرم دینممان را
تازه کورده بودند و این شورش خرم دینان در آبنجا نه فقط دین تازیان و دسمتگاه خلفما را
تهدید م یکورد بلکه برای شاهزادگان و امیران ایرانی نیز کوه همواره به بهانه دین زرتشممت
مردم را بر ضد عربان و به نفع خویش فراز م یآبوردند خطر بزرگی بود. این آبییمن خرممی
کوه ظاهراً بازمانده دین مزدک بود و هنوز در گرگان و دیلمان و آبذربایجان و ارمنسمتان و
همدان و دینور و ری و اصفهان عمده بسمیاری از پیمروان آبن وجمود داشمتند بما اندیشمه
دهقان زادگان و امیر زادگان جهانجوی کومه خمواب احیماء دولمت ساسمانیان را م یدیدنمد
سازگار نبود. بدین جهت بود کوه اشراف و بزرگان ایرانی نیز در خفه کوردن و فرو نشماندن
این نهضت با خلیفه تازیان همداستان بودند چنان کوه بمرای مبمارزه بما ایمن خطمر، ایمن
ایرانیان کوه خود از تازیان نفرت شدید داشتند در دوستی با دشمنان دیرین خمویش نیمز
لحظه ای تردید نکردند. عبث نیست کوه افشین شاهزاده اشروسنه فرمان خلیفه را در قهر
و قمع خرم دینان به جان پذیره آبمد و هم بدین جهت بود کوه از شمماهزادگان طبعبرسممتان
جز مازیار کوسی به یاری بابک برنخاست و او نیز جز وعده و نوید یماری دیگمری از بابمک
نکرد.
مد ت ها بود کوه خرم دینان بر ضد تازیان برخاسته بودند اما قبل از ظهمور بابمک کوممار
خرم دینان هرگز کواری دشوار و خطرناک تلقی نشده بود. خرم دینان ظاهراً بماقی مانمده
۱ در هر حال از ظاهر تعالیم و عقاید منسوب به خرم دینان چنین بر م یآبید کوه ایمن فرقمه بما آبییمن ممزدک
بیشتر از سایر ادیان قدیم، نزدیک بوده اند. بعضی از آبرای آبن ها نیز با عقاید پیروان ابیقور ب یتناسمب نیسمت.
این کوه نام خرمی و خرم دین مأخوذ از چه اصلی است محل خلف است. احتمال ایمن کومه نسمبت خرممی
و « د خرممی » بدان سبب باشد کوه این طبعایفه به جهت میل به اباحه و الحاد معتقمد بوده انمد کومه انسمان جمز
نباید به هیچ امر دیگری پای بند باشد، ضعیف به نظر م یرسد و گمان نم یرود کومه ایمن طبعمایفه تما « د لذت »
بدین درجه کوه اهل مقالت پنداشته اند، در جستجوی خرمی افراط کورده باشند. مع هذا، اتهاماتی از جهممت
شباهت دارد بدان چه درباره فرقه بابیه گفته شده اسمت. در ایمن الحاد و اباحه بر این فرقه وارد کورده اند کوه
ص ۵۰ . همچنین خرم، نام روستایی بوده است نزدیک اردبیل و Van vloten : باب رجوع شود به کوتاب
خرمی و خرمیه بدان جا منسوبند و ظاهراً این احتمال کوه نسبت این طبعایفه به همین روستای خرم باشد از
سایر احتمالت درست تر باشد.
بانگ رستاخیز / ۱۹۷
پیروان مزدک بودند کوه از قهر و سخط نوشیروان جسته بودند و پرویز و جانشینانش نیز
چنان سرگرم گرفتار یهای خویش گردیده بودند کوه از قهمر و قممع آبن هما غافمل مانمده
بودند.
در روزگار اسلم مقارن عهد مهدی خلیفه عباسی، این خمرم دینمان سمر برآبوردنمد و
مانند سایر فرقه ها نیز، سعی کوردند خون ابومسلم را بهانه خویش نماینمد. نوشمته اند کومه
در ایام خلیفه مهدی باطبعنیان گرگان کوه ایشان را سرخ علم خوانند با خرم دینان دست »
یکی کوردند و گفتند ابومسلم زنده است ما ملک بستانیم و پسر او ابوالغرا را مقدم خویش
کوردند و تا ری بیامدند، حلل و حرام را یکی داشتند و زنان را مباح کوردند و مهدی نامه
نبشت به اطبعراف به عمر بن العل کوه والی طبعبرستان بود [کوه] دست یکی کونید و به حرب
ایشان روید. برفتند و آبن جمع پراکونده شدند و در آبن وقت کوه هارون الرشید به خراسان
بود بار دیگر خرم دینمان خمروج کوردنمد از نماحیت اصمفهان… و ممردم بسمیاری از ری و
همدان… بیرون آبمدند و با این قوم پیوستند و عدد ایشان بیش از صد هزار بممود. هممارون
عبدالله بن مبارک را از خراسان با بیست همزار سموار بمه حمرب ایشمان فرسمتاد ایشمان
۱ اگر این روایت را کومه از سیاسمت نمامه « د. بترسیدند و هر گروه به جای خویش باز شدند
نقل شد بتوان قبول کورد، خرم دینان قبل از ظهور جاودان و بابک نیز همواره در شممهر ها
و روستاها آبشکارا شورش م یکورده اند و آبیین خویش را ترویج م ینموده اند.
اختلف روایات
آبیین آبنان چه بوده است و تا چه اندازه با آبییمن ممزدک مربموط بموده اسمت؟ منمابع
موجود درین باب به قدری اختلف دارند کوه مشکل بتوان در آبن ها جمواب روشمن بمرای
این سؤال یافت. خاصه کوه همه آبن ها با تقالید و تعصبات دینی و سیاسی آبمیختمه اسمت.
از ریختن خمون جمز در هنگمامی کومه علمم طبعغیمان » مقدسی درباره آبن ها م ینویسد کوه
برافرازند خودداری م یکونند. به پاکویزگی بسیار مقیدند. با نرمی و نکوکواری با مردم دیگمر
۱ سیاست نامه ص ۱۷۳ چاپ خلخالی.
۱۹۸ / دو قرن سکوت
۱« د. در می آبمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آبن ها جایز م یدانند
ابن ندیم، خرمیه را اتباع مزدک می داند و م یگوید کوه مزدک به پیروان خود دسممتور
داده بود کوه همیشه در جستجوی لذت باشند و در خوردنی و نوشیدنی بر خمود سمختی
روا ندارند، دوستی و یاری را پیشه سازند و با استبداد مبارزه نمایند. زنان و خانواده همما را
مشترک بدانند. با این همه آبن ها رفتار و کوردار پسمندیده دارنممد و در پمی کوشممتن و آبزار
کوسی بر نمی آبیند. و سپس درباره بابک گوید کوه از جنگ و غممارت و کوشممتار را در میممان
آبنان رواج داد و پیش از آبن خرم دینان به این چیزها آبشنا نبودند. ۲
خواجه نظام الملک در سیاست نامه با لحن غرض آبلود کوسی کوه م یخواهد باطبعن یها و
اما قاعده مذهب ایشان آبنست کوه رنج از تن » : خرم دینان را در یک شمار آبورد می نویسد
خویش برداشته اند و ترک شریعت بگفته چون نماز و روزه و حج و زکوات و حلل داشتن
۳ در بماب سمبب « د. خمر و مال و زن و مردمان، و هر چه فریضه اسمت از آبن دور بوده انمد
مردمان جوان و دهقانممان و » : انتشار آبیین خرمی در بین مردم این بلد بلعمی م ینویسد
خداوندان نعمت کوه ایشان را از علم نصیب نبود و مسلمانی اندر دل ایشمان تنمگ بمود و
شرایع اسلم و روزه و حج و قربان و غسل جنابت برایشان گران بود… و از مناهی خممدای
عز و جل دست بازداشتن، ایشان را خوش نم یآبمد، چون در مذهب بابک این همه آبسان
ایشمان از فمروغ » : ۴ ابن اثیر م یگویمد کومه « د. یافتند او را اجابت کوردند و تبع او بسیار شد
مجوسند و مردانشان مادر و خواهر و دختر را به نکاح خویش در م یآبوردند و آبنمان را بمه
همین جهت خرمی م یگویند و به آبیین تناسخ معتقدند و گویند کوممه روح از حیمموان بممه
۵ اعتقاد به تناسخ چنان کوه از اکومثر منمابع بمر م یآبیمد یکمی از « د. غیر حیوان نقل می کوند
ارکوان عقاید خرم دینان است. شگفت است کوه بیشتر فرقه هایی کوه بعد از اسلم بمر ضمد
تازیان برخاسته اند به آبیین تناسخ معتقد یا متمایل شده اند. سنباد و استادسیس و مقنمع
. ۳۱– ۱ البدء و التاریخ ج ۴ ص ۳۰
. ۴۸۰– ۲ الفهرست ص ۴۷۹
. ۳ سیاست نامه ص ۱۷۷
۴ نسخه خطی بلعمی.
