رفتار فاتحان
داستان هایی کوه در کوتا بها درین باب نقل کورده اند شگفت انگیز است و بسا کومه ممایه
حیرت  و تأثر می شود.  نوشته اند کوه فاتحان سیستان عبدالرحمن بن سمره سنتی نهاد کوه
۱ اما گویا سوسمارخواران گرسنه چشم،  از خوردن راسو و جژ « د راسو و جُژژ را نباید کوشت »
نیز نمی توانستند خودداری کونند.  در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی و کوودنی
خویش را،  نشان دادند.
گویند شخصی پاره ای یاقوت  یافت در غایت جودت  و نفاسمت و آبن را نم یشمناخت،  »
دیگری به او رسید کوه قیمت او می دانست آبن را از او به هممزار درم بخریممد.  شخصممی بممه
حال او واقف گشت گفت آبن یاقوت  ارزان فروختی او گفت اگمر بدانسمتمی کومه بیمش از
هزار عددی هست در بهای آبن طبعلبیدمی.  دیگری را زر سرخ بدست آبمد در میممان لشممکر
ندا م یکورد صفرا را به بیضا کوه م یخرد؟  و گمان او آبن بود کوممه نقممره از زر بهممتر اسممت و
همچنین جماعتی از ایشان انبانی پر از کوافور یافتند پنداشتند کوه نمک اسمت قمدری در
دیگ ریختند طبععم تلخ شد و اثر نممک پدیمد نیاممد خواسمتند کومه آبن انبمان را بریزنمد
شخصی بدانست کوه آبن کوافور است و از ایشان آبن را به کورباس  پاره ای کوه دو درم ارزیدی
۲« د.  بخرید
اما وحشی طبعبعی و تندخویی فاتحان وقتی بیشتر معلوم گشت کوه زممام قمدرت  را در
کوشور فتح شده بدست گرفتند.  ضمن فرممانروایی و کومارگزاری در بلد مفتموح بمود کومه
زبونی و ناتوانی و در عین حال بهانه جویی و درنده خویی عربان آبشکار گشت.  روایت هایی
کوه در این باب در کوتا بها نقل کورده اند طبعمع ورزی و تندخویی این فاتحان را در معمامله
با مغلوبان نشان م یدهد.  بسیاری از این داستان ها شاید افسانه هایی بیش نباشممد اممما در
هر حال رفتار مسخره آبمیز دیوانه وار قومی فاتح،  اما عاری از تهذیب و تربیت را به خوبی
بیان می کوند.  م ینویسند: اعرابیی را بر ولیتی والی کوردنمد جهمودان را کومه در آبن نماحیه
بودند گردآبوردند و از آبن ها درباره مسیح پرسید.  گفتند او را کوشتیم و به دار زدیم.  گفممت
۱ تاریخ سیستان،  ص ۸۵ .  جژ خارپشت را گویند.
.  ۲ تجارب السلف،  ص ۳۰
۸۲ / دو قرن سکوت
آبیا خونبهای او را نیز پرداختید؟  گفتند نه.  گفت به خدا سوگند کوه از اینجا بیرون نرویممد
تا خونبهای او را بپردازید… ابوالعاج بر حوالی بصره والی بود ممردی را از ترسمایان نمزد او
گفت سه نممام داری و جزیممه « د بنداد شهر بنداد » آبوردند پرسید نام تو چیست؟  مرد گفت
یک تن م یپردازی؟  پس فرمان داد تا به زور جزیه سه تن از او بستاندند.  ۱
از این گونه داستان ها در کوتا بهای قدیم نمونه همای بسمیار م یتموان یمافت.  از هممه
این ها به خوبی بر می آبید کوه عرب برای اداره کوشوری کوه گشوده بود تا چه انممدازه عمماجز
بود… با این همه دیری برنیامد کوه مقاومت های محلی از میان رفت و عرب با همه ناتوانی
و درماندگی کوه داشت،  بر اوضاع مسلط گشت و از آبن پمس،  محرا بهما و مناره هما جمای
آبتشمکده ها و پرستشمگاه ها را گرفمت.  زبمان پهلموی جمای خمود را بمه لغمت تمازی داد.
گو شهایی کوه به شنیدن زمزمه های مغانه و سرودهای خسروانی انس گرفتمه بمود بانمگ
تکبیر و طبعنین صدای ممؤذن را بما حیمرت  و تمأثر تممام شمنیدند.  کوسمانی کومه ممدتها از
ترانه های طبعر بانگیز باربد و نکیسا لذت  برده بودند رفته رفته با بانگ حدی و زنممگ شممتر
مأنوس  شدند.  زندگی پر زرق و برق اما سماکون و آبرام ممردم،  از غوغما و هیماهوی بسمیار
آبگنده گشت.  بجای باژ و برسم و کوستی و هوم و زمزمه ۲،  نماز و غسممل و روزه و زکوممات  و
۱ عیون الخبار ج ۱ ص ۷۶ و ۷۷ .  و نیز از همین گونه است داستان آبن اعرابی کوه حجاج او را ولیت اصفهان
داد و او کوسانی را کوه از ادای خراج طبعفره می زدند سر برید و سرهاشان در توبره کورد.  رک: مروج الممذهب ج
. ۲ ص ۱۶۰ طبعبع مصر.  و نیز رجوع شود به کوتاب حاضر ص ۵۸
۲ باژ و برسم و کوستی و هوم و زمزمه،  از شعائر و مختصمات  آبییمن زرتشمت بشممارند.  و شماید در بماب آبن هما
توضیحی لزم باشد: باژ کوه از ریشه اوستایی وچ آبمده است،  و به معنی سخن و کولم است،  به طبعور کولمی بمر
تمام دعاهای کووتاه کوه مجوسان آبهسته بر زبان می آبورند اطبعلق می شمود و بمه طبعموری کومه لغمت نویسمان
گفته اند آبن با زمزمه یکی است یا اعم از آبن است.  در باب زمزمه نیز گفته انمد: کولمماتی باشمد کومه مغمان در
ستایش پروردگار و هنگام بدن شستن و در سر خوان آبهسته بر زبان رانند…
برسم عبارت  است از شاخه های بریده درختی،  کوه با آبداب و دعاهای خاصی و بما کومارد مخصوصمی بمه نمام
برسم چین،  بریده می شود،  و سپس آبن شاخه ها را کوه بایمد از درخمت انمار باشمد،  بمه همم بربسمته نهنمد و
دسته ای سازند – به درازی یک خیش و به پهنای یک جو – و آبن برسم را هنگمام ادای مراسمم بمه دسمت
چپ گیرند و با اذکوار و ادعیه خاصی در واقع شکر نعمت بجای آبورند.  برسم گرفتن،  چنان کوه استرابون نقل
کورده است،  در معابد و در پیش آبتش،  شیوه مغان بوده است و پیش از طبععام خوردن نیز برسم م یگرفته انممد
و باژ می سروده اند.
آبتش خاموش / ۸۳
حج به عنوان شعائر دینی رواج یافت.
باری مردم ایران،  جز آبنان کوه به شدت  تحت تأثیر تعالیم اسملم واقمع گشمته بودنمد
نسبت به عربان با نظر کوینه و نفرت  م ینگریستند اما در آبن میان سپاهیان و جنگجویان،
به این کوینه،  حس تحقیر و کووچک شماری را نیز افمزوده بودنمد.  ایمن جمماعت عمرب را
پست ترین مردم می شمردند.  عبارت  ذیل کوه در کوتا بهای تازی از قول خسروپرویز نقممل
شده است نمونه فکر اسواران و جنگجویان ایرانی درباره تازیان محسوب تواند شد؛ خسرو
اعراب را نه در کوار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کوار دنیا.  آبن همما را نممه » : م یگوید
صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت  و قدرت .  آبنگاه گمواه فروممایگی و پسمتی هممت
آبنان همین بس،  کوه آبن هما بما جمانوران گزنمده و مرغمان آبواره در جمای و مقمام برابرنمد،
فرزندان خود را از راه بینموایی و نیازمنمدی م یکوشمند و یکمدیگر را بمر اثمر گرسمنگی و
درماندگی می خورند،  از خوردن یها و پوشمیدن یها و لمذ ت ها و کوامران یهمای ایمن جهمان
یکسره بی بهره اند.  بهترین خوراکوی کوه منعمانشمان م یتواننمد بدسمت آبورد گوشمت شمتر
است کوه بسیاری از درندگان آبن را از بیم دچار شدن به بیماریها و بممه سمبب نماگواری و
کوستی یا کوشتی،  مطلق کومربند را گویند و هم به معنی بندی خاص است کوه مجوس  از آبغاز سمن بلموغ بمر
میان می بسته اند.  این کومربند مرکوب از هفتاد و دو تار است کوه از پشم گوسفند سپید بافند و آبن را سه بممار
به دور کومر بندند.  عدد هفتاد و دو به مناسبت تعداد یسناهاست در اوستا،  و سه بار به دور کومر بستن را هم
کونایه دانسته اند از سه شعار کوه پندار نیک و گفتار نیک و کوردار نیک باشد.  مراسم کوسممتی بسممتن و صممدره
پوشیدن کوودکوان در واقع به مثابه آبدابی است کوه پس از آبن ها کوودکوان در جرگه اهل دیانت درآبمده اند.
اما هوم،  نام گیاه خاصی است و از آبن شربتی سازند کوه نیز آبن را هوم خوانند و درسمت معلموم نیسممت نمام
علمی این گیاه چیست.  باری،  استعمال شربتی کوه از جوشانده این گیاه درست می کورده اند ظاهراً  از مدتی
پیش از زرتشت هم بین ایرانیان،  متداول بوده است.  به هر حال این مشروب،  مسکر نبوده است و بممه جممای
مراسم فدیه و قربان به کوار می رفته است و از مهمترین مراسم آبیین مزدیسنان بشمممار م یآبمممده اسممت.  در
مقابل مجمر آبتش،  چند ساقه از این گیاه را با آبداب و شست و شموی خماص بما شماخه ای از درخمت انمار و
قدری آبب با ترتیب خاص و همراه با سرود اوستا درون هاون مخصوصی م یفشرده اند و در مراسم مذهبی به
کوار م یبرده اند.
برای اطبعلعات  بیشتر در باب این الفاظ،  رجوع شود به: یشتها،  جلد اول و همچنین به خممرده اوسممتا،  تممألیف
آبقای پورداود و نیز به: مزدیسنا و تأثیر آبن در ادبیات  پارسی،  تألیف آبقای دکوتر محمد معین.
۸۴ / دو قرن سکوت
۱ کوسمانی کومه دربماره اعمراب بمدین گمونه فکمر م یکوردنمد طبعبعماً  « د… سنگینی نمی خورند
نمی توانستند زیر بار تسلط آبن ها بروند.  سلطه عرب برای آبنمان هیمچ گمونه قابمل تحممل
نبود.  خاصه کوه استیلی عرب بدون غرت  و انهدام و کوشتار انجام نیافت.
در برابر سیل هجوم تازیمان،  شمهرها و قلعه همای بسمیار ویمران گشمت.  خانمدان ها و
دودمان های زیاد بر باد رفت.  نعمت ها و اموال توانگران را تاراج کوردند و غنایم و انفال نام
نهادند.  دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند.  از پیشممه
وران و برزگران کوه دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساوگران به زور گرفتند و جزیه نممام
نهادند.
همه این کوارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام م یدادند.  هرگممز در برابمر
این کوارها هیچ کوس آبشکارا یارای اعتراض نداشت حد و رجم و قتل و حرق،  تنها جمموابی
بود کوه عرب خاصه در عهد امویان به هر گونه اعتراضی م یداد.
موالی و بنی امیه
حکومت بن یامیه برای آبزادگان و بزرگ زادگان ایران قابل تحمل نبود زیرا بنیاد آبن را
بر کووچک شماری عجم و برتری عمرب نهماده بودنمد.  طبعبقمات  پمایین تر نیمز بمه سمختی
م یتوانستند آبن را تحمل نمایند.  زیرا آبن ها نه از خلیفمه و عممال او نواخمتی و آبسایشمی
دیده بودند و نه تعصبات  دینی دیرینه را فراموش کورده بودند.  عبث نیسمت کومه همر جما
شورشی و آبشوبی بر ضد دستگاه بنی امیه رخ م یداد،  ایران یها در آبن دخالت داشتند.
خشونت و قساوت  عرب نسبت به مغلوب شدگان ب یاندازه بود.  بن یامیه کوممه عصممبیت
نهاده بودند.  عرب بمما « د سیادت  عرب » عربی را فراموش نکرده بود حکومت خود را بر اصل
خودپسندی کوودکوانه ای کوه در هر فاتحی هسمت مسملمانان دیگمر را مموالی یما بنمدگان
خویش م یخواند و تحقیر و ناسزایی کوه در این نمام نماروا وجمود داشمت کومافی بمود کومه
همواره ایرانیان را نسبت به عرب بدخواه و کوینه توز نگهدارد اما قیود و حمدود جمابرانه ای
.  ۱ عقدالفرید ج ۲ ص ۵،  چاپ قاهره ۱۳۵۹
آبتش خاموش / ۸۵
کوه بر آبن ها تحمیل م یشد این کوینه و نفرت  را موجه تر م یکومرد.  بیمداد و فشمار دسمتگاه
حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود.  نظام حکومت اشرافی بن یامیه آبزادگممان
و نژادگان ایران را مانند بندگان درم خرید از تممام حقموق و شمئون ممدنی و اجتمماعی
محروم م یداشت و بدین گونه تحقیر و همه گونه جور و استبداد بما نمام مموالی پیوسمته
بود.  موالی نم یتوانست به هیچ کوار آببرومند بپردازد.  حق نداشت سلح بسازد و بممر اسممب
بنشیند.  اگر یک موالی نژاده ایرانی،  دختری از بیابان نشینان ب ینام و نشمان عمرب را بمه
زن م یکورد،  یک سخن چین فتنه انگیز کوافی بود کوه با تحریک و سعایت،  طبعلق و فراق را
بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید.
حکومت و قضاوت  نیز همه جا مخصوص عمرب بمود و هیمچ مموال یای بمه ایمن گمونه
مناصب و مقامات  نم یرسید.  حجاج بن یوسف بر سمعید بمن جمبیر کومه از پارسماترین و
آبگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت م ینهاد کوه او را با آبن کوه از موالی است چندی به
قضاء کووفه گماشته است.  نزد آبن ها اشتغال به مقامات  و مناصب حکومت در خمور مموالی
نبود؛ زیرا کوه با اصل سیادت  فطری نژاد عرب منافات  داشت.  اما این ترتیب نم یتوانسممت
دوام داشته باشد.  زیرا برای کوشورداری و جهان بانی به هیچ وجه ذوق و استعداد و تجربه
کوافی نداشت.
برتری ایرانی ها
تجاوز « د اسبان و شترانش » کوه میدان فکر و عمل او هرگز از جولنگاه « د نژاد برتر » این
نکرده بود،  برای اداره کوشورهای وسیعی کوه بدسمتش م یافتماد نم یتوانسمت بمه کولمی از
را اذعان نمود.  عبث نیسممت کوممه « د موالی » موالی صرف نظر نماید.  ناچار دیر یا زود برتری
یک خلیفه خودخواه مغرور بلندپرواز اموی مجبور شد،  این عبارت  معروف را بگویممد کوممه:
از این ایرانی ها شگفت دارم.  هزار سال حکومت کوردند و ساعتی به ما محتاج نبودنممد.  و »
اما بمه رغمم کوسمانی کومه . « د ما صد سال حکومت کوردیم و لحظه ای از آبن ها ب ینیاز نشدیم
نم یتوانستند این موالی را در رأس  کوارهای حکومت ببیند،  دیری نگذشت کوه ایرانیان در
۸۶ / دو قرن سکوت
قلمرو دین و علم جایگاه شایسته ای برای خود بدست آبوردند.
چنان کوه در پایان دوره اموی بیشتر فقها،  بیشتر قضات  و حتی عده زیادی از عمال از
موالی بودند.  موالی بر همه شئون حکومت استیل داشتند بدین گونه هوش و نبوغ موالی
به تدریج کوارها را قبضه کورد.  اما عرب بدون کوشمک شهای شدید حاضر نشد به فزونممی و
برتری بندگان درم نخریده خویش تسملیم شمود.  در ایمن کوشممک شها ایرانیمان مجمالی
یافتند کوه برتری معنوی و مادی خود را بر فاتحان تحمیل نمایند.  آبن ها نه فقط بمر رغمم
در زمینه امور اداری بر فاتحان خود برتری یافتند بلکه در قلمممرو « د سیادت  عرب » افسانه
جنگ و سیاست نیز تفوق خود را اثبات  کوردند.
اما از همان بامداد اسلم،  ایرانی نفرت  و کوینه شدید خود را نسبت به دشمنان و بمماج
ستانان خود آبشکار نمود.  نه فقط یک ایرانی در سال ۲۵ هجری عمر بن خطمماب خلیفممه
دوم را با خنجر از پا درآبورد بلکه از آبن پس نیز هر فتنه و آبشوبی کوه در عممالم اسمملم رخ
داد ایران یها در آبن عامل عمده بودند.  نفرت  از عمرب و نارضمایتی از بمدرفتاری و تعصمب
نژادی بن یامیه آبن ها را وادار میکرد کوه در نهضت ضد خلفت شرکوت نمایند،  چنممان کوممه
بیست هزار تن از آبنان کوه بنام حممراء دیلمم در کوموفه م یزیسمتند در سمال ۶۴ هجمری
دعوت  مختار را کوه بر ضد بن یامیه قیام نمود اجابت کوردند.
در قیام مختار،  ایرانیان فرصت مناسبی جهت خروج بر بن یامیمه و عربمان یافتنمد.  در
آبن زمان کووفه از مراکوز عمده ایرانیان و شمیعیان علمی کومه بما بن یامیمه عمداوت  سمخت
داشتند محسوب می شد.  این شهر مرکوز خلفمت علمی بمود و ازیمن رو عمده بسمیاری از
پیروان و هواخواهان او درین شهر مسکن گزیده بودند.  عممده ای از اسمماوره ایرانممی نیممز از
پس از شکست قادسیه درین شهر باقی بود.  اینان دیلم یهممایی ، « د جند شهنشاه » بازمانده
بودند کوه در سپاه ایران خدمت م یکوردند و بعد از جنگ قادسیه اسلم آبورده بودنممد و در
کووفه جای داشتند.  ۱ به علوه کووفه در حدود حیره بنا شده بود و چنان کوه معلمموم اسممت
این دیار از قدیم تحت حمایت پادشاهان ساسانی بمود.  خماطبعره قصمر خورنمق و مماجرای
نعمان و منذر در دل ایرانیانی کوه در حدود کووفه م یزیستند گرم و زنمده بمود.  از ایمن رو
.  ۱ بلذری،  فتوح البلدان،  ص ۲۸۰
آبتش خاموش / ۸۷
بر ضد تازیان جای مناسبی به نظر م یرسید.  « د کوانون طبعغیان » کووفه برای ایجاد یک
چند سالی پس از فاجعه کوربل،  عده ای از شیعه کووفه به ریاسممت سمملیمان بممن صممرد
خزاعی و مسیب بن نجبه الفزاری در جایی بنام عین الورده بمه خونخمواهی حسمین بمن
« د توابین » علی برخاستند.  و از تقصیری کوه در یاری امام کورده بودند توبه کوردند و خود را
نام نهادند.  اما کواری از پیش نبردند و بدست عبیدالله بن زیاد پراکونده و تباه شدند.
قیام  مختار
را کومه بمر اثمر شکسمت « د توبه کواران » .  درین میان مختار بن ابی عبید ثقفی پدید آبمد
سابق پراکونده شده بودند گرد آبورد و دیگر بار بمه دعموی خونخمواهی حسمین بمن علمی
برخاست.  درین مقصود نیز کوامیاب شد.  زیرا با زیرکوی و هوش کوم نظیری توانست مممردم
ناراضی را نزد خود گرد آبورد.  اندکوی بعد بسیاری از قماتلن حسمین را کوشمت و کوموفه را
بدست کورد تا حدود موصل را به حیطه ضبط آبورد.  درین جا بود کوه عبیدالله بن زیمماد را
شکست داد.  عبیدالله در طبعی جنگی کوشته شد و سرش را به کووفه بردنممد و از کومموفه بممه
مدینه فرستادند.
بدین گونه،  در سایه دعوت  به خاندان رسول،  مختار قدرت  و شوکوت تممام یمافت.  امما
در واقع نزد خاندان رسول،  چندان مورد اعتماد نبود.  علی بمن حسمین او را لعمن کومرد و
رضا نداد کوه بنام او دعوت  کوند.  محمد حنفیه هم از دعاوی او بیمناک و پشیمان گشممت.
اما از بیم آبنکه تنها نماند و بدست ابن زبیر گرفتار نشود از طبعرد و لعن او،  کوه بدان مصمم
گشته بود،  خودداری کورد.  ۱ باری کوار مختار،  در سایه دعوت  بمه خانمدان رسمول،  و یماری
موالی،  به تدریج بال گرفت و مال و مرد بسیار به هم رسانید.  مردم بدو،  روی آبوردنمد و او
هر کودام از آبن ها را به نوع خاصی دعوت  م یکورد.  بعضی را به اممامت محممد بمن حنفیمه
می خواند و نزد بعضی دعوی می نمود کوه بمر خمود وی فرشمته ای فمرود م یآبیمد و وحمی
.  ۱ تاریخ یعقوبی،  ج ۳ ص ۴
. ۹۹ – مروج الذهب،  ج ۲ ص ۹۸
۸۸ / دو قرن سکوت
شمنیده ام ممرا دروغ زن » م یآبورد.  ۱ حتی نوشته اند کوه در نامه ای بمه احنمف نوشمت کومه
۲ و « د.  شمردید پیش از من همه پیغمبران را دروغ زن خوانده اند و من از آبن ها بهتر نیستم
این گونه دعاوی موجب آبن شد کوه مسلمانان،  از او روی برتابند و به ابن زبیممر و دیگممران
روی آبورند و حتی شیعیان نیز اندک اندک از گرد او پراکونده شوند.
این مختار خود را از هواداران خاندان پیغمبر فرا م ینمود.  پدرش در جنگ با ایرانیان
کوشته شده بود.  عمویش سعد بن مسعود کوه تربیت وی را برعهده داشممت یممک چنممد در
دوره خلفت علی به حکومت مدائن رسید.  و در هنگامی کوه او در جنگ خوارج به یمماری
علی برخاست مدائن چندی بدست مختار بود.  با این همه،  وقتی امام حسن از جنممگ بمما
معاویه انصراف یافت و نزد سعد بن مسعود آبمد مختار پیشنهاد کورد کوه او را نمزد معماویه
بفرستند و به او تسلیم کونند ۳ این امر بهانه ای شد کوه شیعه پس از آبن هممواره مختمار را
بدان نکوهش کونند.  در هر حال مقارن ایام خلفت بن یامیمه مختمار بمدان قموم علقه ای
نشان نداد.  در واقعه مسلم بن عقیل کوه به کووفه آبمد تا مقدمه خلفت را برای حسین بن
علی آبمده سازد،  و سپس گرفتار و کوشته شد،  مختمار بمرخلف بن یامیمه برخاسمت و بمه
زندان افتاد.  در واقعه کوربل نیز در بند بود.  چون رهایی یافت به مکه رفت و با ابممن زبیممر
کوه آبهنگ خروج بر امویان داشت آبشنا گشت.  بعد از آبن به طبعائف زادگمماه خممویش رفممت.
یک سال بیش در آبنجا نماند و باز به ابن زبیر پیوست.  در واقعه حصار مکه کومه بمه سمال
۶۴ روی داد نیز با او یاری کورد.  اما چندی بعد،  باز ابن زبیر را بگذاشت و به کووفه رفت و
درصدد اجرای طبعرح تازه ای افتاد.  در آبن هنگام کوه رمضان سمال ۶۴ بمود شمیعیان کوموفه
برگرد سلیمان بن صرد خزاعی بودند اما کوار آبن ها پیشرفت نداشت و عبیدالله زیاد آبن هما
را مالشی سخت داده بود.  مختار،  چون نم یخواست فرمان رؤسای شیعه را گممردن بنهممد
دعوتی تازه آبغاز نهاد و خود را فرستاده و نماینده محمد بن حنفیمه فرزنمد علمی خوانمد.
شیوایی بیان و زیبایی گفتار او،  کوه چون کواهنان قدیم سخن با سجع و استعاره م یگفت،
سبب نشر دعوی و بسط نفوذ او گشت.  از این رو یک چند والی کووفه،  کومه از جمانب ابمن
.  ۱ مروج،  ج ۲ ص ۹۹
۲ عقدالفرید،  ج ۶ ص ۲۵۰ ،  چاپ قاهره.
.  ۳ طبعبری،  حوادث سنه ۴۰
آبتش خاموش / ۸۹
زبیر در آبنجا بود وی را بازداشت.  اما چون آبزادی یافت درصدد برآبمد با ابراهیم بن الشتر
کوه از سران شیعه بود دوستی آبغاز کوند.  ابراهیم نخست نپذیرفت اما مختمار نمامه ای بمدو
نمود کوه گفته اند مجعول بود و در آبن محمد حنفیه وی را به یاری خوانده بود و مختار را
امین و وزیر خویش یاد کورده بود.  ابراهیم چون این نامه بخواند دعوت  او را پذیرفت و بمه
همکاری او رضا داد.  بزرگان کووفه،  کوه در نهان به جانب ابن زبیر تمایل داشتند،  در مقابل
شور و شوق موالی و حمراء دیلم کوه یاران و پیروان ابراهیم اشتر بودند،  مقمماومت را روی
ندیدند و کوار نهضت مختار بال گرفت.  اندک اندک گذشته از کووفه بلد عراق و آبذربایجان
و ری و اصفهان و چند شهر دیگر نیز تحت فرمان او درآبمد و هجده ماه ازین بلد خممراج
گرفت.  بزرگان کووفه نیز رفته رفته از ناچاری اکوثر بدو پیوستند اما نه به او اعتماد کوردند و
نه از اینکه موالی را برکوشیده بود وی را عفو نمودند.  اما مختار کوه قدرت  و شموکوت خمود
را مدیون یاری موالی بود به شکایت بزرگان کووفه التفات  نکرد.  بزرگان یک بار نیز وقممتی
کوه ابراهیم و سپاه او به دفع لشکریان شام رفته بودند بزرگان کومموفه درصممدد خممروج بممر
مختار برآبمدند.  اما مختار با آبن ها گرگ آبشت یای کورد و در نهان ابراهیم را خواست.  چون
ابراهیم بازآبمد بزرگان کووفه همه بدست و پای بمردند و سرجای خویش نشستند.  پس از
آبن مختار به عقوبت قاتلن امام حسمین برآبممد و کوسمانی را نیمز کومه از یماری کومردن او
خودداری کورده بودند بمالید.  بفرمود تا سراهاشمان را ویمران کوننمد و آبن هما را بکشمند و
براندازند.  مال و عطایی هم کوه پیش از آبن به آبن ها داده م یشد بفرمود تا بممه ممموالی کوممه
یاران وی بودند داده شود.  همین امر سبب شد کوه عربان دل ازو بردارند و او را یله کونند
و به دشمنانش روی آبورند.