. ۵ کوامل ابن اثیر در حوادث سال ۲۰۱
بانگ رستاخیز / ۱۹۹
نیز بمه تناسمخ معتقمد بودنمد. در واقمع آبییمن تناسمخ دسمتاویز تممام کوسمانی بمود کومه
می خواستند خود را جانشین قهرمانان گذشته قلمداد کونند و یادگار دیرین دلوران کوهن
را زنده دارند. دوستان و پیروان ابومسلم به این اندیشه کوه روح وی در مقنع حلول کورده
است گرد وی جمع می شدند و یاران جاویدان بن سهل به گمان آبن کومه روان او، در تمن
بابک در آبمده است از یاری بابک دریغ نم یورزیدند.
آبیا این عقیده تناسخ وسیله ای بوده است کوه نهضت بابک را نیز مانند قیام مقنممع، بمما
ابتمدای سمخن » : خاطبعره ابومسلم مربوط کونند؟ دور نیست. خواجه نظام الملک م یگویمد
ایشان آبن باشد کوه بر کوشتن ابومسلم صاحب دولت دریغ خورنمد و بمر کوشمنده او لعنمت
کونند و صلوات دهند بر مهدی فیروز و بر هارون پسمر فماطبعمه دخمتر ابومسملم کومه او را
۱. آبن چه ارتباط این فرقه را با ابومسملم تأییمد « د کوودک دانا خوانند و به تازی الفتی العالم
ممردم » : م یکوند روایتی است کوه دینوری در باب نسب بابک ذکور م یکوند. وی می نویسمد
در نسب و آبیین او اختلف کوردند آبن چه نزد ما درست به نظمر م یآبیمد آبنسمت کومه او از
فرزندان مطهر بن فاطبعمه بنت ابومسلم است و فماطبعمیه کومه از فمرق خرمیمه هسمتند بمه
همین فاطبعمه دختر ابومسلم منسوبند نه فاطبعمه دختر پیغمبر (ص) ک. ۲
بابک
اما این بابک کوه بود؟ بیشتر مطالبی کوه در منابع موجود درباره او آبورده اند غرض آبلود
و افسانه آبمیز است. ازین رو به دشواری م یتوان از ورای غبار افسانه ها سمیمای واقعمی او
را دید. تاریخ نویسان مسلمان کووشیده اند خاطبعره او را تیره و تباه کونند، و از تعصب سعی
کورده اند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند. نهضت او ظاهراً در بین عامه طبعرفدارانی
داشت اما مورد علقه دهقانان و بزرگان نبود و چون وی درصدد احیاء عقاید مزدکوی بود
۱ سیاست نامه ص ۱۷۷ در باب جاویدان ابن سهل و اخبار او، و همچنین در باب بابک خرم دین رجوع شممود
آبقای سعید نفیسی کوه تمام روایات مربوط به آبن ها را در آبن کوتاب جممع و نقمل « د بابک خرم دین » به کوتاب
کورده اند.
. ۲ اخبار الطوال ص ۳۳۸
۲۰۰ / دو قرن سکوت
ناچار مسلمانان نیز نم یتوانستند آبن را تحمل کونند.
افسانه هایی کوه در باب او جعل کورده اند به خوبی نشان م یدهد کومه بما غمرض و نیمت
خاصی سعی داشته اند نام بابک را آبلوده نمایند بدین گونه قسمت های مهم تاریخ بابک و
خرم دینان در ظلمت ابهام فرو رفته است. معذالک از آبنچه باقی است پمماره ای نکته هممای
جالب به دست م یآبید.
با لحنی کوه کواملً « د اخبار الطوال » درباره تبار و نژاد بابک اختلف است. دینوری مؤلف
دخمتر زاده ابومسملم م یشممرد. « د مطهمر » م یتواند انسان را مطمئن کوند او را از فرزندان
معذالک مؤلف الفهرست، از قول کوسی کوه اخبار بابک را جمع آبورده اسمت م یگویمد کومه
پدرش مردی روغن فروش از اهل مدائن بود. به حدود آبذربایجان رفت و در قریه ای بممه »
نام بلل آبباد از روستای میمد مسکن گرفت. وی روغن در ظرفی م یریخمت و بمر پشمت
۱ نمام ایمن روغمن فمروش در « د… می گرفت و در قریه های آبن روسمتا آبممد و شمد م یکومرد
ذکور نشده است اما سمعانی نام پدر بابک را مرداس م ۲ نوشمته اسمت. نکته ای « د الفهرست »
جلب توجه می کوند اصراری است کوه برای رسوا کوردن بابک به « د الفهرست » کوه در روایت
زنمی یمک چشمم کومه » و ممادرش را « د روغن فروشی از اهل مدائن » کوار برده اند. پدر او را
معرفی کورده انمد. در ایمن روایمت آبثمار « د مدتی با مرد روغن فروش به حرام گرد آبمده بود
غرض و کوینه راویان آبشکارست.
روایات مجعول
در دنباله این روایت داستان شگفت انگیز افسانه آبمیزی در باب کوودکوی بابک آبورده اند.
گویند روزی مادر بابک بیرون رفت و در پی پسر م یگشت بابممک در آبن » : می نویسند کوه
. ۱ الفهرست ص ۴۸۰
آبمده است و به معنمی ممردم خموار اسمت مناسمب ترین « د اس » و « د مرد » ۲ این نام کوه ظاهراً از دو جزء فارسی
نامی است کوه دشمنان بابک م یتوانسته اند برای پدر او بیابند. پدر ضحاک را نیز بعضی مممرداس خوانده انممد.
نقل شده Roth اشتقاق کولمه مرداس را کوه در مجله فوق، ضمن تحقیقات روت . ZDMG رک: 4,423
. است نولدکوه پذیرفته است و مرداس را یک اسم عربی دانسته است. رک: حماسه ملی ایران، ص ۳۳
بانگ رستاخیز / ۲۰۱
زمان گاوهای مردم را به چراگاهی م یبرد. مادر، وی را در زیر درختی یافت کومه خفتمه و
برهنه بود و از بن هر مویی از سینه و سر وی خون م یتراوید چون بابک از خواب بر آبمد
ایمن « د… دیگر اثری از خون ندید دانست کوه دیری نخواهد آبمد کومه کومار پسمر بمال گیمرد
را بمه خماطبعر م یآبورد « د دانیال و بخمت النصمر » افسانه نیز کوه داستان هایی از قبیل افسانه
« د خون آبشام » و « د مردم خوار » ظاهراً برای آبن ساخته شده است کوه بابک را مثل یک غول
معرفی نمایند. در روایات دیگر نیز کوشتارها و خونریز هایی را کوه شمده اسمت بما اغمراق و
مبالغه بسیار نقل کورده اند.
در طبعی این بیست و دو سالی کوه قیام بابک به طبعول انجامیمد بمه » : مسعودی م یگوید
۱ در « د کومترین قول پانصد هزار تن از امرا و رؤسا و سمایر طبعبقمات ممردم بمه قتمل رسمید
حساب کوردند کوشتگان او را، هممزار » جوامع الحکایات از تاریخ مقدسی نقل شده است کوه
از جلدان او یک جلد گرفتممار آبمممده » : ۲ نظام الملک م ینویسد « د هزار مسلمان کوشته بود
بود ازو پرسیدند کوه تو چند کوس کوشته ای؟ گفت او را جلدان بسیار بوده اند امما آبن چمه
من کوشته ام سی و شش هزار مسلمان است بیرون از جلدان دیگر و آبن چه در حر بهمما
۳ در اخباری کوه راجع به بابک نوشته اند این گونه داستان ها فراوانست؛ کوثرت و « د کوشته اند
وفور این گونه روایات نشان می دهد کوه یاران خلیفه تا چه حد برای رسوا کوردن بابممک و
از میان بردن حقایق احوال او سعی ورزیده اند. پیداست کوه آبن چه از این منممابع در بمماب
نهضت بابک بر م یآبید تا چه اندازه آبشفته و در هم خواهد بمود. آبنچمه مسملم اسمت ایمن
است کوه نهضت بابک در میان روستاییان و کوشاورزان کووهستان های عممراق و آبذربایجممان
هواخواهان بسیار داشته است. نیز این نهضت ظاهراً مدتی پیش از ظهور بابک بمه وجمود
آبمده بود و پس از او چندین قرن دوام داشت.
بابک فقط سرداری دلیر و هوشمند بود کوه مد ت ها شور شها و آبشو بهای مزدکویان و
خرمدنیان را رهبری کورد. درین کوار نیز وی جانشمین جاویمدان بمن شمهرک بمود کومه از
رؤسای خرمیه آبذربایجان محسوب می شد. م ینویسند کوه پس از مرگ جاویدان زن او بمما
. ۱ التنبیه و الشراف ص ۳۰۵
۲ نسخه خطی مجلس.
. ۳ سیاست نامه ص ۱۷۷
۲۰۲ / دو قرن سکوت
جاویدان بابک را خلیفه خود کورده است و اهل این نواحی را به » خرمیان چنین گفت کوه
پیروی او وصیت کورده و روح جاویدان به وی تحویل کورده است و شما را وعده داده است
« د… کوه بر دست او فتح و ظفر بیابید
قیام بابک
بدین گونه بود کوه بابک در سال ۲۰۰ هجری به نام آبیین خرم دینممان و بممرای ادامممه
نهضت جاویدان مزدکوی برخاسمت. بمه زودی پیمروان او بسمیار شمدند و عمده زیمادی از
کوشاورزان و روستاییان به یاری او برخاستند.
درین سال ها مأمون خلیفه سرگرم گرفتار یهای خود بود. مسأله ولیت عهد علی بمن
موسی الرضا، و توطبعئه هایی کوه ایرانیان و مخصوصاً آبل سهل بر ضد خلیفه تهیه کورده بود
او را مشغول کورده بود. نارضایی عباسیان بغداد کوه ناچار مأمون را سرگرم م یکورد فرصت
مناسبی برای بابک بود. بدین جهت او در کووهسمتان های آبذربایجمان قمدرت و قموتی بمه
چند کورت سپاه سلطان را هزیمت کورده بود و مأوی گاه » دست آبورد حتی به قول بلعمی
او در کووه های ارمنیه و آبذربایجان بود. جا یهای سخت دشوار کوه سپاه آبن جما نتوانسمتی
رفتن کوه صد پیاده در گذری به ایستاند اگر هزار سموار بمودی بازداشمتندی و کووه هما در
بندها سخت بود اندر یکدیگر شده، در میان آبن کووه ها حصاری کومرده بمود کومه آبن را بمذ
(بده) ک خواندندی و او ایمن آبنجا در نشسته بود چون لشمکر بیاممدی گرداگمرد آبن کووه هما
فرود آبمدندی و بدیشان راه نیافتندی و او آبنجا همی بود تا روزگار بسیار برآبممدی؛ چمون
سپاه امن نیافتندی یک شب شبیخون کوردندی و سپاه اسلم را هزیمت کوردندی تا دیگر
باره سلطان به صد جهد لشکر دگر باره گرد کوردی و فرسممتادی و بممدین حیلممت بیسممت
۱« د. سال بماند
درین بیست سال مأمون و معتصم برای برانداختن او چاره جوی یهای بسممیار کوردنممد.
لشکرهای بسیار برای دستگیر کوردنش فرستادند. اما گذشته از نارضایی مردم کوممه مایممل
۱ تاریخ بلعمی، نسخه خطی.
بانگ رستاخیز / ۲۰۳
نبودند بار دیگر استیل عربان را تحمل کونند تنگی راه ها و سمختی سمرما های آبن حممدود
همواره سرداران مسلمان را با ناکوامی و شکسمت روبمرو م یکومرد. در سمال ۲۲۰ هجمری
معتصم خیدر بن کواوس امیر زاده اشروسنه را کوه به افشین معروف بود بمه جنمگ بابمک
فرستاد. این افشین یک امیر زاده ایرانی نژاد بود کوه در بغداد برای ایجاد دولتی ایرانممی و
برانداختن بنیاد خلفت تازیان توطبعئه ها م یکورد. دوسمتان خلیفمه نیمز او را بمه همواداری
عجم و به تمایلت مجوسی متهم م یکوردند.
می گویند کوه او با مازیار و بابک دوسمتی داشمته اسمت و در نهمان بمرای برانمداختن
خلفت بغداد با آبن ها همکاری می کورده است. چند سال بعد کوه مازیار دستگیر شد وجود
من و افشین خیممدر بممن کومماوس و » : این نقشه را آبشکارا اعتراف کورده بود و گفته بود کوه
بابک هر سه از دیر باز عهد و پیمان کورده ایم و قرار داده بمر آبن کومه دولمت از عمرب بماز
۱ معمذالک وقمتی از طبعمرف « د ستانیم و ملک و جهان داری با خاندان کوسرویان نقل کونیمم
خلیفه به او پیشنهاد شد کوه برای قهر و قمع بابک به آبذربایجان برود دریممن کوممار تردیممد
نکرد.
افشین و مازیار
علتش آبشکار است. نهضت بابک اگر چه رنگ ایرانی داشت اما نهضتی نبود کوه هرگممز
بتواند خوا بهای طبعلیی امیر زاده اشروسنه را تحقق بخشد. کوسانی از ایرانیان کوه برای بر
انداختن دستگاه خلفت با مازیار و شاید با افشین همکاری م یکوردند آبرزو داشتند کوه بمما
بر انداختن خلفا ظاهراً آبنچه را خود دین سپید م یخواننمد احیماء کوننمد و دولمتی نظیمر
دولت ساسانی بر آبورند. اما نهضت بابک کوه آبیین مزدک داشت آبن ها را و افشین و مازیار
را نیز سودمند نبود. این شاهزادگان اشروسنه و طبعبرستان ظاهراً جز وصمول بمه مقاممات
عالی هدف دیگر نداشتند. ایران و ایرانی برای آبن ها بهانه ای بود. آبن همما سممعی م یکوردنممد
امتیازات را کوه اسلم از آبن ها باز ستانده بود دوباره به دست آبورند. بنابر این مبارزه آبن هما
. ۱ تاریخ طبعبرستان ج ۱ ص ۲۲۰
۲۰۴ / دو قرن سکوت
با دستگاه خلفت برای جمع ثروت و وصول به حکومت بود. اما برای وصول بدین هممدف
کوسانی را کوه در بلد آبن ها از اسلم و عرب ناراضی بودند نوید رهایی م یدادند و بمر گمرد
خویش می خواندند. مازیار برای رسیدن به امارت از کوشتن عموی خود کوه او نیمز ایرانمی
بود و ناچار به اندازه خود او به مفاخر و مآثر ایران علقه داشت خودداری نکممرد. افشممین
برای جلب عنایت خلیفه تازه از چاره جوی یهای ناروا بمرای دسمتگیر کومردن بابمک دریمغ
نورزید همین افشین مازیار را به خروج و قیام بر ضد خلیفه تشویق م یکورد به این امیممد
کوه خلیفه او را برای دستگیر کوردن مازیار بفرستد و حکومت خراسان و جبممال را کوممه در
دست رقیبان او یعنی خاندان طبعاهر است از آبن ها بستاند و بمه وی سمپرد. پیداسمت کومه
همه چیز را می توانستند فدای سود پرستی خویش کونند. « د امیر زادگان » درین میان
لزم بود کوه قدرت خلفا عرضه زوال گردد تا آبن ها بتوانند آبرزوهای خممویش را تحقممق
بخشند. لزم بود کوه ستمدیدگان بر ضد تازیان برخیزند تا قممدرت خلفمما عرضممه نمابودی
گردد. و نارضایی مردم از رفتار تازیان و علقه آبنان به کویش و آبیین دیرین خمود هممواره
می توانست ایرانیان را گرد علم هر ایرانی کوه بر ضد دستگاه خلفت بر م یخاسممت جمممع
آبورد. پس، البته بهترین بهانه ای کوه ممکن بود ستمدیده گان نومید ایرانی را به یاری این
سرداران برانگیزد احیاء آبیین ملی بود. اما این خود بیش از یک بهانه نبود. سرداران غالباً
جز جمع ثروت کوه آبن را یگانه وسمیله وصمول بمه حکمومت م یدانسمتند اندیشمه دیگمر
احیماء عظممت » نداشتند به همین جهت بود کوه بین آبن ها، با آبن کوه ظماهراً هممه بمرای
قیام می کوردند، دوستی پایداری به وجود نم یآبمد. « د ایران
می گویند سنباد چون در ری شکست خمورد بمه طبعبرسمتان پنماه بمرد. امما اسمپهبد
طبعبرستان کوه نیز با تازیان دشمنی داشت در مال او طبعمع کورد و او را کوشمت. ایمن واقعمه
نشان می دهد کوه احیاء عظمت دیرین گذشته ایران در واقع جز بهممانه ای بممرای فریممب و
اغفال ستمدیدگان ایرانی نبوده است. کوسانی کوه با این سمخنان فریبنمده ممردم را گمرد
خویش جمع می آبورده اند جز رسیدن به ثروت و قدرت اندیشه دیگر نداشته اند.