در واقع،  مختار موالی را کوه مخصوصاً  در کووفه زیاد بودند زیاده از حد دلجویی کوممرد و
آبن ها را کوه در دوره تسلط عمال بن یامیه عرضه جور و استخفاف بسیار واقع شمده بودنمد
هواخواه خویش گردانید.  عمال بنی امیه کومه تعصمب عربمی بسمیار داشمتند پیمش از آبن،
نسبت به این موالی تحقیر و اهانت بسیار روا داشته بودند.  آبن ها قبل از آبن موالی را پیاده
به جنگ می بردند و از غنایم نیز بدان ها هرگمز بهمره ای نم یدادنمد.  مختمار مموالی را بمر
مرکوب نشاند و از غنایم جنگ بهره شان داد.  از این رو آبن ها به یمماری مختممار برخاسممتند.
چنان شد کوه عده موالی در سپاه او چندین برابر عربان بود و از هشت هزار تن سمپاهیان
۹۰ / دو قرن سکوت
او کوه در پایان جنگ تسلیم مصعب بن زبیر شدند ده یک هم عرب نبممود.  گوینممد اردوی
ابراهیم اشتر،  چنان از این ایرانیان درآبگنده بود کوه وقتی یک سردار شامی برای مممذاکوره
با ابراهیم به اردوی او م یرفت از جایی کوه داخل اردو گشت تا جایی کوه نزد سممردار اردو
رسید یک کولمه عربی از زبان سپاهیان نشنید.  وقتی ابراهیم اشتر را ملمت کوردنممد،  کوممه
در پیش دلوران حجاز و شام ازین مشتی عجم چه سماخته اسمت وی بما لحنمی کومه از
اطبعمینان و رضایت مشحون بود گفت کوه هیچ کوس در نبرد شام یها ازین قوم کوه بما ممن
هستند آبزموده تر نیست.  اینان فرزندان اسواران و مرزبانان فارسند و من خود نیممز جنممگ
آبزموده و معرکوه دیده ام.  پیروزی با خداست ۱،  پمس چمه جمای تمرس  اسمت.  بماری آبنچمه
موجب وحشت و نفرت  اعراب از مختار گشته بود کوثرت  موالی در سپاه او بود.
طبعبق قول طبعبری،  بزرگان کووفه انجمن کوردند و از مختار بدگویی آبغاز نمودند کوه ایمن
مرد خود را امیر می خواند در حالی کوه ما از او خشنود نیستیم.  زیرا او موالی را با ما برابر
کورده است و بر اسب و استر نشمانده اسمت.  روزی مما را بمه آبن هما م یدهمد و از ایمن رو
بندگان ما سر از فرمان ما برتافته اند و دارایی یتیمان و بیوه زنان را تاراج م یکونند.
مما را از برکوشمیدن مموالی آبزار » وقتی بزرگان عمرب بمه مختمار پیمام فرسمتادند کومه
رسانیدی،  آبن ها را برخلف رسم بر چهارپایان نشاندی و از غنایم جنگی کوه حممق ماسممت
اگر من موالی را فروگذارم و غنایم » مختار به آبن ها جواب داد کوه « د!  به آبن ها نصیب دادی
جنگی را به شما واگذارم آبیا به یاری من با بن یامیه و ابن زبیر جنگ خواهیممد کوممرد و در
اما آبن ها جواب منفی دادند و بمدین جهمت « د؟  این باب سوگند و پیمان توانید بجای آبورد
بود کوه مختار سرانجام در مقابل ابن زبیر کوه بزرگان کووفه و رجال عرب با او همداسممتان
بودند مغلوب و مقتول شد.  در باب مختار و نهضت او گونه گون سخن ها گفته اند و داوری
درین باب نیز آبسان نیست.  بزرگان عرب از شیعه و سنی درباره او نظر خوبی نداشته اند و
اقدام او در برکوشیدن موالی ناپسند و خلف حمیمت م یشممرده اند و ازیمن رو وی را بمه
دروغزنی و حیله گری و جاه طبعلبی و گزافه گویی متهم کورده اند.  درست است کوه رفتار او
با بزرگان کووفه از دورویی خالی نبود و نیز در سوء استفاده از نام محمممد حنفیممه قممدری
.  ۱ اخبار الطوال،  ص ۲۵۸
آبتش خاموش / ۹۱
افراط کورد.  اما هواداری او از موالی درس  بزرگ پر بهایی بود هم برای ممموالی کوممه بعممدها
جرأت  اقدام برخلف عربان را یافتند و هم برای عرب کوه بیهوده شرف اسملم را منحصمر
به خویش می دیدند.  ۱
بدین گونه قیام مختار،  برای ایرانیان بهانه زور آبزمایی با عرب و مجال انتقمما مجویی از
بنی امیه بود.  ولیکن عربان کوه نمی توانستند نهضمت قموم ایرانمی را تحممل کوننمد سمعی
کوردند در این ماجرا موالی را به تاراج مال یتیمان و بیوه زنان متهمم کوننمد.  امما در واقمع
اتهام ناروایی بود.  این اعراب بودند کومه ممال یتیممان و بیموه زنمان را تماراج م ینمودنمد.
سرداران عرب بودند کوه موجبات  سقوط دولت عربی بن یامیه را فراهم آبوردند.
کوار عمده آبن ها غزو و جهاد بود اما درین کوار مقصود آبن ها پیشرفت دیممن نبممود.  ایممن
کوار را فقط به منظور غارت  و استفاده پیش گرفته بودند بسیاری از سپاهیان و کوارگزاران
بر اثر طبعم عورزی رؤسا و امرا فقیر گشته بودند وقتی یک عاممل بجمای دیگمری گماشمته
می شد،  عامل معزول را مصادره م یکورد و با اقسمام عقوبت هما و عمذا بها امموال او را بماز
م یستاند بدین گونه بود،  کوه در عهد امویان حجاج عراق را و قتیبه بن مسلم خراسممان را
به آبتش کوشیدند.  میزان مالیا ت ها و خرا جهما همر روز فزونمی م ییمافت و بیمداد و تعمدی
مأموران در گرفتن اموال هر روز آبشکارتر م یگشت.  از قساوت  و خشممونت عمممال حجمماج
داستان های شگفت انگیز بسیار در تاری خها آبورده اند.  حکایت ذیمل نممونه ای از آبن هاسمت:
م ینویسند کوه مردم اصفهان چند سالی نتوانستند خراج مقرر را بپردازنمد.  حجماج عربمی
بدوی را به ولیت آبنجا برگماشت و از او خواست کوه خراج اصفهان را جبایت کوند.  اعرابی
چون با اصفهان رسید چند کوس را ضمان گرفت و ده ماه به آبن هما مهلمت داد.  چمون در
موعد مقرر خراج را نپرداختند آبن ها را کوه ضمان بودند بازداشمت و مطمالبه خمراج نممود
آبن ها باز بهانه آبوردند.  اعرابی سوگند خورده بود کوه اگمر ممال خمراج را نیاوردنمد آبنمان را
گردن خواهد زد.  یکی از آبن ضمان ها پیش رفت بفرمود تا گردنش بزدند و بر آبن نوشتند
پس فرمان داد تا سر را در بدره ای نهادنممد و بممر آبن « د فلن پسر فلن،  وام خود را گزارد »
مهر نهاد.  دومی را نیز همچنین کورد.  مردم را چاره نماند،  بشممکوهیدند و خراجممی را کوممه
. ۲۶۶ – ۱ دائره المعارف اسلم،  ج ۳ ص ۲۶۵
۹۲ / دو قرن سکوت
برعهده داشتند جمع کوردند و ادا نمودند.  ۱
با چنین سخت کوشی و کوینه کوشی کوه از جمانب عممال حجماج نسمبت بمه ممردم روا
می شد چاره ای جز تسلیم محض یا قیام خونین نبود و چند بار مردم ناچار شدند سر بممه
شورش بردارند.
حجاج 2
دوره حکومت خون آبلود و وحشت انگیز حجاج در عمراق یکسمره در فجمایع و مظمالم
گذشت داستان ها و روایات  هولناکوی از دوران حکومت او نقل کورده اند کومه ممایه نفمرت  و
در زندان او چند هزار کوس محبموس  بودنمد و فرمموده » وحشت طبعبع آبدمی است.  گویند
بود تا ایشان را آبب آبمیخته با نمک و آبهک م یدادند و بجای طبععمام سمرگین آبمیختمه بمه
۳ حکومت او در عراق بیست سال طبعول کوشمید.  در ایمن ممدت  کوسمانی کومه او « د گمبز خر
کوشت جز آبنان کوه در جنگ با او کوشته شدند اگر بتوان قول مورخان را باور کورد بالغ بممر
یکصد و بیست هزار کوس بود.  نوشته اند کوه وقتی وفات  یافت پنجاه هزار مرد و سی هممزار
زن در زندان او بودند.  ۴ شاید این ارقام از اغراق و مبالغه خالی نباشد اما این اندازه هست
کوه دوره حکومت او در عراق،  برای همه مردم،  خاصه برای موالی بممدبختی بزرگممی بمموده
است.
درباره حجاج قصه های شگفت انگیز و هولناک بسیار آبورده اند نوشممته اند کوممه وقممتی از
مادر زاد پسمتان بمه دهمن نمی گرفمت ناچمار تما چهمار روز خمون جمانوران در دهمانش
م یریختند.  با این افسانه خواسته اند از این کوودکوی کوه مقدر بود روزی فرمانبرداری جبار
.  ۱ مروج الذهب،  ج ۲ ص ۱۶۰
Vie d’al Hadjâdj ibn : تحمت عنموان Jean Perier ۲ درباره حجاج رجوع شود به رساله جالب
در پاریس به سال ۱۹۰۴ مسیحی بمه l’Ecole des hautes Etuds کوه جزء انتشارات  Yousof
طبعبع رسیده است و جامع اطبعلعات  مفیدی در این باب است
.  ۳ تجارب السلف،  ص ۷۵
.  ۴ التنبیه،  ص ۲۷۵
آبتش خاموش / ۹۳
عراق بشود اژدهایی خون آبشام بسازند.  حقیقت آبنست کوه اوایمل حمال او درسمت معلموم
نیست.  گفته اند کوه در جوانی معلم مکتب بود.  در جنگی کوه بیمن عبممدالملک مممروان یما
مصعب بن زبیر در عراق روی داد به خلیفه پیوست و با او به شام رفت سپس از دست او
مأمور فتح مکه شد و آبن را حصار داد.  از بالی کووه ابوقیس با منجنیممق بمر مکمه سمنگ
بارید تا آبن را بگشود و ابن زبیر را کوه به حمرم رفتمه بمود بگرفمت و بکشمت.  پمس از آبن
حکومت مکه و مدینه و یمن و یمامه از جانب خلیفه بدو واگذار شد.  دو سممال بعمد،  او را
به حکومت عراق فرستادند و عراق در آبن هنگام از فتنه خوارج دمی آبسوده نبود.  بما ایمن
خوارج،  ناراضیان و علی الخصوص موالی غالباً  همراه بودند.  کوسانی کوه هنوز در اسلم بممه
چشم آبشتی نمی دیدند خیلی زود ممکن بود فریفته دعوی کوسانی شمموند کوممه خلیفممه را
نماحق می دانسمتند و مالیمات  دادن بمه او را در حقیقمت بمه مثمابه حممایت و تقمویت او
می شمردند.  حکومت حجاج در عراق با قساوتی ب ینظیر توأم بود ۱ و استیلی او بر مممردم
به منزله تازیانه عقوبت و شکنجه بود.  در ورود به بصره خطبه ای خواند کوممه از قسمماوت  و
صلبت او حکایت م یکورد.  حجاج با آبنکه خوارج را مالش سخت داد از بس بیداد م یکوممرد
خشم و نفرین مسلمانان همواره در پی او بود.  وی سیاست خشن تعصب نژادی بن یامیممه
را بر ضد مموالی در دوره حکمومت خمود بما خشمونت و قسماوت  بسمیار دنبمال م یکومرد.
می نویسند وقتی به عامل خود در بصره نوشت کوه نبط یهما را از بصمره تبعیمد کومن زیمرا
آبن ها موجب فساد دین و دنیایند.  عامل چنان کورد و پاسخ داد کوه آبن همما را همممه خممارج
چمون » کوردم جز کوسانی کوه قرآبن می خوانند یا فقه م یآبموزند.  حجاج به وی نوشمت کومه
این نامه را بخوانی پزشکان را نزد خود حاضر آبور و خویشتن بر آبن ها عرضه کون تا نیممک
بمدین گمونه حجماج سیاسمت . « د بجویند و اگر در پیکرت  یک رگ نبطی باشد قطع کونند
لمنممس (رک: دائممره المعممارف Lammens ولهاوزن و Welhausen ۱ با این همه بعضی محققان مانند
۳۱۷ ) ک سعی کورده اند کوه برای مظالم و فجایع او محملی بیابنمد.  گفته انمد کومه او در – اسلم،  ج ۱ ص ۲۱۵
اوضاع و احوال آبن روز ناچار بود خود را یک دنده و سخت گیر نشان دهد اما به هیمچ وجمه ب یروح و شمقی
نبود و در عین حال نیز از ضعف و سستی اجتناب داشت.  داستان هایی را هم کوه در باب فجایع او هسمت بما
تردید تلقی کورده اند،  اما اقدامات  او را در امر جمع مالیات  و ضرب مسکوکوات  و توجه به کوشاورزی ستوده اند.