ازین رو، احیاناً اگر لزم شده است، عقیده و رأی خود را نیز در راه وصمول بمه همدف
خویش قربانی می کورده اند. این نکته نشان م یدهد کوه چگونه امیر زاده اشروسنه، کوممه در
بانگ رستاخیز / ۲۰۵
بغداد همواره از حممایت ایرانیمان لف می زد، در آبذربایجمان بما چماره و حیلمه بمرای بمر
انداختن و کوشتن ایرانیان کووشش م یکورد. اما عامل دیگری نیز در کوار بود کوممه شمماهزاده
با خلیفه هم داستان م یکورد. « د دشمن » اشروسنه را برای بر انداختن
ترکوان بغداد
پدید آبمده « د ایرانی » و « د عرب » و « د ترک » رقابت شدیدی کوه در دربار معتصم بین نژاد
بود سرداران خلیفه را سخت بمه دشممنی یکمدگر واداشمته بمود. دربمار معتصمم کومانون
توطبعئه ها و دسیسه های سرداران وی گشته بود. این اختلفات بین سرداران برای معتصم
پناهگاه خوبی بود. از این رو خلیفه نیز گاه آبتش این اختلفات را دامن م یزد.
از آبغاز دوره معتصم بغداد شاهد جنب و جوش ترکوان گشمته بمود. این هما را در واقمع
بدین جهت به خدمت در آبورده بودند کوه در مقابل نیروی سممپاهیان خراسممان، ممموازنه و
تعادلی ایجاد کونند. هزاران بنده مملموک در همر سمال از آبن سموی جیحمون بمه بغمداد
می آبوردند. این بندگان بما تنمدی و بی پروایمی کومه داشمتند در دسمت خلیفمه بمه مثمابه
به کوار م یافتادند بدین جهت غالباً مورد عنایت واقمع م یشمدند و بمه سمرعت « د حربه ای »
فرماندهی م ییافتند. هر چند نفموذ ترکومان در دسمتگاه خلیفمه افزون تمر م یشمد عربمان
دلسرد تر و مأیو س تر می شدند.
ایرانیان کوه نفموذ معنموی و فرهنگمی داشمتند، در برابمر ترکومان هرگمز جمای خمالی
نم یکوردند. اما تازیان، خواه ناخواه جای خود را به ترکوان دادند و از آبن پس بمه جمای آبن
کوه مانند پیش از ارکوان خلفت باشند مایه تهدید آبن بودند. ۱ ترکوان معتصم کوه جامه های
معتصم چون به خلفت نشست به عاملن خویش در شهر نامه نوشت کوه –Muir. Caliphate P.518 ۱
نام عربان را از دیوان عطایا بیفکنند و عطایا را از ایشان باز دارند، عربان ناراضی شدند و سخت بممه جنممب و
جوش آبمدند اما کووش شهای ایشان به جایی نرسید. از آبن پس تازیان دیگر در دولت خلفا چنمدان قمدرت و
نفوذی نداشتند و به همین جهت از هیچ گونه بهانه جوی و کوارشکنی و فتنه انگیزی دریغ نکردنممد پممس از
مرگ معتصم واثق به خلفت رسید و ازو نیز بوی خیر نیامد از این رو وقتی دعبل شمماعر معممروف عممرب در
ضمیره، خبر مرگ معتصم و جلوس واثق را شنید در طبعی این ابیات هر دو خلیفه را نکوهید:
۲۰۶ / دو قرن سکوت
دیبا و کومرهای زرین داشتند به وسیله لباس خویش از سایر سپاهیان شناخته م یشدند.
رفتار ناهنجار و خشونت آبمیز آبنمان نیمز ممردم بغمداد را بمه سمتوه م یآبورد. در بازارهما و
کووچه های تنگ اسب می تاختند و کوودکوان و ضعیفان را آبزار م یدادند.
حکایتی کوه از تاریخ بغداد نقل می شود نشان م یدهد کوه طبعمرز رفتمار آبنمان بما ممردم
گویند معتصم روزی از سرای مأمون باز م یگشت کوه به سمرای خمود » : چگونه بوده است
رود، در راه همه جا لشکریان خیمه افراشته بودند، معتصم بر زنی گذشت کوه م یگریست
و می گفت: پسرم پسرم! یکی از لشکریان کوودک را برده بود. معتصم آبن مرد را فرا خواند
و فرمود پسر زن را بدو باز دهد مرد ابا کورد. معتصم او را پیش خواند و دستش به دسمت
گرفت صدای استخوان دستش شنیده شد و مرد بیفتاد پس بفرمود تا پسممر را بممه مممادر
۱ این رفتار ترکوان، مردم بغداد را سخت به ستوه آبورده بود. غالباً وقتی یکممی از « د. بازدهند
ترکوان زن یا کوودکوی، یا پیمری یما کوموری را گزنمد م یرسمانید ممردم در او م یافتادنمد و
هلکوش می کوردند. ۲ سرانجام مردم از ترکوان سخت به ستوه آبمدند. نزد معتصممم رفتنممد و
گفتند اگر لشکر خود را از بغداد بیرون نبری با تو جنمگ کونیمم پرسمید چگمونه بما ممن
جنگ کونید گفتند با تیر آبه سحرگاه معتصم گفت مرا طبعاقت آبن نیست ۳ و همین ممموجب
شد کوه خلیفه شهر سرمن رای را بنا کوند.
رفتار افراد سپاه در بغداد چنین بود و از همین جا پیداست کوه امیران ترک با نفموذ و
قدرتی کوه در دستگاه خلفت داشته اند چگونه با ممردم معمامله م یکورده انمد. کومار آبن هما
اندک اندک به جایی رسیده بود کومه گماه در روز روشمن یکمی از آبن هما را م یدیدنمد کومه
دست در چادر زن جوانی زده بود و او را بمه زور م یکوشمید و ایمن زن فریماد م یکومرد و »
می گفت ای مسلمانان مرا فریاد رسید کوه من زنی اینکماره نیسمتم، دخمتر فلن کوسمم و
خانه به فلن محله دارم و همه کوس ستر و صلح مرا دانند و ایمن تمرک ممرا بمه مکماره
الحمدللمه لصبر و ل جملمد و ل عزاء اذا اهمل البل رقدوا
خلیفه مات لم یحزن له احد و آبخر جاء لم یفمرح به احمد
. ۱ ج ۳ ص ۳۴۶
. ۲ مروج الذهب ج ص ۲۵۶
. ۳ سیوطبعی، تاریخ الخلفا ص ۲۲۳
بانگ رستاخیز / ۲۰۷
م یبرد تا بر من فساد کوند… و می گریست و هیچ کوس به فریاد آبن زن نم یرسید کوه ایممن
امیر محتشم و گردن کوش بود و پنج هزار سوار خیمل داشمت و هیمچ کومس بما او سمخن
۱ با این همه معتصم به ترکوان کوه خویشمان ممادری او بودنمد بیمش از « د نمی توانست کورد
خدمت را » اعراب و ایرانیان اعتماد داشت و حق با او بود. این معتصم خود معتقد بود کوه
و به همین جهت امیران تمرک بیمش از سمایر اممرا ممورد « د هیچ طبعایفه به از ترک نیست
عنایت او بودند و این توجه خلیفه به ترکوان بین امیمران معتصمم رقمابت شمدیدی پدیمد
آبورده بود.
رقابت امرا
امرا دیگر نیز کووشیدند ارادت خود را عرضه دارنمد تما مگمر از ایمن راه در دل خلیفمه
بیشتر راه یابند. جنگ هایی هم کوه در زمان معتصم رخ داد به این امیران مجمال داد کومه
استعداد نظامی خود را ابراز دارند. در طبعی بیست سالی کوه بابک قیام کورده بود شش تممن
از امیران بزرگ بغداد از او شکست یافته بودند به همین جهت دستگاه خلفمت از قلمع و
قمع خرمیان رفته رفته مأیوس م یشد. ازین رو، اسمتیلی بمر آبذربایجمان بمرای فاتمح آبن
افتخار بزرگی کوسب م یکورد. کوسی کوه بر بابک و خرم دینمان دسمت م ییمافت بمر هممه
امیران تفوق داشت.
به این جهت بود کوه وقتی جنگ بابک را به افشین پیشنهاد کوردند در قبول آبن تردید
نکرد. یک علت دیگر نیز در کومار بمود، و آبن طبعممع در غنمایم و امموالی بمود کومه افشمین
م یپنداشت درین جنگ به دست خواهد آبورد. زیرا این نکتمه را هممواره بایمد بمه خماطبعر
داشت کوه در این ایام اممرا نیمز ماننمد افمراد سمپاه غالبماً جمز بمرای کوسمب ممال جنمگ
نمی کوردند.
اینان جنگجویان مزدوری بودند کوه جلدت و شجاعت خود را با عطایا و غنایم معامله
م یکوردنمد. تیمغ و بمازوی خمود را مثمل آبزادگمی و خمرد خمویش بمه صماحبان قمدرت
. ۴۲ نیز رک: تجارب المم ج ۵ ص ۱۹ و تجارب السلف ص ۱۹۴ – ۱ سیاست نامه ص ۴۰
۲۰۸ / دو قرن سکوت
م یفروختند و برای به دست آبوردن طبعل از ریختن خون هیچ کوس حتی خون خود دریغ
نداشتند. غنایم و اموالی کوه در این جنگ ها از بمار و بنمه دشممن و گماه از ممردم زبمون
بی دست و پای شهرها و دهات غارت می کوردند، برای آبن ها عایدی سرشاری بود ازیممن رو
جنگ را همواره با گشاده رویی پذیره م یشدند. برای افشین، کوه مانند همه امممرا مممزدور
خلیفه، خود را خدمتگزار مرگ و نیسمتی و پاسمدار قمدرت و عظممت م یدانسمت هیمچ
آبسان تر و مطبو عتر از قبول چنین مأموریتی نبود.
درین جنگ وی اموال و غنایم بسیاری کوه برای تحقمق احلم او لزم بمود بمه دسمت
م یآبورد، و نیز بر خواجه تاشان و رقیبان دیگر خویش کومه در دسمتگاه خلفمت قمدرت و
نفوذی یافته بودند تفوق و تسلط می یافت اما برانداختن بابک کوار آبسمانی نبمود. در طبعمی
بیست سال قدرت و نفوذ او ریشه های استوار گرفته بود. از این رو، افشممین جمز بمه کوممار
بردن خدعه و نیرنگ چاره ای نم یدید.
درباره بابک و افشین
دوستی ها و دلنواز یهایی کوه افشین، گاه و ب یگاه در نهان به جای بابک م یکوممرد دام
فریبی برای خصم بود. بعدها، پس از برانداختن وی وقتی افشمین خمود قربمانی طبعممع و
کوینه ورزی خلیفه و ترکوانش گردید سعی کوردنمد او را بمه همکماری بابمک متهمم کوننمد.
گفتند کوه او در نهان با بابک و مازیار همدست و هم داستان بوده است اگر در این اتهممام
حقیقتی باشد شاید بتوان گفت کوه افشین ایمن همر دو تمن را بمه سرکوشمی و آبشموب وا
م یداشته است تا با برانداختن آبن ها برای خود افتخمار و عظممتی کوسمب کونمد و در همر
حال، افشین برای برانداختن بابک از قاطبع عترین حربه های خمویش اسمتفاده کومرد: حربمه
دوستی. و بدین گونه او را فدای جاه طبعلبی و طبعم عورزی خویش کورد.
کووشش بابک در برابر افشین نخست با امید پیروزی مقرون بممود. بابممک در قلعه همما و
حصارهای استوار طبعبیعی با دشمنان به جان م یکووشید.
بانگ رستاخیز / ۲۰۹
بوزینطیه یا بیزانس 1
گذشته از آبن، نه فقط در حوزه حکومت مسلمانی بلکه خارج از قلمرو اسلم نیز برای
پیکار با خلیفه کووشش می کورد. پیروان او در بوزنطیه نیز امپراتور روم شرقی را به جنممگ
با خلیفه تشویق می کوردند.
خرمیه در شهرهای بوزنطیه پناهگاه مناسبی یافته بودند. زیرا قیصممران بمموزنطیه، بممر
رغم خلفا می کووشیدند اتباع بابک را تقویت کونند چندی پیش از این مأمون توانسته بمود
در بوزنطیه آبشوبی پدید آبورد. او، توماس نامی را کوه اهل صقلیه بود و در آبسیای صغیر بر
قیصر شوریده بود یاری کورد و او بر ضد تئوفیل کوه قیصر بوزنطیه بود تقویت نمود.
قیصر نیز برای آبن کوه معامله به مثل کورده باشد بلد خود را پناهگاه خرم یها قرار داد
و آبن ها را یار یها کورد. مأمون کوه در سال ۲۱۸ هجری به قصد جنگ با روم بیرون آبمممده
بود در طبعرسوس در گذشت و تحریکات و دسیسه هایی کوه در مجاورت ثغر روم در جریان
بود همچنان دوام یافت.
مطابق قول طبعبری، وقتی افشین کوار بر بابک تنگ گرفت و بابک کوار خود سخت دید
و بر هلک خویش یقین کورد دانست کوه خود با معتصم بر نم یآبید به پادشاه روم تئوفیل
بن میخائیل نامه کورد کوه ملک عرب همه دلورانش را در جنگ من از دست داده است و
اکونون کوارش به جایی رسیده است کوه ناچار شده است خیاط خممود جعفممر بممن دینممار و
طبعباخ خود ایتاخ نام را به جنگ من فرستد بر درگاه او دیگر کوس نمانده است اکونون تممو
نیز اگر خواهی بر او تاختن توانی کورد.
قیصر با صد هزار و به قولی هفتاد هزار کوس آبهنگ دیار مسلمانان کوممرد، جممماعتی از
سرخ علمان نیز کوه سردارشان بارسیس نام داشمت و اممپراتور روم آبن را جمزو لشمکریان
است کوه به اصطلح رم شمرقی باشمد. ایمن کولممه را اممروز بمه Byzantium ۱ بوزینطیه و بوزینطیا همان
م یگویند بیزانس م ینویسند. در باب روابط اعراب با بوزینطیه رجمموع Byzance پیروی از فرانسو یها کوه
در دو جلمد و ( کByzance et les Arabes) موسوم به: بوزنطیه و اعراب Basiliev شود به کوتاب
در مجمموعه مقمالتی کومه جیمور جیولموی « د روابط بوزنطیه و اعمراب » تحت عنوان Canard مقاله کوانارد
دلویدا اهدا شده است ( ۲ جلد) ک.
۲۱۰ / دو قرن سکوت
خویش پذیرفته بود و اجرا و جامگی می داد با وی بودند. وقتی بممه زبطممره از بلد مممرزی
اسلم رسید آبن شهر را غارت کورد. مردان بسیار کوشت و زنان و کوودکوان بسیار اسیر کومرد
و شهر را آبتش زد… ۱
هنگامی کوه این حادثه رخ داد، افشین بابک را گرفته بود. اما حمتی پمس از اسمارت و
قتل بابک سرخ علمان و خرم دینان به مسلمانان تسلیم نشدند. آبن همما در قسممطنطنیه و
نزد امپراتوران بوزنطیه بر ضد خلیفه دسیسه ها و توطبعئه ها ترتیب م یدادند.
نکته ای کوه در این جا باید به یاد داشمت قمدرت و نفموذی اسمت ایرانیمان مهماجر در
پایتخت امپراتوری بوزنطیه به دست آبورده بودند. از گفته مورخان غربی بر م یآبید کوه در
قسطنطنیه عده ای از ایرانیان می زیسته اند.
تئوفوبوس
نوشته اند کوه یک شاهزاده ایرانی از نژاد ساسانیان در حال فقر و تبعید در قسطنطنیه
۲ نام، بماقی مانمد. در دوازده سمالگی انتسماب او بمه « د تئوفوبوس » وفات یافت و ازو پسری
خاندان سلطنتی معلوم گردید. او آبیین عیسمی گرفمت و در بموزنطیه بمه خمدمت نظمام
درآبمد. استعداد او موجب سرعت ترقیش گشت. سرانجام خواهر قیصر را به زنی گرفمت و
به فرماندهی سی هزار تن ایرانی مهاجری کوه مانند پدرش از مسملمانان گریختمه بودنمد
منصوب گردید ۳ پیداست کوه ایرانیان نزد قیصران بوزنطیه ممورد تموجه بوده انمد. در بماب
فرجام کوار این شاهزاده ایرانی روایتی جالب نقل کورده انمد. نوشمته اند کومه آبن سمی همزار
ایرانی کوه وی فرمانده و سرکورده آبن ها بود تعصب قومی داشتند سر به شورش برآبوردند و
تئوفوبوس را پیشوای خویش خواندند تئوفیل با افواج رومی و یونانی شورش آبن ها را فرو
نشاند و تئوفوبوس دستگیر شمد. قیصمر بموزنطیه در بسمتر ممرگ بمود. بفرممود تما سمر
. ۱ طبعبری، حوادث سنه ۲۲۳
. Theophobus ۲
. ۳ رک: گیبون، ج ۴
بانگ رستاخیز / ۲۱۱
تئوفوبوس را ببرند و در تشتی نزد او برند چون چشمش بمه سمر بریمده شماهزاده افتماد
گفت: تو دیگر تئوفوبوس نیستی و زودا کوه من نیز تئوفیل نخواهم بود.
جنگ های بابک
باری پیکار بابک با افشین در حصارهای محکم و طبعبیعی جبال آبذربایجان، مد ت ها به
طبعول انجامید داستان آبن جنگ ها را مورخان به تفصیل نوشته اند.
این جنگ ها مدت سه سال از ۲۲۰ تا ۲۲۳ هجری دوام داشت. چنان کوه از فحوا قول
طبعبری بر می آبید معتصم برای اتمام این مهم افشین را اکورام بسیار کورده بممود. گذشممته از
ولیت آبذربایجان و ارمنستان کوه بدو داده بود سپاه و خواسته و آبلت جنگ و چهارپایمان
بسیار با او فرستاده بود. پیش از عزیمت افشین نیز محمد بن یوسف مأمور شده بممود بممه
آبذربایجان برود و حصارهایی را کوه بابک ویران کورده بود از نو بسازد.