لیکن ب یگمان،  با این گونه تردید و تأویل نم یتوان جنایتکار بزرگی را کوه تاریخ از سممتمکار یهایش داسممتان
دارد تبرئه کورد.
۹۴ / دو قرن سکوت
نژادی بن یامیه را،  در تحقیر موالی به سختی اجرا م یکورد.  همیمن اممر مموجب نارضمایی
شدید مردم از دستگاه حکومت او بود.  نیز در ریختن خمون و بخشمیدن ممال بمه قمدری
افراط و اسراف کورد کوه عبدالملک خلیفه اموی از شام بدو نامه نوشت و دریمن دو کومار او
را ملمت بسیار کورد ۱ حکومت او برای کوسب قدرت  لزم م یدید کوه به سختی مخالفان را
از میان بردارد و دوستان و هواداران خود را حمایت و تقویت کوند برای این مقصممود لزم
بود کوه از ریختن خون خلق و از گرفتن مال آبن ها خودداری نکند و به همیمن جهممت در
جمع خراج و جزیه تندخویی و سخت کوشی پیش گرفت.
جزیه مالیات  سرانه و خراج مالیات  ارضی بود کوه ذم یهما ممادام کومه مسملمان نشمده
بودند طبعبق قوانین خاصی م یبایست بپردازند چون رفته رفته میمزان ایمن مالیا ت هما بمال
م یرفت و قدرت  پرداخت در مردم نقصان می یافت،  ذم یها بمرای آبنکمه از پرداخمت ایمن
با جها آبسوده شوند اسلم می آبوردند و مزارع خویش را فرو م یگذاشتند و به شممهرها روی
می آبوردند.  با ایمن حمال حجماج همچنمان جزیمه و خمراج را از آبن هما مطمالبه م یکومرد.  ۲
مالیات  رو به کواستی گذاشته است زیرا اهل ذمه » کوارگزاران حجاج به او نوشته بودند کوه
نقصان نپذیرد « د عواید بیت المال اسلم » حجاج برای آبنکه « د مسلمان و شهرنشین شده اند
فرمان داد کوه کوسی را رها نکنند تا از ده به شهر کووچ نمایمد و نیمز اممر کومرد کومه از نمو
مسلمانان همچنان به زور جزیه را بستانند.  روحانیان بصره از این رفتار او به ستوه آبمدند
و بر خواری اسلم گریستند.  اما نه این چاره جوی یهای حجاج دولمت امموی را از سمقوط
م یرهانید و نه گریه روحانیان خشم و نفرت  موالی را فرو م ینشانید.  این فشار و شمکنجه
کوه از جانب حجاج و عمال او بر موالی وارد م یآبمد آبنان را به انتقام جویی برم یانگیخت.
در این هنگام فتنه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کوه بر ضمد مظمالم حجماج قیمام
کورده بود رخ داد.  موالی و نو مسلمانان کوه از جور و بیداد حجاج بممه جممان آبمممده بودنممد،
و « د یما محممداه یما محممداه » بیمرون م یشمدند و می گریسمتند و بانمگ می کوردنمد کومه
نم یدانستند چه کونند و کوجا بروند.  ناچار به مخالفت حجاج به ابن اشمعث پیوسمتند و او
.  ۱ مروج،  ج ۲،  ص ۱۳۶
.  ۲ ابن خلکان،  ج ۲،  ص ۲۷۷
آبتش خاموش / ۹۵
را بر ضد حجاج یاری کوردند.
عبدالرحمن
داستان خروج عبدالرحمن بن محممد بمن اشمعث را تاری خهما بمه تفصمیل نوشمته اند.
عبدالرحمن از اشراف قحطان بود و از جانب حجاج در زایل امارت  داشممت و خممواهر او را
کوه میمونه نام داشت حجاج برای محمد پسر خمود بمه زنمی گرفتمه بمود ۱ وقمتی حجماج
کوه مال ها بستان از مردمان و سوی هند و سند تاختن ها کوممن و » : نامه ای تند بدو نوشت
۲ عبدالرحمن کومه داعیمه سمروری داشمت و « د سر عبدالله عامر در وقت نزدیک من فرست
پس نامه حجاج جواب کورد کوه تاختن هند » بهانه سرکوشی م یجست نپذیرفت و برآبشفت
پس عبدالرحمن با لشکر خود کوه اهممل « د و سند کونم اما ناحق نستانم و خون ناحق نریزم
عراق و دشمن حجاج بودند همداستان شد.  حجاج را خلع کومرد و بمه قصمد جنمگ بما او
روانه عراق گردید.  در نزدیکی شوشتر حجاج شکست خورد و به بصره گریخت و از آبنجمما
به کووفه رفت.  در نزدیکی دیرالجمماجم طبعمی صمد روز هشمتاد نمبرد بیمن آبن هما رخ داد.
سرانجام عبدالرحمن مغلوب گشت.  سپاه او تباه شد و او خود به خراسان گریخت.
درباره فرجام کوار این عبدالرحمن نوشته اند کوه چون از حجاج شکست خورد بگریخت
مردممان او را بمه سیسمتان قبمول » و از راه بصره و فارس  و کورمان بمه سیسمتان رفمت و
اما مفصل بن مهلی و محمد پسر حجاج به تعقیمب او برآبمدنمد و او مجبمور شمد « د کوردند
خبر سوی حجمماج » سیستان را فرو گذارد و به زابلستان به زینهار زنبیل رود.  چون برفت
رسید و حجاج عماره بن تمیم القیسی (یا لخمی) ک را به رسمولی فرسمتاد سموی زنبیمل و
بیامد با زنبیل خلوت  کورد و عهدها فرستاده بود کوه نیز اندر ولیت تو لشکر من نیاید و از
مال تو نخواهم و میان ما دوستی و صلح باشد بر آبن جمله کوممه عبممدالرحمن اشممعث را و
فلنی را از یاران وی سوی من فرستی پس عبدالرحمن را زنبیل بند کورد و آبن ممرد را،  و
بندی بیاورد و یک حلقه بر پای عبدالرحمن نهاده بود و یکی بمر پمای آبن ممرد،  بمر بمام
۱ المامه و السیاسیه،  ج ۲،  ص ۳۸ چاپ مصر.
.  ۲ تاریخ سیستان،  ص ۱۱۴
۹۶ / دو قرن سکوت
بودند عبدالرحمن گفت من حاقنم به کونار بام بایمد شمدن همر دو بمه کونمار بمام شمدند.
عبدالرحمن خویشتن را از بام افکند هر دو بیفتادند و جان بدادند و نام یمار عبمدالرحمن
۱« د.  ابوالمنبر بود
در این حادثه بیشتر کوسانی کوه به یاری ابن اشعث و بمه دشممنی حجماج برخاسمتند
فقها و جنگیان و موالی بصره و عراق بودند.  حجاج آبنان را به سختی شمکنجه داد.  مموالی
را پراکونده کورد و هر کودام را با قرای خود فرستاد و بر دست هر یک نام قریه ای کوممه او را
بدانجا م یفرستاد نقش داغ نهاد.  حتی زاهدان و فقیهان نیز کوه درین ماجرا بر ضد حجاج
برخاسته بودند عقوبت دیدند.  سعید بن جبیر از آبن جمله بود.  وی از زاهمدان و صمالحان
آبن عصر محسوب م یشد و به قدری مورد محبت و احترام مردم بود کوه اگر چنممد عممرب
نبود مردم برخلف رسوم پشت سرش نماز م یخواندند.  گویند وقتی او را دستگیر کوردند
وقتی تو به کووفه درآبمدی با آبنکه جز عربان کوسی حق » : و پیش حجاج بردند از او پرسید
مگمر تمرا » گفت: چمرا،  دادی.  پرسمید « د؟  امامت نداشت مگر من به تو اجازه امامت ندادم
« د؟  قاضی نکردم با آبنکه همه اهل کووفه م یگفتند جز عمرب کوسمی شایسمته قضما نیسمت
آبیا من ترا در شمار همنشینان خویش کوه همه از بزرگممان » : گفت: چرا کوردی.  سؤال کورد
پمس مموجب عصمیان تمو » گفت چرا،  درآبوردی.  حجماج گفمت « د؟  عرب بودند در نیاوردم
فرمان داد تا او را سر بریدند و بدین گونه بسممیاری از کوسممانی را « د؟  نسبت به من چه بود
کوه همراه ابن اشعث بر ضد او برخاسته بودند به سختی مکافات  داد.  و درین کوار چنممدان
بی رحمی و تندخویی نشمان داد کومه خلیفمه امموی از دمشمق صمدای اعمتراض بمرآبورد.
مخصوصاً  موالی درین فاجعه زیان بسیار دیدند.
از جمله کوسانی کوه با ابن اشعث بر ضد حجاج قیام کوردند،  فیمروز نمام از مموالی بمود.
دلوری و چالکوی او حجاج را سخت نگران م یداشت.  حجاج گفته بود،  هر کوه سر فیممروز
هر کوس سر حجماج را بمرای » را نزد من آبورد او را ده هزار درم بدهم،  فیروز نیز م یگفت
سرانجام پس از شکست ابن اشعث،  فیروز بمه خراسمان . « د من آبورد صد هزار درمش بدهم
گریخت و آبنجا بدست ابن مهلب گرفتار شد.  او را نزد حجاج فرستادند و حجمماج او را بممه
.  ۱ تاریخ سیستان ص ۱۱۷ و بلذری ص ۴۰۷
آبتش خاموش / ۹۷
شکنجه های سخت بکشت.  ۱
این خونریز یها و بیدادگر یها ایرانیان را بیشتر به طبعغیان و عصمیان بمر م یانگیخمت.
آبغاز قرن دوم هجری سقوط امویان را تسریع کورد.  قیا مهما و شمور شهایی کومه علویمان و
خارجیان در اطبعراف و اکوناف کوشور پدید م یآبوردند دولت خودکوامه و ستمکار بن یامیممه را
در سراشیب انحطاط می افکند.
خروج زید بن علی
از رسوایی های بزرگ امویان درین دوره،  خشونت و قسماوتی بمود کومه در فرونشماندن
قیام زید بن علی بن حسین و پسرش یحیی نشان دادند.  ایمن زیمد بمن علمی نخسمتین
کوسی بود از خاندان علی کوه پس از واقعه کوربل بر ضد بن یامیمه طبعغیمان کومرد و درصمدد
بدست آبوردن خلفت افتاد.  وی یک چنمد پنهمانی بمه دعموت  مشمغول م یبمود و زمینمه
شورش و خروج را آبماده م یکورد.  گذشته از کووفه کوه در آبن زمینه افکار را بممرای خممویش
آبماده کورده بود چندی نیز به بصره رفت و در آبنجا هم به جمع یاران و تهیممه همدسممتان
پرداخت.  با این همه وقتی نوبت اقدام فرا رسید والی کووفه،  چنان پیمش از بسمیج جنمگ
کورده بود کوه یاران زید را یارای مقماومت نمانمد و از پیراممون او پراکونمده شمدند.  دربماره
زید پیوسته سمودای خلفمت در سمر داشمت و بنموامیه » داستان خروج او نوشته اند کوه ۲
م یدانستند پس اتفاق افتاد کوه هشام [خلیفه اموی] زید را بود یعنی از خالد بن عبممدالله
القسری [امیر سابق کووفه کوه او را هشام بازداشته بود و مصادره کورده بممود و یوسممف بممن
عمر را بجایش فرستاده بود] متهم کورد و نامه به او نوشت تا پیش یوسف بمن عممر امیمر
کووفه رود،  زید به کووفه رفت و یوسف از او آبن حال پرسید،  زید معترف نشد.  یوسممف او را
سوگند داد و باز گردانید.  زید از کووفه بیرون آبمد و روی به مدینه نهاد.  کووفیممان پیممش او
آبمدند و گفتند صد هزار مرد شمشیر زن داریم کوه همه در خدمت تو جان سپاری کوننمد
.  ۱ المعارف،  ص ۱۱۵
۲ عبارت  بین دو قلب [ ] در متن کوتابی کوه عبارت  اصل،  از آبن نقل شمده اسمت نیسمت بمرای روشمن شمدن
مطلب درین جا الحاق شده است.
۹۸ / دو قرن سکوت
باز ایست تا با تو بیعت کونیم و بنوامیه اینجا اندکوند و اگر از ما یمک قمبیله قصمد ایشمان
کوند همه را قهر تواند کورد تا به همه قبایل چه رسد.  زید گفت من از عذر شما م یترسممم
و می دانید کوه با جد من حسین (ع) ک چه کوردید ترک من گیرید کوه مرا ایمن کومار درخمور
نیست.  ایشمان او را بمه خمدای تعمالی سموگند دادنمد،  و بمه عهمود و مواثیمق مسمتحکم
گردانیدند و مبالغه بسیار نمودند.  زید به کووفه آبمد و شیعه فوج فوج بیعت می کوردنممد تمما
پانزده هزار مرد از اهل کووفه بیعت کوردند به غیر از اهل مدائن و بصره و واسط و موصل و
خراسان،  چون کوار تمام شد… آبنگاه دعوت  آبشکار کومرد و یوسمف بمن عممر کومه از طبعمرف
بنوامیه امیر کووفه بود لشکری جمع کورد و جنگی عظیم کورد ناگاه به تیری کوه بر پیشانی
او آبمد کوشته شد.  یاران او را دفن کوردند و آبب برسر او براندند تا گور او پیدا نباشد و او را
از خاک برنیارند.  یوسف بن عمر در جستن کوالبمد او سمعی نممود و بمار یمافت و فرممود
صلبش کوردند و مدتی مصلوب بمود،  بعمد از آبتمش بسموختند و خاکوسمتر او را در فمرات
۱ پس از بدار زدن،  سرش را نیز به دمشمق و سمپس از آبنجما بمه مکمه و ممدینه « د ریختند
بردند.  یکی از جهات  آبنکه بن یامیه به آبسمانی توانسمتند یماران زیمد را مقهمور و پراکونمده
سازند آبن بود کوه بین پیروان او وحدت  کولمه نبود و حتی در آبن میان از خوارج و کوسانی
کوه هیچ قصد نصرت  و یاری او را نداشتند بسیار کوسان بودنمد.  ضمعف و مسمامحه ممردم
کووفه و دقت و مواظبت جاسوسان و منهیان بن یامیه نیز از اموری بود کوه سبب شکسممت
زید و پیروزی امویان گشت.  ۲
یحیی بن زید
پس از زید پسرش یحیی در خراسان برخاست.  اما او نیز مانند پمدر کوشمته شمد و بما
قتل او دست بن یامیه دیگر بار آبلوده به خون یک ب یگناه دیگممر گشممت.  ایمن یحیممی،  در
. ۸۲ – ۱ تجارب السلف ص ۸۱
،  ۲ برای اخبار زید بن علی گذشته از یعقوبی،  طبعبری،  مقریزی،  مقاتل الطالبین رک به: عمدل الطالب ص ۱۳۰
تبصره العوام ص ۱۸۵ ،  الفرق بین الفرق ص ۲۵ ،  بیان الدیان ص ۳۴ ،  الملل و النحممل شهرسممتانی ص ۱۱۶
چاپ کوورتنف و کوتب عدیده دیگر.