محمد بن یوسف درین مأموریت با سپاه بابک در آبویخته بود و عده ای از خرم دینممان
را کوشته بود و جمعی را اسیر کورده بود. اما وقتی افشمین بمه آبذربایجمان رسمید درصمدد
برآبمد کوه گذشته از شمشیر برای برانداختن بابک از حیله و چاره نیز مدد گیرد.
بدین گونه جنگ هایی کوه افشین با بابک کورد از آبغاز با خمدعه و نیرنمگ هممراه بمود.
افشین تازه به آبذربایجان رسیده بود کوه محمد بن بعیث یک سردار دیگر خلیفه با آبن کوه
با خرمیه پیمان صلح داشت، عهد خویش بشکست و با سپاه بابمک بمه خیمانت و خمدعه
درآبویخت. گویند هنگامی کوه افشین به آبذربایجان آبمد. عصمت نام سپهسالر بابک به در
حصار شاهی کوه محمد بن بعیث کوونوال آبن بود فرود آبمد.
محمد بن بعیث برای لشکر او چنان کوه عادت داشمت علموفه بفرسمتاد و چمون شمب
درآبمد عصمت را با ده تن مهمان کورد. چون آبن ها مست شدند محمد بن بعیمث آبن هما را
بکشت. پس دست عصمت ببست و گفت سران سپاه خویش را یک یک آبواز ده تا درآبیند
وگرنه ترا بکشم. عصمت چنین کورد و یمک یمک سمرهنگان خمویش را بمه درون حصمار
می خواند و محمد بن بعیث آبن ها را م یکوشت، بازماندگان سپاه چون این خبر بدانسممتند
۲۱۲ / دو قرن سکوت
همه بگریختند ۱ پس از آبن افشین بر همه راه ها دیده بانان گماشت و لشکرها بر تنگناهمما
از حصارها بداشت.
جنگ و خدعه
اما بابک کوه در حصارهای محکم ایمن بود هفت ماه سر از حصار بر نیاورد و بما سمپاه
افشین مقابله نکرد. افشین دلتنگ و ملول شد. درصدد چاره و حیله برآبمممد. بممه معتصممم
نامه نوشته بود و ازو خواسته و درم خواسته بود. معتصم صد شتر بار درم با سیصممد غلم
نزد وی فرستاد. چون بغا به جای کوه تا اردوگاه افشین سه روز « د بغای کوبیر » ترک همراه
راه بود برسید افشین بدو نامه کورد کوه یک ماه همان جا درنمگ کومن و آبوازه درانمداز کومه
مال ها فلن روز نزد افشین برم، تا چون جاسوسان بابک این خمبر را بمدو برسمانند مگمر
برای تاراج این مال آبهنگ تو کونند و از حصار خمویش بیمرون آبیمد. چنیمن کوردنمد و روز
معهود بابک با پنج هزار تن سوار بیرون آبمد. اما بغما بمه دسمتور افشمین دره مهما را همم
شبانه به جای گذاشته بود و شتران بی بار همراه خود آبورده بود. حیله ای کوه افشین طبعرح
کورده بود در نگرفت و بابک بی آبن کوه گزند و آبسیب بزرگی بیند مقداری غنایم به چنممگ
آبورد و بجست… از آبن پس چندین جنگ بین سپاه بابک و افشین در گرفت کوه هر کودام
نوبتی ظفر م ییافتند.
سپاهیان بابک کوه پناهگاه های استوار داشتند و از برف و سرما رنمج بسمیار م یبردنمد
دلیرانه مقاومت می کوردند. اما یاران افشین کوه به سرمای سخت و راه های دشمموار عممادت
نداشتند رفته رفته ملول م یشدند. دو سال بدین گونه گذشمت از سمپاه افشمین بسمیاری
هلک شدند. اما معتصم همواره سپاه تازه و عدت و آبلت ب یاندازه م یفرستاد.
سرانجام افشین آبهنگ تسخیر حصار بابک کورد. چون در یک فرسنگی آبن حصار فرود
آبمد بابک خروارها خوردنی و میوه از حصار خود برای لشمکران افشمین فرسمتاد و گفمت
شما میهمان مایید. درین ده روز کوه به سوی حصار ما م یآبید خوردنی نیافته اید ما را جز
. ۱ طبعبری، حوادث سنه ۲۲۰
بانگ رستاخیز / ۲۱۳
این قدر چیزی نبود. افشین آبن نزل ها نگرفت و همچنان باز پس فرستاد و به بابک پیغام
ما را خوردنی به کوار نیست و دانم کوه تو این کوار بدان کوردی تا سممپاهیان ممما را » داد کوه
شماره کونی در این سپاه سی هزار ممرد جنگمی اسمت و بما امیرالممؤمنین سیصمد همزار
مسلمانند کوه همه با او یک دلند و تا یک تن از ایشان زنده اند از جنگ تو باز نم یگردند.
« د. اکونون تو بهتر دانی خواهی به زنهار آبیی و خواهی جنگ کونی
بابک کوه لبد نمی خواست به زنهار خلیفه در آبید جنگ را برگزید، پس درهای حصممار
محکم کورد و در آبنجا بماند. افشین نیز بر گرد حصار لشمکرگاه سماخت و خنمدق کونمد و
همان جا نشست روزها از حصار بابک بانگ چنگ ورود م یآبمد و چنین فرا م ینمودند کوه
از سپاه دشمن پروا ندارند اما شب ها گروهی را همواره بمه شمبیخون م یفرسمتادند. ایمن
حال نیز مد ت ها به طبعول انجامید: سپاه افشین با تنگی علف و سختی کوار نیک ایسممتادند
جنگ های خونین و کوشتارهای سخت روی داد و بسیاری از سپاه بابک تلف شدند.
سرانجام بابک در کوار فرو ماند. از توقف در حصار کواری نم یگشود و لشمکر افشمین از
گرد حصار دورتر نمی رفت. بابک بر آبن شد کوه با افشین حیله سازد. بر بام حصار برآبمد و
گفت: منم بابک، افشین را گویید نزدیک تر آبید تا با وی سمخنی گمویم. افشمین بمه پمای
دیوار آبمد. بابک زنهار خواست و گفت گروگان من پسر مهترم اسمت او را بمه نموا گیمر و
برای من زنهار خلیفه بستان. برین قرار نهادند و لشکریان افشین حصارها رها کوردند و به
جای خویش باز آبمدند چون شب در رسید بابک کوسان خود را برگرفت و بما پنجماه ممرد
کوه با وی در حصار مانده بودند از حصار بیرون شد و به کووه ها رفت و از آبنجمما بممه سمموی
ارمنستان گریخت.
گرفتاری بابک
گویند چون بابک از حصار بجست لباس مسافران و بازرگانان پوشید و با کوسان خممود
در ارمنستان به جایی فرود آبمد. از چوپمانی کومه در آبن حموالی بمود گوسمفندی بخریمد.
چوپان نزد سهل بن سنباط امیر ارمنستان برفت و خبر بمرد. دانسمتند کومه بابمک آبممده
۲۱۴ / دو قرن سکوت
است. افشین پیش از آبن به همه حکام و امیران آبذربایجمان و اران و بیلقمان و ارمنسمتان
نامه ها فرستاده بود و آبنان را بدان وا داشته بود کوه در فرو گرفتن بابک با او کومک کونند. ۱
سهل بن سنباط چون از آبمدن بابک به ارمنستان وقوف یافت بر نشست و به دیدار او
رفت و بابک را با لطف و اکورام به سرای خویش مهمان برد، و در نهمان بمه افشمین نمامه
نوشت کوه بابک نزد من است. افشین وی را امیدها و دلگرم یها داد و بر آبن قمرار نهادنممد
کوه چون بابک با وی به قصد شکار بیرون رود او را در جمایی کومه از پیمش معیمن کومرده
بودند به کوسان افشین تسلیم کوند.
چنین کوردند و چون بابک دریافت کوه سهل او را به خیانت تسلیم دشمن م یکوند بممر
مرا به این جهودان ارزان فروختی اگمر ممال و زر می خواسمتی تمرا » : آبشفت و به او گفت
۲« د. بیش از آبن چه اینان دادند م یدادم
بدین گونه افشین با غدر و حیله بابک را بگرفت و بند بر نهاد. حصارهای سرخ علمان
ویران شد و آبن ها خود کوشته و پراکونده شدند اما کووش شها و مبارزه های آبنمان بمه پایمان
نرسید و همچنان پس از بابک نیز دوام یافت.