آبتش خاموش / ۹۹
همان روزهایی کوه پدرش به یاری کووفیان با بن یامیه به ستیزه برخاسمت در کوموفه جمان
خود را در خطر دید.  ازین رو اندکوی بعد از قتل پدر پنهانی از کووفه بگریخمت و بما چنمد
تن از یاران خویش به خراسان رفت.  در سرخس،  خوارج کوه با بن یامیه میانه ای نداشممتند
درصدد برآبمدند کوه با او همدست شوند و سر به شورش برآبورند.  اما یماران یحیمی او را از
اتحاد با خوارج بارداشتند و او به بلخ رفت.  در آبنجا به تدارک کوار خویش پرداخت و یاران
بر وی گرد آبمدند یوسف بن عممر کومه زیمد را کوشمته بمود از یحیمی بیمم داشمت چمون
می دانست کوار یحیی در خراسان بال گرفته است به والی خراسان کوه نصر بن سممیار بممود
نامه کورد تا یحیی را فرو گیرد.  نصر بن سیار از فرمانروای بلممخ درخواسممت و او یحیممی را
فرو گرفت و نزد نصر فرستاد.  نصر بن سیار یحیی را در مرو به زندان کومرد امما ولیمد بمن
یزید خلیفه اموی کوه بجای هشام خلفت یافته بود نامه ای بمه نصمر بمن سمیار نوشمت و
فرمان داد تا یحیی را آبزار نرساند و رها کوند.  نصر او را رها کورد و بنمواخت و نمزد خلیفمه
روانه نمود اما به حکمرانان بلد خراسان،  از سرخس و توس  و ابر شهر [کوه نیشابور باشد]
دستور داد کوه او را رها نکنند تا در خراسان بماند.  چون یحیمی بمه بیهمق رسمید از بیمم
گزند یوسف بن عمر بهتر آبن دید کوه به عراق نرود و در خراسمان بمانمد هممان جما نیمز
بماند و دعوت  آبغاز کورد.  صد و بیست کوس با او بیعت کوردند.  با همیمن انمدک ممایه نفمر
آبهنگ ابرشهر کورد و بر عمرو بن زراره کوه فرمانروای آبن شهر بود فائق آبمد.  پس از آبن به
هرات  و جوزجانان رفت و در آبنجا عده ای دیگر از مردم خراسان بدو پیوستند اما چنممدی
بعد لشکری کوه نصر بن سیار به دفع او فرستاده بود بما او تلفمی کومرد.  جنگمی سمخت و
خونین روی داد.  یحیی با یارانش کوشته شدند (رمضان ۱۲۵ هجری) ک سرش را به دمشممق
بردند و پیکرش را بر دروازه جوزجانان آبویختند تا روزی کوه یاران ابومسمملم بممر خراسممان
دست یافتند او همچنان بر دار بود.  مرگ یحیی کوه در هنگام قتممل ظماهراً  هجممده سممال
بیش نداشت و رفتار اهانت آبمیزی کوه با کوشته او کوردند شیعیان خراسان را سخت متمأثر
کورد.  ۱ ازین رو،  ابومسلم صاحب دعوت ،  از این امر استفاده کورد و کوسانی را کوه با او بیعمت
۱ در باب یحیی بن زید و قیام او گذشته از طبعبری،  مسعودی،  یعقوبی به مقاتل الطمالبین ابموالفرج اصمفهانی و
C. Van تاریخ گزیده حمدالله مستوفی رجوع کونید.  برای تحقیقات  فرنگی ها نیز رجوع نمایید بمه مقماله
.  در دائره المعارف اسلم ج ۴ Arendonk
۱۰۰ / دو قرن سکوت
می کوردند وعده می داد کوه انتقام خون یحیی را از کوشمندگانش بماز خواهمد.  در حقیقمت،
خون یحیی مثل خون ایرج و سیاوش،  بهانه جنگ ها شد،  و بسیاری از مردم خراسممان را
به کوین توزی واداشت و بر ضد بنی امیه همداستان ساخت چندان کوه ابومسملم چمون بمر
جوزجانان دست یافت قاتلن یحیی را بکشت و پیکر یحیممی را از دار فممرود آبورد و دفممن
کورد مردم خراسان هفتاد روز بر یحیی سوگواری کوردند و در آبن سال چنان کوه مسعودی
نقل م یکوند،  هیچ پسر در خراسان نزاد ال کوه او را یحیی و یا زید نام کوردند.  ۱
این مایه ستمکاری کوه از بن یامیه و عمال آبن ها صادر م یشد خاطبعر مسلمانان خاصممه
موالی را از آبن ها رنجور و رمیده می کورد.  اما آبنچه آبن ها را تا لمب پرتگماه سمقوط کوشمانید
تعصب و اختلف شدیدی بود کوه بین یمانی ها و مضمر یها از دیربماز درگرفتمه بمود و در
آبخر روزگار بنی امیه ستیزه های خانوادگی را در بین قوم سبب گشته بود.  دشمنی میممان
دو قبیله در تاریخ عرب سابقه طبعولنی دارد اما ب یخمردی و خودکومامگی ولیمد بمن یزیمد
خلیفه اموی،  مقارن این ایام آبن را تجدید کورد.  خالد بن عبدالله قسری کوه یمممانی بممود و
در زمان یزید بن عبدالملک و برادرش هشام مدتی در عراق حکومت کومرده بمود.  یوسمف
بن عمر ثقفی کوه پس از او به حکومت عراق منصوب شد درصدد برآبمد کوه او را به حبس
باز دارد و اموالش را با زجر و شکنجه بستاند اما هشام با آبنکه درباره خالد بد گممان بمود
به زجر و نکال او رضا نداد.  چون نوبت خلفت به ولید رسید خالد را بمه یوسمف سمپرد و
یوسف او را به کووفه برد و با شکنجه بکشت.  یمانیان گرد آبمدن و آبهنگ ولید کوردند ولید
مضریها را به دفع آبنان گماشت.  در جنگی کوه میان آبن ها رخ داد مضر یها مغلوب شمدند.
یمان یها به دمشق درآبمدند و محمد بن خالد را کوه ولید بازداشته بود آبزاد کوردند سممپس
یزید بن ولید پسر هم ولید را بجای او برداشتند و ولید را به خواری کوشتند.  ۲
سقوط اموی ها
بدین گونه کوار خلفت دسمتخوش همرج و ممرج و عرضمه تعصمب و نمزاع یمان یهما و
۱ مروج،  ج ۲ ص ۱۸۵ چاپ مصر.
.  ۲ اخبار الطوال ص ۲۹۸
آبتش خاموش / ۱۰۱
مضر یها گشت زیرا مضر یها نیز چندی پس از مرگ یزید کوه بیش از شش ماه خلفممت
نکرد مروان بن محمد را به خلفت برداشتند و بار دیگر یمان یها را زبون کوردند.
این هرج و مرج مایه ضعف دولت بن یامیه گشت.  خاصه کوه در خراسان مرکومز دعموت
عباسیان نیز،  بر اثر ایمن نمزاع و تعصمب،  بن یامیمه مجمال سمرکووبی مخالفمان خمویش را
نم ییافتند.  شیپور انقلب طبعنین افکنمده بمود و دشممنان هرچنمد سمال،  در گوشمه ای از
مملکت قیام می کوردند.  سقوط بنی امیه قطعی و حتمی بود.
خراسان مهد افسانه های پهلوانی ایران،  کوه از مرکوز حکومت عربی دورتر بود،  بیممش از
هر جا برای قیام ایرانیان مناسب م ینمود.  به همین جهت وقمتی قمدرت  بن یامیمه رو بمه
افول م یرفت دعوت  عباسیان در آبنجا طبعرفداران بسیار یافت.
دعوت  ابومسلم در آبن سامان با شور و علقه خاصی تلقی گشت.  کوسانی کوه از جممور و
تحقیر و بیداد عربان به ستوه آبمده بودند،  این نهضت را مژده رهایی خویش تلقی کوردنمد
نصر بن سیار کوه در خراسان شاهد این احوال و اوضاع بود،  در پایان نامه ای کوه به ممروان
آبخرین خلیفه اموی فرستاد،  اضطراب و نگرانی خود را از توسعه نهضت ابومسملم آبشمکارا
من درخشیدن پاره های آبتش » : بیان می کورد و از حیرت  و خشم م یگفت و م ینوشت کوه
را در میان خاکوستر معاینه م یبینم و زودا کومه پاره همای آبتمش افروختمه گمردد.  دو پماره
چوب،  آبتش را بر م یافروزد و همیشه سخن مقدمه عمل قرار م یگیرد.  من از سر تعجممب
۱ اما بن یامیمه در خمواب « د؟  همواره می گویم کوه کواش م یدانستم بنی امیه بیدارند یا خواب
بودند: خواب غفلت و غروری کوه همیشه دولت های خودکوامه و ستمکار را تا کونار پرتگمماه
سقوط م یکوشاند.  قیام ابومسلم بود کوه آبنان را از ایمن خمواب خموش برانگیخمت و بنیماد
خلفت اموی را یکسره برانداخت.
۱ تاریخ یعقوبی ج ۳ ص ۷۹ – مضمون این ابیات  است کوه نصر به خلیفه نوشته است:
اری بین الرماد و میض جمر و یوشک ان یکون له ضرام
فان النار بالعودیممن تموری و ان الفعل یقدمه الکلم
اقول من التعجب لیت شعری ا ایمقاظ امیمه ام نیممام

۴
زبان گمشده
نغمه های کوهن
در آبن روزها کوه باربد و نکیسا با نواهای پهلوی و ترانه های خسروانی در و دیوار کومماخ
خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو می گرفتند،  زبان تازی در کوام فرمانروایان صممحرا از
ریگ های تفته بیابان نیز خشک تر و بی حاصمل تر بمود.  در سراسمر آبن بیابان همای فمراخ
ب یپایان اگر نغمه ای طبعنین م یافکند سرود جنگ و غارت  و نوای رهزنممی و مممردم کوشممی
بود.  نه پندی و حکمتی بمر زبمان قموم جماری بمود و نمه شموری و مهمری از لب هاشمان
می تراوید.  شعرشان توصیف پشگ شتر بود و خطبه شمان تحریمض بمه جنمگ.  بمه خلف
ایران کوه زبان آبن سراسر معنی و حکمت بود.  اندرزهای لطیف و سخنان دلپذیر داشمتند.
کوتا بهای دینی و سرودهای آبسمانی زمزمه م ینمودند.  داستان های شیرین از پادشمماهان
گذشته در خداینامه ها می سرودند.  هر طبعایفه را زبمانی و خطمی جمداگانه بمود.  در دربمار
شاهان زبان های خوزی و پارسی و دری هر یک جایی و مقامی داشت.  ۱ سرودهای لطیف
و سخنان زیبا را اوجی و بهایی بود درست است کوه شعر عروضی،  بدین صورت  کومه پمس
از اسلم متداول گشته است در آبن روزگار معمول نبود.  اما وجود شعر و سرود،  در ایممران
پیش از اسلم،  از وجود شعر جاهلی عرب محقق ترست.  شهرت  و آبوازه خنیاگران و نغمه
پردازان مشهوری مانند باربد و نکیسا حکایت از وجود شعر در زبممان پهلمموی دارد.  البتممه
هیچ موسیقی و آبواز ب یشعر تحقق نم ییابد و بدین سبب م یتوان گفممت نغمه هممای ایممن
۱ در بعض کوتا بها از قول عبدالله بن مقفع نقل شده است کوه پادشاهان ایران در مجمالس خمویش بمه زبمان
پهلوی سخن م یگفته اند اما در خلو ت ها با بزرگان مملکت به لغت خوزی تکلم م ینموده اند.  همچنین ممردم
بلد مدائن و کوسانی کوه بر درگاه پادشاهان بوده اند زبانشان دری بوده است و موبدان و منسمموبان آبن همما بممه
زبان فارسی سخن می رانده اند.  (رک: الفهرست،  طبعبمع مصمر ص ۱۹ ،  یماقوت ،  ج ۴،  کولممه فهلمو – و حممزه
اصفهانی: التنبیه علی حدوث التصحیف) ک.
۱۰۴ / دو قرن سکوت
خنیاگران و رامشگران با نوعی شعر همراه بوده اسمت.  نممونه ایمن اشمعار را محققمان در
نشمان « د پنمدنامه ها » و برخمی از « د یادگار زریمران » و « د درخت اسوریک » قطعه های پهلوی
می دهند.  مناجا ت ها و سرودهای مانوی نیمز،  کومه نمونه همایی از آبن اممروز بمه دستسمت،
لطی فترین نمونه شعر پیش از اسلم ایران را عرضمه م یدارد.  ۱ زبمان ایمران،  در آبن زممان
گذشته از شعر آبثار فلسفی و علمی نیمز داشمت.  حمتی بعضمی از کوتا بهمای علممی را از
یونانی و هندی بدان زبان نقل کورده بودند.  زبان این قوم زبان شعر و ادب و زبممان ذوق و
خرد بود.  زبان قومی بود کوه از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدر کوفایت بهره داشممت.
وقتی،  با اعممراب مسمملمان روبممرو « د کوه به صد زبان سخن م یگفتند » ،  با این همه این قوم
« د؟  آبیا چه شنیدند کوه خاموش شدند » گشتند
پیام  تازه
زبان تازی پیش از آبن،  زبان مردم نیمه وحشی محسموب م یشمد و لطمف و ظرافمتی
نداشت.  با این همه،  وقتی بانگ قرآبن و اذان در فضای ملک ایران پیچید،  زبان پهلوی در
برابر آبن فرو ماند و به خاموشی گراییمد.  آبنچمه دریمن حمادثه زبمان ایرانیمان را بنمد آبورد
بود.  و این پیام تازه،  قمرآبن بمود کومه سمخنوران عمرب را از « د پیام تازه » سادگی و عظمت
اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت  افکنده بود.  پمس چمه عجمب کومه ایمن پیمام
شگفت انگیز تازه در ایران نیز زبان سخنوران را فروبنمدد و خردهما را بمه حیمرت  انمدازد.
حقیقت این است کوه از ایرانیان،  آبن ها کوه دین را به طبعیب خاطبعر خویش پممذیرفته بودنممد
شور و شوق بی حدی کوه درین دین مسلمانی تازه م ییافتند چنان آبن ها را محو و ب یخود
۱ مانویان،  به موسیقی و شعر،  مثل سایر هنرهای زیبا علقه خاصی داشتند.  نمونه هایی از دعاهما و سمرودهای
دینی آبن ها در کوشفیات  و حفریات  تورفان بدست آبمده است.  برای اطبعلعات  بیشتر،  درین باب و در باب تمام
مسائل مربوط به مانویه رجوع شود به: کوتاب (مانی و دین او: دو خطابه از آبقای سید حسن تقی زاده،  نشریه
انجمن ایرانشناسی تهران ۱۳۳۵ ) ک مخصوصاً  ص ۵۵ .  تمام مآخذ و منابع مهم شرقی و غربممی در ایممن کوتمماب
نقل و ذکور شده است و برای نمونه ای از سرودها و ادعیه مانویان رک به:
Boyce (M): The Manichean Hymn – cycles in Parthian. Oxford university
Press 1954.
زبان گمشده / ۱۰۵
می ساخت کوه به شماعری و سمخن گمویی وقمت خمویش را بمه تلمف نم یآبوردنمد.  علمی
الخصوص کوه،  این پیام آبسمانی نیز،  شمعر و شماعری را سمتوده نم یداشمت و بسمیاری از
شاعران را در شمار گمراهان و زیانکاران م یشناخت.  آبن کوسان نیز،  کوه از دین عممرب و از
داشتند کوممه نم یتوانسممتند « د ذمه » حکومت او دل خوش نبودند،  چندان عهد و پیمان در
لب به سخن بگشایند و شکایتی یا اعتراضی کوننمد.  ازیمن روسمت کومه در طبعمی دو قمرن،
سکوتی سخت ممتد و هرا س انگیز بر سراسر تاریخ و زبان ایران سایه افکنممده اسممت و در
تمام آبن مدت  جز فریادهای کووتاه و وحشت آبلود اما بریده و ب یدوام،  از هیچ لمبی بیمرون
نتراویده است و زبان فارسی کوه در عهد خسروان از شیرینی و شیوایی سرشار بوده است
و مدتی دراز گذشته است تا ایرانی،  قفل خموشی را شکسته است و لب به سخن گشوده
است.
زبان گمشده
آبنچه از تأمل در تاریخ بر می آبید این است کوه عربان هم از آبغاز حال،  شاید برای آبنکه
از آبسیب زبان ایرانیان در امان بمانند،  و آبن را همواره چون حربه تیزی در دست مغلوبان
خویش نبینند درصدد برآبمدند زبان ها و لهجه های رایج در ایران را،  از میان ببرنممد.  آبخممر
این بیم هم بود کوه همین زبان ها خلقی را بر آبن ها بشوراند و ملک و حکومت آبنممان را در
بلد دور افتاده ایران به خطر اندازد به همین سبب هر جا کوه در شهرهای ایران،  به خمط
و زبان و کوتاب و کوتابخانه برخوردند با آبن ها سخت به مخمالفت برخاسمتند.  رفتماری کومه
تازیان در خوارزم با خط و زبان مردم کوردند بدین دعوی حجت است.  نوشته اند کوه وقتی
قتیبه بن مسلم سردار حجاج،  بار دوم به خوارزم رفت و آبن را باز گشود همر کومس را کومه
خط خوارزمی می نوشت و از تاریمخ و علموم و اخبمار گذشمته آبگماهی داشمت از دم تیمغ
بی دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسممر هلک نممود و کوتا بهاشممان همممه
بسوزانید و تباه کورد تا آبنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کوتابت ب یبهره گشممتند
و اخبار آبن ها اکوثر فراموش شد و از میان رفت.  ۱ این واقعه نشان م یدهد کوه اعراب زبان و
.  ۳۶ و ۴۸ ،  ۱ رک: آبثارالباقیه ص ۳۵
۱۰۶ / دو قرن سکوت
خط مردم ایران را به مثابه حربه ای تلقی می کورده انمد کومه اگمر در دسمت مغلموبی باشمد
ممکن است بدان با غالب درآبویزد و به ستیزه و پیکار برخیزد.  ازین رو شگفت نیست کوه
در همه شهرها،  برای از میان بردن زبان و خط و فرهنگ ایران بمه جمد کووششمی کومرده
باشند.  شاید بهانه دیگری کوه عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکتمه بمود
کوه خط و زبان مجوس  را مانع نشر و رواج قمرآبن م یشممرد.  در واقمع،  از ایرانیمان،  حمتی
آبن ها کوه آبیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نم یآبموختند و ازین رو بسا کوه نممماز
مردمان بخارا به اول اسلم در » و قرآبن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند.  نوشته اند کوه
نماز،  قرآبن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آبموختن و چون وقمت رکوموع شمدی
مردی بود کوه در پس ایشان بانگ زدی بکنیتانکنیت،  و چون سجده خواسممتندی کوممردن
۱ با چنین علقه ای کوه مردم،  در ایران بمه زبمان خمویش « د بانگ کوردی نگونیانگونی کونیت
داشته اند شگفت نیست کوه سرداران عرب،  زبان ایران را تا انمدازه ای بما دیمن و حکمومت
خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از میان بردن و محو کوردن خط و زبممان
کووششی ورزیده باشند.
کوتاب سوزی
بدین گونه شک نیست کوه در هجوم تازیان بسیاری از کوتا بها و کوتابخانه همای ایمران
دستخوش آبسیب فنا گشته است.  این دعوی را از تاری خها م یتموان حجمت آبورد و قرائمن
بسیار نیز از خارج آبن را تأیید م یکوند.  با این هممه بعضمی از اهمل تحقیمق در ایمن بماب
تردید دارند.  این تردید چه لزم است؟  برای عرب کوه جز کولم خدا هیممچ سممخن را قممدر
نمی دانست کوتا بهایی کوه از آبن مجوس  بود و البته نزد وی دست کوم مایه ضلل بود چه
۱ تاریخ بخارا ص ۷۵ چاپ تهران – برای قرائت و اشتقاق این الفاظ در زبان سغدی،  و مطممالعه عقایممد اسممتاد
در این باب،  رجوع شود به تعلیقات  آبقممای ریچممارد Rosenberg و استاد روزنبرگ Henning هنینگ
به زبان . The Hitory of Bukhara بر ترجمه تاریخ بخارا کوه ایشان به نام 1954 R. Frye فرای
انگلیسی منتشر کورده اند و عقاید زبان شناسان مزبور در آبنجا بمه تفصمیل نقمل شمده اسمت (رک: ص ۲۳۵
کوتاب مزبور) ک گذشته از استد هنینگ و روزنبرگ،  مرحوم بهار نیز این عبارات  و الفاظ را بمه قیماس  تصمحیح
.  کورده است.  بدین شکل: نگون کونیت.  و نگونیانگون کونیت.  رک: سبک شناسی ج ۱ ص ۲۲۹
زبان گمشده / ۱۰۷
فایده داشت کوه به حفظ آبن ها عنایت کوند؟  در آبیین مسلمانان آبن روزگار آبشنایی به خط
و کوتابت بسیار نادر بود و پیداست کوه چنین قومی تا چمه حمد م یتوانسمت بمه کوتماب و
کوتابخانه علقه داشته باشد.  تمام قراین و شواهد نشان م یدهد کوممه عممرب از کوتا بهممایی
نظیر آبنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایده ای نم یبمرده اسممت دریممن صمورت
جای شک نیست کوه در آبن گونه کوتا بها به دیده حرمت و تکریم نم یدیده است.  از اینها
گذشته،  در دوره ای کوه دانش و هنر،  به تقریب در انحصار موبدان و بزرگان بوده اسمت،  از
میان رفتن این دو طبعبقه،  ناچار دیگر موجبی بمرای بقمای آبثمار و کوتا بهمای آبن هما بماقی
نمی گذاشته است.  مگر نه این بود کوه حمله تازیان،  موبدان بیش از هر طبعبقه دیگر مقام و
حیثیت خویش را از دست دادند و تار و مار و کوشته و تباه گردیدند؟  بمما کوشممته شممدن و
پراکونده شدن این طبعبقه پیداست کوه دیگر کوتا بها و علوم آبن ها نیز کوه به درد تازیان هم
نم یخورد موجبی برای بقا نداشت.  نام بسیاری از کوتا بهمای عهمد ساسمانی در کوتا بهما
مانده است کوه نام و نشانی از آبن ها باقی نیست.  حتی ترجمه های آبن ها نیز کوممه در اوایممل
عهد عباسی شده است از میان رفته است.  پیداست کوه محیمط مسملمانی بمرای وجمود و
بقای چنین کوتا بها مناسب نبوده است و سبب نابودی آبن کوتا بها نیز همین است.
باری از همه قراین پیداست کوه در حمله عرب بسیاری از کوتا بهای ایرانیان،  از میممان
رفته است.  گفته اند کوه وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آبنجا کوتا بهای
بسیار دید.  نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این کوتا بها دستوری خواسممت.  عمممر
در پاسخ نوشت کوه آبن همه را به آبب افکن کوه اگمر آبنچمه در آبن کوتا بهما هسمت سمبب
راهنمایی است خداوند برای ما قرآبن فرستاده است کوه از آبن ها راه نماینده تر است و اگممر
در آبن کوتا بها جز مایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آبن هما در اممان داشمته اسمت.
ازین سبب آبن همه کوتا بها را در آبب یا آبتش افکندند.  ۱ درسمت اسمت کومه ایمن خمبر در
کوتا بهای کوهنه قرن های اول اسلمی نیامده است و به همین جهت بعضی از محققان در
صحت آبن دچار تردید کوشته اند اما مشکل م یتوان تصور کورد کومه اعمراب،  بما کوتا بهمای
مجوس ،  رفتاری بهتر از این کورده باشند.
. ۶ – ۱ ابن خلدون،  مقدمه چاپ مصر ص ۲۸۵
۱۰۸ / دو قرن سکوت
به هر حال از وقتی حکومت ایران بدست تازیان افتاد زبمان ایمران نیمز زبمون تازیمان
گشت.  دیگر نه در دستگاه فرمانروایان بکار م یآبمد و نه در کوار دین سودی م یداشت.  در
نشر و ترویج آبن نیز اهتمامی نم یرفت و ناچار همر روز از قمدر و اهمیمت آبن م یکواسمت.
زبان پهلوی اندک اندک منحصر به موبدان و بهدینان گشت.  کوتا بهایی نیممز اگممر نوشممته
م یشد به همین زبان بود.  اما از بس خط آبن دشوار بود اندک انمدک نوشمتن آبن منسموخ
گشت.  زبان های سغدی و خوارزمی نیز در مقابمل سمخت گیر یهایی کومه تازیمان کوردنمد
رفته رفته متروک می گشت.  این زبان ها نه با دین تازی و زندگی تازه سازگار بودنممد و نممه
هیچ اثر تازه ای بدان ها پدید می آبمد.  ازین روی بمود،  کومه وقمتی زبمان تمازی آبواز بمرآبورد
زبان های ایران یک چند دم درکوشیدند.  در حالی کوه زبان تازی زبان دین و حکومت بود،
پهلوی و دری و سغدی و خوارزمی جز در بین عامه بماقی نمانمد،  درسمت اسمت کومه در
شهرها و روستاها مردم با خویشتن به این زبان ها سخن م یراندند اما این زبان ها جز این
چندان فایده دیگر نداشت.  به همین سبب بود کوه زبان ایران در آبن دوره هممای سممکوت  و
بینوایی تحت سلطه زبان تازی درآبمد و بدان آبمیخته گشت و علی الخصوص اندک انممدک
لغت هایی از مقوله دینی و اداری در زبان فارسی وارد گشت.