افشین بابک و کوسان او را برنشاند و آبهنگ سامرا کورد. شادی خلیفه از ایممن پیممروزی
ب یاندازه بود. افشین را بسیار بنواخت و تشریف و اکورام ب یاندازه کورد. چون افشین بابممک
را به سامرا آبورد شبانگاه احمد بن ابی دواد کوه قاضی القضات بغداد و از مشماهیر معمتزله
بود ناشناس بدان جا رفت و بابک را بدید و با او سخن گفت. پیداست کوه هول و وحشت
خلیفه نسبت به بابک تا چه حد بود کوه تا هنگام صبح طبعاقت نیاورد و او نیز متنکروار بممه
سرای افشین رفت و هم در شب بابک را بدید.
گویی بغداد نم یتوانست باور کوند پهلوان دلیری کوه سال ها او را تهدید می کورد اکونون
در آبن جا به اسارت به سر می برد… .
. ۱ مروج الذهب ج ۲ ص ۳۵۱
. ۲ طبعبری، حوادث سنه ۲۲۲
بانگ رستاخیز / ۲۱۵
فرجام بابک
دیگر روز معتصم بر نشست و مردم از دروازه عامه تا مطیره صممف کوشممیدند. معتصممم
م یخواست تا مردم بابک را به رسوایی و خواری ببینند. از کوسان خویش پرسید کومه او را
بر چه باید نشاند. گفتند هیچ چیز مناسب تر از فیل نیست. بفرمود تمما فیلممی بیاوردنممد و
بابک را لباس زیبا درپوشیدند و کوله سمور بر سر نهادند و او را با انبوه ممردم بمر درگماه
امیرالمؤمنین، به دارالعامه درآبوردند. امیرالمؤمنین دژخیم خواست تا دست و پاهای او را
ببرد. بفرمود تا دژخیم او را کوه نودنود بود بخواندند و حاجب از باب العامه برآبمد و نودنود
را بخواند چون وی فراز آبمد امیرالمؤمنین فرمان داد تا هر دو دست بابمک را قطمع کونمد.
خونسردی و بی پروایی دلیرانه ای کوه بابک در مواجهه مرگ نشان داد شایسمته قهرمانمان
بود.
ای بابممک » : گویند چون بابک بر معتصم درآبمد برادرش هم بدان جا بود. وی را گفت
۱ گفت خواهی دید « د کواری کوردی کوه کوس نکرد اکونون صبری کون کوه دیگری نکرده باشد
کوه صبر چگونه کونم.
چون یک دستش را بریدند دسمت دیگمر در خمون خمود زد و در روی » نوشته اند کوه
خود مالید و همه روی خود را از خون خود سرخ کورد معتصم گفت… این چه عمل است
گفت درین حکمتی است شما هر دو دست و پای من بخواهید برید و گونه روی مردم از
خون سرخ باشد خون از روی برود زرد باشد. من روی خویش از خون خود سرخ کوردم تا
۲ باری بابک در دم ممرگ « د چون خون از تنم بیرون شود نگویند کوه رویش از بیم زرد شد
نیز این همه شکنجه را به سردی تلقی کورد و هیچ سخن نگفت و دم بر نیماورد. معتصممم
بفرمود تا او را در جانب شرقی بغداد میان دو جسر بر دار کوردند. سمرانجام بابمک چنیمن
شد. اما افشین کوه بود و فرجام او چه شد؟
. ۱ شذرات الذهب ج ۲ ص ۵۱
. ۲ سیاست نامه ص ۱۷۶
۲۱۶ / دو قرن سکوت
افشین
افشین را کووشیده اند از قهرمانان ملی ایران وانمود کونند. از تحریک همما و توطبعئه هممایی
کوه او بر ضد دستگاه خلفت در نهان انجمام م یداد بما اعجماب و تحسمین یماد کورده انمد.
خیانت آبشکاری را کوه او نسبت به بابک و مازیار کورد از روی مصملحت دانسمته اند. دریمن
نکته ها جای تردیدست. افشمین چنمان کومه از تاریمخ زنمدگی او بمر م یآبیمد شماهزاده ای
جهانجوی بود. جز جمع ثروت برای کوسب قدرت اندیشه ای نداشمت. م یخواسمت تما بمه
سلطنت خراسان برسد و برای این کوار حتی پدر و برادر خود را فدا م یکورد. م یکووشید تا
مال و ثروت جمع کوند و برای این مقصود، به لشکریان خود و حتی به دوستان خود نیممز
خیانت م یورزید. برای آبن کوه به آبرزوهای شیرین خویش برسد از فدا کوردن وجدان خود
نیز دریغ نمی کورد. عربان را دشمن می داشمت و هرگمز در بماطبعن کویمش و آبییمن آبنمان را
نپذیرفته بود اما حب جاه و عشق مال او را به خدمتگزاری خلیفه عربان مجبور م یکوممرد.
به آبیین دیرین خود وفادار مانده بود اما برای جاه و مال ناچار شد به نمام مسمملمانی همم
کویشان و هم نژادان خود را طبععمه تیغ کوند اعراب را تحقیر م یکورد اما چنان کوه خممود او
م یگفت برای خاطبعر عربان به هر کواری کوه از آبن نفرت داشت تن در م یداد حممتی بممرای
خاطبعر آبن ها روغن دنبه م یخورد و بر شتر سوار م یشد و نعلین م یپوشید… دشمنی او بما
آبل طبعاهر از آبن رو بود کوه به خراسان چشم داشت و بر امیران آبن رشک م یبرد. دوسممتی
او با مازیار دسیسه ای بر ضد آبل طبعاهر بود و سرانجام به خدعه؛ مازیار را نیز قربممانی ایممن
دوستی کورد. تحریک ها و توطبعئه هایی کوه بر ضد خلیفه م یکورد بیشتر از سرچشمه بیمم و
طبعمع آبب م یخورد. در کووشم شها و مبارزه همای خمود هرگمز بمه ایرانیمان و بمه کویمش و
فرهنگ مجوسان نمی اندیشید. از تأمل در تاریخ؛ مدارک و شمواهد ارزنمده ای بمرای ایمن
دعوی می توان یافت.
اشروسنه
ولیت اشروسنه؛ کوه نیاکوان افشین در آبن حکومت را به میراث داشتند در ماوراءالنهر
بانگ رستاخیز / ۲۱۷
بین سیحون و سمرقند واقع بود. از مشرق بمه فرغمانه و از مغمرب بمه سممرقند محمدود
م یشد. در شمال آبن چاچ و قسمتی از فرغانه و در جنوبش کوش و چغانیان قمرار داشمت.
این سرزمین به واسطه وفور آبب و وجود معادن، آببادان و توانگر بود، و گفته اند کوه در آبن،
چهار صد قلعه وجود داشت. یعقوبی نوشته است کوه پس از فتح بلد شرق، اعراب مضری
و یمانی در تمام بلد خراسان مسکن گرفته بودند جمز در اشروسمنه کومه در آبنجما ممردم
اعراب را از مجاورت خویش منع م یکوردند. باری شهر بزرگ اشروسنه را بلسان م یگفتند
و از جمله شهرهایش بنجیکت و ساماط و رامین و دارک و خرقمانه بمود، فرمانروایمان آبن
ولیت کوه افشین لقب عمومی آبن ها بود در شهر بنجیکت مقر داشتند. آبیین آبنمان ظماهراً
سمنی یما ممانوی بمود. سممن یها ظماهراً بمر آبییمن بمودا بودنمد ۱ و مثمل اعمراب جماهلی
صور ت هایی را کوه م یساختند می پرستیدند و در نماز روی بمه بتمان خمویش م یکوردنمد.
خردمندان آبن ها در عبادت نگران آبفریدگار بودند و این نق شهما و بتمان را قبلمه خمویش
می گرفتند اما جاهلن بتان را در خدای بمه آبفریمدگار انبماز م یشممردند و م یپنداشمتند
پرستش بتان وسیله تقرب به خداست… ۲ آبیین مانی نیز در این حدود انتشار یافته بود اما
به هر حال بعضی قراین نشان می دهد کوه شماهزادگان را اشروسمنه، مثمل برمکیمان بلمخ
آبیین بودا داشته اند. بتانی کوه در خانه افشین یافته اند تا اندازه ای حکایت ازین م یکوند کوه
وی آبیین بت پرستی داشته است و قراین دیگری کومه در طبعمی تماریخچه زنمدگی افشمین
بدان ها اشاره خواهد رفت نیز این دعوی را تأیید م یکوند.
بماری اشروسمنه، سمرزمین افشمین ها، تما پایمان دوره بن یامیمه از دسمتبرد تازیمان و
مسلمانان مصون مانده بود. بر طبعبق قول بلذری، در ایام مروان بن محمد آبخرین خلیفممه
اموی، والی خراسان کوه نصر بن سیار نام داشت در اشروسنه غزا کورد اما کومماری از پیممش
. ۱ التنبیه و الشراف ص ۱۳۸
۲ مروج الذهب ج ۱ ص ۸۲ . سمنیه همان کوسانی هستند کوه از آبن ها به شمنان نیز تعممبیر م یکوننممد و نمموعی
بت پرستانند، مذاهب آبن ها نوعی از مذاهب هنود بوده است و به قدم دهر و تناسمخ قائمل بوده انمد. در بیمن
بعضی طبعوایف و اقوام متوطبعن در ترکوستان و چین نیز پیروان نوعی از این عقاید زیاده بوده اند. در باب عقاید
این طبعایفه رک: مفاتیح العلوم خوارزمی ص ۲۵ و الفهرست و برای شرحی از مناسک آبن ها رجمموع شممود بممه
. Forgotten Religions در کوتاب Shamanism مقاله
۲۱۸ / دو قرن سکوت
نبرد ۱ خلفای بنی عباس نیز تا زمان مأمون بر آبنجا دست نیافتند.