نقش دیوان
نقش دیوان از پارسی به تازی در روزگار حجاج،  نیز از اسباب عمده ضعف و شکسممت
زبان ایران گشت.  دیوان عراق تا روزگار حجاج به خط و زبان فارسی بود،  حسمماب خممراج
ملک و ترتیب خرج لشکریان را دبیمران و حسمابگران فمرس  نگماه م یداشمتند.  در عهمد
حجاج،  تصدی ایمن دیموان را زادان فمرخ داشمت.  حجماج در کومار خمراج اهتممام بسمیار
م یورزید و چون با موالی و نبط یها دشمن بود درصدد بود کوممه کوممار دیمموان را از دسممت
آبن هما بازسمتاند.  در دیموان زادان فمرخ،  ممردی بمود از مموالی تمیمم،  نمامش صمالح بمن
عبدالرحمن کوه به فارسی و تازی چیمزی م ینوشمت.  و ایمن صمالح،  در بصمره زاده بمود و
پدرش از اسرای سیستان بود.  درین میان حجاج صالح را بدید و بپسندید و او را بنواخت
و به خویشتن نزدیک کورد.  صالح شادمان گشت و چون یک چند بگذشت،  روزی با زادان
زبان گمشده / ۱۰۹
فرخ سخن م یراند.  گفت بین من و امیر واسطه تو بوده ای اکونون چنان بینم کوه حجاج را
در حق من دوستی پدید آبمده است و چنان پندارم کوه روزی مرا بر تممو در کوارهمما پیممش
دارد و ترا از پایگاه خویش براندازد.  زادان فرخ گفت باک مدار.  و او به جمز ممن کوسمی را
نتواند یافت کوه حساب دیوان وی نگهدارد.  صالح گفت اگر من بخواهم کوه دیوان حسمماب
به تازی نقل کونم توانم کورد.  زادان فرخ گفت اگر راست گویی چیمزی نقمل کومن تما ممن
ببینم.  صالح چیزی از آبن به تازی کورد.  چون زادان فرخ بدید به شگفت شمد و دبیمران را
کوه در دیوان بودند گفت خویشتن را کواری دیگر بجویید کوه این کوار تباه شد.  پس از آبن،
از صالح خواست کوه خویشتن را بیمارگونه سازد و دیگر به دیوان نیاید.  صالح خویشتن را
بیمار فرا نمود و یک چند به دیوان نیامد.  حجاج از او بپرسید گفتند بیمار اسمت طبعمبیب
خویش را کوه تیادوروس  نام داشت به پرسیدنش فرستاد.  تیادوروس  در وی هیچ رنجوری
ندید چون زادان فرخ از این قضیه آبگاه گشت از خشم حجاج بترسمید.  کومس نمزد صمالح
فرستاد و پیام داد کوه به دیوان باز آبید.  صالح بیامد و همچنان به سر شغل خویش رفممت.
چون یک چند بگذشت فتنه ابن اشعث پدید آبمد و در آبن حادثه چنان اتفماق افتماد کومه
زادان فرخ کوشته شد.  چون زادان فرخ کوشته آبمد حجاج کوار دیوان را به صالح داد و صالح
بیامد و بجای زادان فرخ شغل دبیری بر دست گرفت.  مگر روزی در اثنای سخن،  از آبنچه
بین او و زادان فرخ رفته بود چیزی گفت حجاج بدو درپیچیمد و بمه جمد درخواسمت تما
دیوان را از پارسی به تازی نقل کوند،  صالح نیز بپذیرفت و بدین کوار رای کورد.  زادان فممرخ
را فرزندی بود،  نامش مردانشاه،  چون از قصد صالح آبگاه شد بیاممد و ازو پرسمید کومه آبیما
بدین مهم عزم جزم کورده ای،  صالح گفت آبری و این به انجام خمواهم رسمانید.  مردانشماه
گفت چون شمارها را به تازی نویسمی دهمویه و بیسمتویه را کومه در فارسمی هسمت چمه
را چه نویسی؟  گفت بجای « د وید » خواهی نوشت؟  گفت عشر و نصف عشر نویسم.  پرسید
نویسم.  مردانشاه به خشم درشد و گفت خدای بیخ و بن تو از جهان برانممدازد « د ایضاً  » آبن
کوه بیخ و بن زبان فارسی را برافکندی و گویند کوه دبیران ایرانی،  صد هزار درم بدو دادند
تا عجز و بهانه کوند و از نقل دیوان به تازی درگذرد.  صالح نپذیرفت و دیوان عممراق را بممه
تازی درآبورد ۱ و از آبن پس دیوان به تازی گشت و ایرانیان را کومه تما آبن زممان در دیموان
. ۳۰۱ – ۱ رک: الفهرست ص ۳۳۸ – ادب الکتاب صولی ص ۱۹۲ – بلذری ص ۳۰۰
۱۱۰ / دو قرن سکوت
قدری و شأنی داشتند،  بیش و قدر و مکانت نماند و زبان فارسی کوه تا آبن زمممان در کوممار
دیوان بدان حاجتمند بودند از آبن پس مورد حاجت نبود و روز بروز روی تنزل آبورد.
آغاز سکوت
درین خموشی و تاریکی وحشی و خون آبلودی کوه درین روزگاران،  نزدیک دو قرن بر
تاریخ ایران سایه افکنده ست بیهوده است کومه محقمق در پمی یمافتن برگه همایی از شمعر
فارسی برآبید.  زیرا محیط آبن زمانه،  هیچ برای پروردن شاعری پارسی گوی مناسب نبممود.
آبنچه عرب در آبن دوره از شعر درک می کورد قصمیده هایی بمود کومه عربمان در سمتایش و
نکوهش بزرگان روزگار خویش م یسرودند یا قطعه هایی کوه بمه نمام رجمز می گفتنمد و از
شور و حماسه جنگی آبکونده بود.  البته هیچ یک از این دو گونه شعر در چنممان روزگمماران
در زبان پارسی مجال ظهور و سبب وجود نداشت.  در آبن روزگاران کوه قوم ایرانی مغلوب
تازیان گشته بود و جز نقش مرگ و شکست و فرار در پیش چشم نداشت حماسه جنگی
نداشت تا رجز بسراید.  نیز در چنان هنگامه ای کومه در شمهرهای ایمران عربمان حکمومت
م یکوردند و خلیفه نیز کوه در شام یا بغداد م ینشست عرب بمود ناچمار از ایرانیمان کوسمی
درصدد برنم یآبمد کوه خلیفه یا عمال او را به زبان فارسی بستاید.  معانی دینی و اخلقممی
نیز،  نه در شعر آبن روزگاران چندان معمول بود و نه ایرانیان مسلمان اگر اندیشممه هایی از
اینگونه داشتند نقل آبن ها را به زبان فارسی سودمند م یشمردند ایرانیمان نامسملمان نیمز
مجالی و فراغی برای اینگونه سخنان کومتر می یافتند.  ستایش زن و شراب نیز کوممه ممماده
غزل م یتوانست باشد،  تجاوزی به حرمت و حرم مسملمانان بمود و هرگمز ممورد اغمماض
تازیان واقع نم یگشت.  با این همه اگمر سمخنانی ازیمن گمونه،  بمه وسمیله زنمادقه و آبزاد
اندیشان آبن روزگار گفته م یشد از انجمن بیرون نم یرفمت و بیمن خمود قموم م یمانمد و
انعکاسی نم ییافت شاید به همین سبب اگر چیزهایی ازین گونه به پارسی و حتی تممازی
گفته م یشد نمی ماند و از میان م یرفت.  هجو و شکایت نیز کومه از عممده ترین مایه همای
شعرست درین دوره مجال ظهور نمی یافت.  همر اعتراضمی و همر شمکایتی کومه در چنمان
روزگاری به زبان یکی از ایرانیان بر می آبمد به شدت  خفه م یشد.  خلفما مکمرر شماعران و
زبان گمشده / ۱۱۱
گویندگانی را کوه به زبان تازی از مفاخر ایران،  و از تاریخ گذشته نیاکومان خمویش سمخن
یاد می کوردند آبزار و شکنجه می دادند.  ۱
فریاد خاموشان
از این گونه سخنان،  اگر چیزی گفته م یشد بسی نم یپایید و با آبثار دیگر شعوبیان از
میان م یرفت و اگر صدایی به اعتراض و شکایت بر م یخاست انعکاس  بسیار نم ییمافت و
در خلل قرنها محو می گشت.  در برابر مظالم و فجایعی کوه عربان در شهرها و روستاها بر
مردم روا می داشتند جای اعتراض نبود.  هر کوس در مقابل جفای تازیان نفس بر م یآبورد
کوافر و زندیق شمرده م یشد و خونش هدر م یگشمت.  شمشمیر غازیمان و تازیمانه حکمام
هرگونه صدای اعتراضی را خفه و خاموش م یکورد.
اگر صدایی بر می آبمد فریاد دردناک اما ضعیف شاعری بود کوه بر ویرانی شمهر و دیمار
خویش نوحه م یکورد و مانند ابوالینبغی،  یک امیر زاده بدفرجام اندوه و شممکایت خممود را
بدین گونه م یسرود:
سمرقند کندمند بذینت کی اوفکند
از شاش ته بهی همیشه ته خهی ۲
یا ناله جانسوز زرتشتی ایران دوستی بود کوه در زیممر فشممار رن جهمما و شممکنجه ها آبرزو
م یکورد کوه یک دست خدایی از آبستین غیب برآبید و کوشور را از چنگ تازیان برهاند و به
انتظار این موعود غیبی به زبان پهلوی م یسرود:
کی باشد که پیکی آید از هندوستان
.  ۱ برای نمونه رفتاری کوه خلفا با این گونه شعرا م یکوردند،  رک: به اغانی ج ۴ ص ۴۲۳
۲ گوینده این ترانه،  ابوالینبقی عباس  بن طبعرخان با یحی برمکی و پسرانش فضل و جعفر معاصر و مربوط بوده
است.  قطعه فوق در کوتاب المسالک و الممالک ابن خرداذبه نقل شده (ص ۲۶ ) ک این قطعه را اولین با مرحوم
.  عباس  اقبال طبعی مقاله ای منتشر کورده است.  رک: مجله مهر سال اول شماره ۱۰
۱۱۲ / دو قرن سکوت
که آمد آن شاه بهرام از دوده کیان ۳
کش پیل هست و هزار و بر سراسر هست پیلبان
که آراسته درفش دارد به آیین خسروان
پیش لشکر برند با سپاه سرداران
مردی گسیل ۲ باید کردن زیرک ترجمان
که رود و بگوید به هندوان
که ما چه دیدیم از دشت تازیان
با یک گروه دین خویش پراکندند، و برفت
شاهنشاهی ما به سبب ایشان
چون دیوان دین دارند، چون سگ خورند نان
بستانند پادشاهی خسروان
نه بهتر بمردی، بلکه به افسوس و ریشخند
بستدند به ستم از مردمان
زن خواسته شیرین، باغ و بوستان
جزیه برنهادند و پخش کردند بر سران ۳
پادشاه موعودی است کوه به اعتقاد زرتشت یها مقارن ظهور هوشیدر پدید خواهممد « د شاه بهرام از دوده کویان » ۳
آبمد.  او را در بهمن یشت،  به قلب ورجاوند کوه معنی اش ارجمند و برازنده است خوانده اند.  گویند ایمن بهمرام
ورجاوند در آبن روزگار زمام پادشاهی به دست گیرد و چون به سی سالگی رسد لشکر از چیمن و هنمد فمراز
آبورد و به بلخ یا بهرود شتابد و پیروزی شگرف یابد و ایران آببادان کونمد.  رک: متمون پهلموی: وسمت ترجممه
۱۴ به بعد ص ۲۲۱ ) ک و پورداود: سوشیانس.  – بهمن یشت (فصل ۳
خوانده است،  صورت  فوق کوه قرائت مرحوم بهممار اسممت « د بصیر » و مرحوم هدایت « د بشیر » ۲ این کولمه را بیلی
ظاهراً  مناسب تر است.
را فقره ذیل روشن م یکوند: در آبغاز فتح،  عاملن خلیفه در « د جزیه برنهادند و پخش کوردند بر سران » ۳ عبارت
سواد بر هر سر،  ماهانه چهار درهم جزیمه م ینهادنمد،  و اهمل قریمه را شمماره م یکوردنمد و دهقمان قریمه را
م یگفتند کوه قریه تو فلن مقدار باید جزیه بپردازد،  بروید آبن را در بین قوم توزیع کونید.  آبنگاه عمماملن،  بممه
موسم خویش می آبمدند و از دهقان جزیه اهل قریه را م یستاندند.