چون مأمون به خلفت رسید در سند به غزا پرداخت. افشین اشروسنه کوه کواوس نممام
داشت نیز به فضل به سهل ذوالریاستین وزیر و کواتب مممأمون نممامه کوممرد. و از وی صمملح
درخواست و مالی پذیرفت تا مسلمانان در بلد او غزا نکنند. این خواهش او پذیرفته آبمد.
اما چون مأمون خراسان را ترک گفت و آبهنگ بغداد کورد کواوس نیز از فرمان سر پیچیمد
و مالی را کوه برای صلح پذیرفته بود نپرداخت.
یکی از نزدیکان کواوس کوه گنجور و وزیر او نیز بود و طبعرادیس نام داشت دختر خممود
را به فضل یکی از پسران کواوس تزویج کومرده بمود و بما نفموذ و حشممتی کومه نمزد امیمر
اشروسنه داشت همواره فضل را نزد کواوس میستود و او را بر خیدر پسر دیگر کواوس کوممه
به افشین مشهور است برتری می نهاد و می کووشید کوه خیمدر را بنکوهمد و در نظمر پمدر
پست و ناچیز جلوه دهد. چندی بعد، خیدر بن کواوس کوه از دورویی و بدسگالی طبعرادیس
برآبشفته بود او را کوشت و نزد هاشم بن محور الختلی گریخت و از او خواست تمما نممامه ای
به پدرش کواوس نویسد و خرسندی او را از وی درخواست کوند. کواوس نیز پس از کوشممته
شدن طبعرادیس زنی به نا م ام جنید (؟ ) ک را تزویج کورده بود و نمزد یکمی از دهگانمان خمود
گریخته بود.
چون خیدر بن کواوس از آبشفتگی و نابسامانی وضع اشروسنه آبگاه گشمت درصمدد آبن
برآبمد کوه به حیله و خیانت حکومت آبنجا را کوه گویا به فضل برادر دیگرش واگممذار شممده
بود به دست آبورد. ازین رو اسلم اختیار کورد و به بغداد رفت. در آبنجا، به طبعمع حکممومت
خود را تسلیم خیانت کورد. وی در بغداد نمزد ممأمون رفمت و او را بمه تسمخیر اشروسمنه
برانگیخت. بدین گونه سرزمین نیاکوان، و حتی پدر و برادر خمود را بمه طبعممع حکمومت و
امارت به دشمنان فروخت. خیدر به مأمون نشان داد کومه فتمح اشروسمنه آبسمان صمورت
خواهد گرفت و آبن چه را دیگران برای خلفه هولناک جلوه داده بودنممد او آبسمان و خموار
مایه فرا نمود. حتی نزدیک ترین و کووتاه ترین راه را کوه به اشروسنه م یرسمید بمه خلیفمه
نشان داد و جنایت هایی را کوه از آبن پس به خاطبعر جاه و مال مرتکب شممد از خیممانت بممه
. ۱ فتوح البلدان ص ۴۱۸
بانگ رستاخیز / ۲۱۹
وطبعن و خاندان خویش آبغاز کورد.
مأمون احمد بن ابی خالد احوال را با سپاهی گران به غممزا اشروسممنه فرسممتاد. چممون
کواوس از آبمدن سپاه عرب آبگاه گشت فضل پسر خود را نزد ترکوان فرستاد و از آبنان برای
دفع عرب مدد خواست. اما سردار عرب قبل از آبن کوه فضل با ترکوانی کوه به یاری او آبمده
بودند فرا رسد بر دروازه اشروسنه فرود آبمد.
کواوس امیر اشروسنه گمان کورده بود کوه چون عربان نزدیک تریمن و کووتماه ترین راه را
کوه از بیابان م یگذشت نم یدانند راهی دور و دراز پیش خواهند گرفت و رسیدن آبن ها به
اشروسنه مدتی طبعول خواهد کوشید. اما عربان کوه راه نزدیک و کووتاه را از خیدر بن کواوس
آبموخته بودند زودتر از آبنچه کواوس می پنداشت بر سر او فرود آبمدنمد. کوماوس کومه بمدین
گونه ناگاه به دست آبن ها افتاد ناچار شد اسلم بپذیرد و به طبعاعت درآبید. فضل چون ازین
خبر آبگاه گشت ترکوان را در بیابان یله کورد و خود نزد پدر آبمد و بما او اسملم پمذیرفت و
زنهار بستد، ترکوان نیز از تشنگی در بیابان هلک شدند… .
در خدمت خلیفه
آبن گاه کواوس به بغداد نزد مأمون رفت و اسلم خود اظهار کورد. مممأمون او را بممر بلد
خویش ملک گردانید بعد از او نیز پسرش خیدر را به جای او گماشت. ۱
بدین گونه افشین خیدر بن کواوس کوه پدر و بمرادر و زاد و بموم خمود را بمه عربمان و
دشمنان فروخته بود از آبن پس کووشید کوه در دستگاه خلفت نفوذ و قممدرتی بممه دسممت
آبورد. این نفوذ و قدرت را نیز برای آبن م یخواست کوه از جانب خلیفه فرمانروایی خراسان
و ماوراءالنهر بدو سپرده شود. برای این کوار لزم بمود کومه از هیمچ خمدمتی بمه دسمتگاه
خلفت دریغ نکند. از این رو کووشید کوه در دشمنی ایرانیمان بما سمرداران عمرب و تمرک
رقابت ورزد. درین کوار نیز تا اندازه زیادی کوامیاب گشت اما این کوامیابی برای او به قیمت
خیانت های گران تمام شد.
. ۱ بلذری، فتوح البلدان ص ۴۱۹
۲۲۰ / دو قرن سکوت
افشین سعی کورد خدمت به دستگاه خلفت را وسیله ای برای کوسمب ثمروت و قمدرت
قرار دهد. ازین رو مثل سرداران اسلم در رکواب خلیفه به غزا پرداخت. چنممدی در مصممر
برای مأمون جنگید ۱ در غزا روم نیز خدمت ها عرضه کورد در تمام این خدمت ها هممدف او
آبن بود کوه مهر و علقه خلیفمه را جلمب کونمد و خمود را از سمرداران دیگمر او لیق تمر و
شایسته تر معرفی نماید. م یخواست با جلب عنایت خلیفه به آبرزوهای دیرین خویش کومه
فرمانروایی خراسان بود برسد اما طبعاهریان بر خراسان تسلط داشتند و اجرای ایمن خیمال
را برای او مشکل می کوردند… .
اوضاع خراسان
خراسان و سیستان در دست طبعاهریان بود. این خاندان ایرانی نیز برای مال و جاه بممه
خدمت خلفا پیوسته بودند. با این حال با تفماخر بمه نمژاد ایرانمی خمویش م یکووشمیدند
خراسانیان را به خود علقه مند کونند. داعیه استقلل داشمتند، امما اسمتقللی کومه آبن هما
می خواستند استقلل حکومت خانوادگی بود. م یخواستند حکومت خراسمان در خانمدان
آبن ها موروثی باشد و برای این کوار از هیچ گونه اقدام مضمایقه نم یکوردنمد. همم بمه نمژاد
ایرانی خویش مباهات می کوردند و هم به تمدن و فرهنگ ایرانی ب یاعتنا بودند همم خمود
را ایرانی م یدانستند و هم با نهضت های ایرانی در صورتی کوه قدرت و اسمتقلل آبن هما را
تهدید م یکورد مخالفت می ورزیدند.
طبعاهریان در سیستان مد ت ها با خوارج مجبور به جنگ شدند. خراسان نیز سال ها در
روزگار حکومت آبن ها گرفتار فتنه خوارج بمود. خموارج ممد ت ها بمود کومه در سیسمتان و
خراسان قیام کورده بودند اما ظلم و فشار عمال طبعاهریان آبنمان را بیشمتر بمر م یانگیخمت.
مقارن ظهور بابک، عبدالله طبعاهر کوه از طبعرف مأمون حکومت خراسان را داشت در دینممور
بود، و لشکرها به حرب بابک خرم دین م یفرستاد. محمد بن حمید طبعاهری کوه از جمانب
بسیار ست مها کورد و از راه شمارع بعضمی بگرفمت و انمدر سمرای » عبدالله در نیشابور بود
. ۱ تاریخ یعقوبی ج ۳ ص
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 18:39 توسط فرهاد فوشنجانی
|