زبان گمشده / ۱۱۳
با اسلیک۱ بخواستند ساوگران
بنگر تا چه بدی درافکند این دروغ بگیهان
که نیست از آن بد تر چیزی به جهان… ۲
آهنگ پارسی
بدین گونه زبان تازی،  با پیام تازه ای کوه از بهشت آبورده بود و بما تیمغ آبهیخته ای کومه
هر مخالفی را به دوزخ بیم م یداد،  زبان خسروان و موبدان و اندرزگران و خنیاگران کوهن
را در تنگنای خموشی افکند.  با این همه هر چند ترانه های خسروانی و آبهنگ های مغانی
در برابر آبهنگ قرآبن و بانگ اذان خاموشمی گزیمد لیکمن نغمه همای دلکمش و شمورانگیز
پارسی اندک اندک بر حدیهای تازیان برتری یافت و موسیقی و آبواز پارسی به اندک زمان
فراخنای بیابان های عرب را نیز درنوشت و فروگرفت.  هم از آبغاز عهد بن یامیه در مکممه و
مدینه و شام و عراق،  بسا کونیزکوان خواننده و بسا غلمان خنیاگر به آبهنگ هممای فارسممی
ترنم می کوردند.  در کوتاب اغانی داستان هایی هست کوه نشان م یدهد تازیان تمما چممه حممد
شیفته آبهنگهای دلپذیر پارسی بوده اند.  درباره سعید بن مسجح کوممه یکممی از قممدی مترین
خنیاگران عرب در روزگار معاویه بود،  آبورده اند کوه آبوازهای خویش را از روی آبهنگ هممای
ایرانی می ساخت.  از جمله نوشته اند کوه وی بر گروهی از ایرانیان کوه در کوعبه به کوار گممل
مشغول بودند گذشت.  آبوازهایی را کوه آبن ها در هنگام کوار بدان ترنمم م یکوردنمد شمنید و
چیزهایی بدان شیوه به تازی ساخت کوه نزد تازیان بس مطبوع و دلپذیر افتاد.  همچنیممن
خوانده است و به معنی مال اصلی گرفته است.  امما مرحموم بهمار احتممال « د اصلی » ۱ استاد بیلی این کولمه را
بعضی جامعه ای گویند کوه مخصموص گمبران » باشد،  کوه به موجب برهان قاطبعع « د عملی » داده است به معنی
یعنی با وجود تحمیل عملی باج هم م یگرفتند.  ، « د است
Jamasp – Asana Pahlavi : ۲ برای متن پهلوی این قطعه رک به متمون پهلموی،  جاماسمب آبسمانا
مرحوم بهار در مجله مهر سال پنجم و مجله سخن سال دوم و مرحمموم صمادق همدایت در مجلممه . Texts
سخن سال دوم نیز هر یک ترجمه ای ازین متن انتشار داده اند.  ترجمه ای هم ازین قطعه بمه وسمیله اسمتاد
بیلی به انگلیسی شده است.  رک:
Baily: Zorostrian Problems in the Ninth – century Books. P 195.
۱۱۴ / دو قرن سکوت
روایت کورده اند کوه این سعید بن مسجح نخست بنده ای بود.  روزی آبوازی پرشور و دلپذیر
خواند.  خواجه اش چون آبن آبواز بشمنید بپسمندید و از او پرسمید کومه ایمن آبواز را از کوجما
آبموختی؟  ابن مسجح پاسخ داد این آبهنگی پارسی است کوه من شنیده ام و آبن را به تازی
نقل کورده ام.  خمواجه را بسمیار خموش آبممد و او را آبزاد کومرد.  او نیمز در مکمه مانمد و بمه
خنیاگری پرداخت.  داستان های دیگر نیز از این گونه در کوتا بها آبورده اند و از همه آبن هما
چنین بر م یآبید کوه موسیقی و آبواز پارسی،  هم از آبغاز کوار اعراب را سخت شیفته خویش
داشته بود.  ۱ البته ذوق به آبهنگ های پارسی،  ذوق به زبان های پارسی را نیز در تازیان بممر
می انگیخت.  اندک اندک در ترانه ها و نغمه هایی کوه شاعران تازی گوی م یسرودند الفاظ و
ترکویبات  و حتی جمله ها و مصر عهای پارسی تکمرار م یشمد.  در سمخنان ابونمواس ،  و در
اشعاری کوه برخی معاصران او سروده اند ازین الفاظ و مصر عهای فارسی بسیار هست.
اینک یک نمونه کووتاه:
یا غاسل الطرجهار للخندریس العقار
یا نرجسی و بهاری بده مرا یک باری ۲
این گونه اشعار،  با وزن های کووتاه و ساده،  غالباً  بمرای بز مهمای طبعمرب گفتمه م یشمده
است و حکایت از رواج موسیقی و آبواز و زبان فارسمی در مجمالس تازیمان دارد و از ایمن
گونه فارسیات ،  بر م یآبید کوه زبان فارسی با نغمه ها و آبهنگ همای شمورانگیزی کومه بما آبن
همراه بوده است در مجالس اهل طبعرب قبول تمام داشته است.
از اینها گذشته،  هیچ شک نیست کوه سمرودها و ترانه همای فارسمی،  ماننمد دوره همای
پیشین همچنان رواج و رونمق خمود را داشمت.  اگمر زبان همای پهلموی و سمغدی دری و
خوارزمی در دستگاه دین و حکومت در برابر زبان تازی شکست خممورده بممود نممزد عممامه
هرکودام،  همچنان رواج و رونق خود را داشت.  در هر شهری عامه ممردم بمه هممان زبمان
دیرین سخن می گفتند.  ترانه ها و سرودها و افسانه ها و متل ها همان بود کوه در قدیم بود.
.  ۱ فجر السلم،  ج ۱ ص ۱۴۳
۲ طبعرجهار: قدح شرب.  در باب فارسیات  ابونواس  رجوع شود به مقاله آبقمای مجتمبی مینموی: مجلمه دانشمکده
.  ادبیات  (تهران) ک سال اول شماره ۳
زبان گمشده / ۱۱۵
از این گونه ترانه ها در تاری خها نمونه هایی هست.  نوشته اند کوه وقتی سعید بن عثمان،
از جانب معاویه فرمانروایی خراسان یافت و به آبن سوی جبحون رفت و بخارا بگشممود بمما
خاتون بخارا کوه کوارهای شهر همه بر دست او بود صلح کورد و میان آبن ها دوسممتی پدیممد
آبمد و خاتون برین عرب شیفته گشت و مردم،  بمه زبمان بخمارایی دریمن بماره سمروده ها
ساختند نمونه ای از این سرودهایی کوه در بماب سمعید و خماتون بخمارا گفته انمد بدسمت
نیست و جای دریغ است.  ۱ اما یک دو نمونه از این گونه سخنان باقی است و از آبن جمله
ترانه یزید بن مفرغ و حراره کوودکوان بلخ نقل کوردنی است.
ترانه ای در بصره
داستان یزید بن مفرغ و ترانه ای کوه او در هجو ابن زیاد گفتمه اسمت شمهرتی خماص
دارد.  نوشته اند کوه وقتی عباد بن زیاد،  برادر عبیدالله معروف در روزگار خلفت یزید بممن
معاویه به حکومت سیستان منصوب گشت یزید بن مفرغ،  کوه شاعری نامدار بود نیز بما او
همراه گشت اما در سیستان عباد در نگهداشت او چندان نکوشید و بدو آبن گونه کوممه لزم
بود عنایت نکرد.  یزید برنجید و او را آبشکار و پنهان بنکوهید و ناسزا گفت.  عباد او را بممه
زندان کورد و یزید چون از زندان بگریخت به عراق و شام رفت و هر جا م یرسمید پسمران
زیاد را می نکوهید و در نسب و شرف آبن ها ظن م یکورد عبیدالله او را بگرفت و به زنممدان
نام « د شبرم » انداخت و با او سخت بد رفتاری آبغاز نهاد.  روزی فرمان داد تا نبیذ با گیاهی
کوه اسهال آبورد بدو بنوشانیدند.  تا در مستی و نزاری طبعبیعت او نیز روان شمد پمس از آبن
گربه ای و خوکوی و سگی با او در یک بند کوشیدند و بدین حال او را در بصره،  به کومموی و
برزن می گردانیدند و کوودکوان بصره در قفای او افتاده بودنمد و آبنچمه را از او هممی رفمت
می دیدند و فریاد م یزدند و به فارسمی م یگفتنمد ایمن شیسمت؟  – و او نیمز بمه فارسمی
می گفت:
۱ تاریخ بخارا ص ۴۸ .  از این سرود اهل بخارا کوه گمان م یرفت نشانی از آبن در دست نیست دو پمماره را بنممده
در یک رساله عربی کوهنه یافته ام.  برای تفصیل داستان و اصل آبن دو پاره رجوع شود به مقاله من در مجلممه
.  یغما سال ۱۱ شماره ۷
۱۱۶ / دو قرن سکوت
آبست و نبیذست
و عصارات زبیب است
و دنبه فربه و پی است
وسمیه روسبیذست
وسمیه نام مادر زیاد کوه م یگفتند در روزگار جاهلیت عرب از روسبیان بمموده اسممت.  ۱
ایممن ترانممه،  نمممونه ای اسممت از آبنچممه دریممن دوره کوودکوممان بصممره،  در چنیممن مممواردی
م یخوانده اند و با آبنکه خواننده و گوینده خود عربست ظاهراً  طبعمول اقمامت در بلد ایمران
زبان فارسی به او آبموخته است و به هر حال این چند کولمه نمونه ای از آبوازها و ترانه های
ممردم بصمره اسمت،  در دوره ای کومه هنموز فقمط نزدیمک چهمل سمال از سمقوط ممدائن
م یگذشت.  و از این حیث در تاریخ زبان ایران اهمیت دارد.
سرود در بلخ
اما ترانه کوودکوان بلخ،  داستانی دیگر دارد.  در سال ۱۱۹ هجری،  سردار عرب،  اسد بمن
قسری از خراسان به جنگ ختلن رفت.  اما کواری از پیش نبرد و پس از رن جهمای بسمیار
کوه دید،  و ناکوام بازگشت.  چون درین بازگشت بمه بلمخ رسمید،  مردممان بلمخ در حمق او
سرودها گفتند،  طبععنه آبمیز و تلمخ،  بمه فارسمی کومه کوودکومان شمهر م یخواندنمد و ایمن از
کوهنه ترین سرودهای کوودکوان است کوه در تاری خها آبمده است.  م یخواندند:
از ختلن آمدیه
برو تباه آمدیه
آباره باز آمدیه
۱ رک: تاریخ سیستان ص ۹۶ ،  طبعبقات  الشعراء ابن قتیبه ص ۲۱۰ – اغممانی ج ۱۷ – و طبعممبری سلسممله ۲ ص
مرحوم قزوینی در بیست مقاله ج ۱ طبعبع تهران ص « د قدیمی ترین شعر فارسی » ۳ و همچنین مقاله – ۱۹۲
۳۴ – و این حکایت را اول بار موحوم قزوینی درین مورد نقل کورده است.
زبان گمشده / ۱۱۷
خشک و نزار آمدیه ۲
ازین پس،  دیگر،  تا پایان قرن دیگر هیچ صمدایی دریمن تیرگمی و خموشمی انعکماس
نیافت و هیچ سرودی و زمزمه ای برنیامد کوه آبن سکوت  سرد آبهنین را بشکند.  زبان عامه
فارسی دری بود،  و در نهان نیز،  کوتا بهای دینی و کولمی به پهلوی نوشته م یشد.  اما به
زبان دری آبشکارا نه شاعری سرودی گفت و نه گوینده ای کوتابی کومرد.  بماز نزدیمک یمک
خمویش را بیایمد و « د زبان گمشمده » ،  قرن انتظار لزم بود تا ذوق و قریحه خاموش ایرانی
بدان نغمه های شیرین جاوید خود را آبغاز کوند.
۲ رک: طبعبری،  حوادث سال ۱۰۸ – همچنین رک: قدیمی ترین شمعر فارسمی در بیسمت مقماله قزوینمی کومه
حکایت فوق از آبنجا نقل شده است.

۵
درفش سیاه
بامداد رستاخیز
خروج سیاه جامگان ابومسملم را می تموان آبغماز رسمتاخیز ایمران شممرد.  نهضمت ایمن
سیاه جامگان از خشم و نفرت  نسبت به مروانیان و عربان مایه م یگرفت.  اگر شور وطبعنممی
و احساسات  قومی و ملی محرک این قوم نبود لمحاله نفرت  از ستمکاران عممرب در ایممن
نهضت و خروج،  سببی قوی بشمار می آبمد.  آبل عباس ،  کوه از اواخر دوران بن یامیممه آبرزوی
خلفت در سر می پروردند،  از این حس بدبینی و کوینه تموزی کومه خراسمانیان نسمبت بمه
عرب داشتند،  استفاده کوردند و آبن ها را بر ضد خلفت مروانیان برآبغازیدند.  ۱ از همیمن راه
بود،  کوه گویند،  ابراهیم امام وقتی ابومسملم را بمه خراسمان جهمت نشمر دعموت  خمویش
فرستاد بدو نوشت کوه در خراسان اگر بتوانی،  هر کوسی را به تازی سخن م یگوید بکش و
از اعراب مضری کوس برجای مگمذار.  ۲ از ایمن سمخن پیداسمت کومه محمرک عممده ایمن
سیاه جامگان ابومسلم،  دشمنی با سمتمکاران عمرب بموده اسمت و ابراهیمم اممام و سمایر
آبل عباس  نیز از همین راه آبنان را به یاری خویش واداشته اند.  اما اینکه درین نهضت داعیه
مذهبی اثری قوی داشته باشد به نظر مشمکل م یآبیمد.  در همر حمال،  محقمق اسمت کومه
ابومسلم و یماران او،  از نصمرت  و تأییمد عباسمیان،  جمز برانمداختن ممروان غمرض دیگمر
نداشته اند و مشکل به نظر م یآبید کوه اگر ابومسلم کوشته نم یشد و سمیاه جامگان فرصمت
می یافتند دولت و خلفت را بر بن یعباس  باقی م یگذاشتند.
هرچه هست هدف و غرض ابومسلم به درستی از تاری خها بر نم یآبید.  و از این روی در
باب او بین نویسندگان اخبار اختلف است.  بعضمی سمعی کورده انمد او را شمیعه آبل علمی
فرانمایند.  بی اعتنایی او را نسبت به منصور نیز،  کوه سرانجام مموجب هلکوتمش گشمت،  از
.  ۱ عیون الخبار،  ج ۱ ص ۲۰۴
.  ۲ ابن ابی الحدید،  ج ۱ ص ۳۰۹