اعتراف از نویسنده
نوشتن مقدمه ای بر این چند صحیفه شاید کوار زاید و ب یفایده ای به نظر آبید .  اما چممه
باید کورد ؟  بسیاری از خوانندگان عادت  کورده اند کوه حد و ارزش کوار نویسنده را از مقممدمه
کوتب او بجویند .  این عادت  اگر پسندیده و سمودمند باشمد از آبن روسمت کومه نم یگمذارد
خواننده کونجکاو و نکته یاب وقت خود را در مطالعه آبنچه مبتذل و بیفایده است به هممدر
دهد .
از آبنچمه « د سمبب تمألیف کوتما ب » لیکن همین امر نویسنده را وا م یدارد کومه در بیمان
موجب علقه او به موضوع کوتابش شده است ،  از آبنچه فقط به خود او و بمه زنمدگی درون
او مربوط است ،  با خواننده سخن بگوید .  از همین جاست کوه افمزودن مقمدمه ای بمر یمک
کوتا ب،  برای نویسنده غالباً  کواری دشوار و ب یفایده و ملل انگیز به نظر می آبید…
… در تاریخ ملک یقین چیست ؟  گمان م یکونم علم هنموز بمرای ایمن سمؤال جمواب
درستی ندارد .  آبنچه از اسناد و شهادا ت ،  بعد از تحقیق و انتقاد علمی بر م یآبید مفید جزم
و یقین نیست موجد ظن و تخمین است و بمر آبنچمه بمه قمول اربماب منطق ،  متکمی بمر
شایعات  و متواترات  و مظنونات  باشد چگونه م یتوان معرفت قطعی و جزمی بنیاد نهاد ؟
بعمث و نشمور حموادث گذشمته در محضمر یمک » اینکه کوسانی مانند میشله تاریخ را
خوانده اند خالی از مسامحه نیست .  گذشته ای را کوه در فضای بی انتهای خاموشی « د قاضی
و فراموشی غوطبعه می خورد چگونه م یتوان به مدد سندی و کوتابی چند برحسب اتفاق از
دستبرد فنا و فراموشی جسته است دیگر باره زنده کورد ؟
… در تاریخ از ب یطبعرفی و حقیقت جویی سخن بسیار گفته ند .  لیکن این سخن ادعایی
بیش نیست .  مورخ از همانجا کوه موضوع تاریخ خمود را انتخماب م یکونمد در واقمع دنبمال
را موضموع « د تاریمخ هنمد » هوس  و میل خود می رود و از بی طبعرفمی خمارج م یشمود .  اگمر
تحقیق خویش قرار می دهد برای آبنسمت کومه رغبمتی یما مصملحتی او را بمه حموادث آبن
سخن م یگوید ،  از آبن روست کوه « د انقلب فرانسه » سرزمین علقه مند کورده است و اگر از
در آبن ماجرای چیمزی هسمت کومه بما احساسمات  و تممایلت  او مناسمبت دارد .  بنمابراین
ب یطبعرفی مور خ،  ادعایی است کوه به دشواری م یتوان آبن را تأیید کورد .
۲۲ / دو قرن سکوت
من در تهیه ایمن یادداشمت ها ،  کومه جمرأت  نم یکونمم آبن را تاریمخ بخموانم جمز آبنکمه
صحنه ای چند از تاریخ گذشته را از روزنه وجدان و عواطبعف خوی ش،  و از پشت شیشه های
تاریک یا رنگارنگ اسناد و منابع موجود تصویر کونم کواری نکرده ام… در تاری خ،  اگر بتمموان
تجزیه و استقرا را مانند علوم طبعبیعی به کوار بست مورخ م یتواند از صحت روش تحقیممق
خویش مطمئن باشد .  لیکن باز نمی تواند معلوماتی را کوه از آبن روش بدست م یآبورد مثل
یک حقیقت علم ی،  قطعی و تردد ناپذیر اعلم کوند .  اما کویست کوه بتواند در تاریمخ ماننمد
علو م،  روش تجربی درست بکار بندد ؟  …
تهران دی ماه ۱۳۳۰
عبدالحسین زرین کوب
۱
فرمانروایان صحرا
رو زهای آرام
در آبن روزگاران کوه هیبت و شکوه دولمت ساسمان ی،  سمرداران و اممپراتوران روم را در
پشت دروازه های قسطنطنیه به بیم و همراس  م یافکنمد ،  عربمان نیمز ماننمد سمایر ممردم
روی نیاز به درگاه خسروان ایران م یآبوردند و در بارگاه کوسری چون نیازمندان « د انیران ۱ »
و درماندگان می آبمدند و گشادکوار خویش را از آبنمان م یطبعلبیدنمد .  پیمش از این ،  نیمز بمه
بیابممان » درگاه شهریاران ایران جز از در فرمانبرداری در نیامده بودند و پیش از اسممکندر
در زمره سرزمین هایی بود کوه به داریوش شاهنشاه ایران تعلق داشمت .  از آبن پمس « د عر ب
نیز ،  سران و پیران قو م،  به درگاه پادشاهان ایران در شمار پرستاران و فرمانبرداران بودند .
در دوره ای کوه شاپور ذوالکوتاف هنوز از ممادر نمزاده بمود ،  برخمی از آبن هما بمه بحریمن و
کوناره های دریای فارس  به غارت  آبمده بودند .  اما چنانکه در تاری خها آبورده اند وقتی شماپور
بزاد آبمد ،  آبن ها را ادب کورد و به جای خویش نشاند .  در درگاه یزدگرد اول بزرگمان حیمره
چون دست نشاندگان و گماشتگان ایران بشمار م یآبمدند .  و در روزگار نوشیروان ،  تازیممان
سرزمین هاماوران نیز مثل تازیان حیره خراج گزار و دست نشانده ایران بودند .  بادیه های
ریگزار ب یآبب نجد و تهامه را دیگر آبن قدر و محل نبود کوه حکومت و سممپاه ایممران را بممه
خویشتن کوشاند .  زیرا درین بیایان های بی آبب هولناک خیال انگیز ،  از کوشت و ورز و بممازار
و کوال هیچ نشان نبود .  و جز مشتی عرب گرسنه و برهنه ،  کوه چون غولن و دیموان هممه
جا بر سر اندکوی آبب و مشتی سبزه ،  با یکدیگر در جنگ و ستیز بودنمد ،  از آبدممی نیمز در
آبنجا کوس اثر نم یدید .  جز آبن بیابان های هولناکِ هرا س انگیز ب یآبب و گیماه کومه بمه رنمج
علمت مخصوص نفی،  و جممزو an مرکوب از an – airya از اوستایی » .  ۱ انیران،  یعنی بیگانه و غیر ایرانی
و در پارسممی انیممران و ، aniran دوم به معنی آبریای و ایرانی.  جمعاً  یعنی غیر آبریایی،  نا ایرانی؛ در پهلمموی
. « د.  مخفف آبن نیران به معنی بیگانه و غیر ایرانی است
.  برهان قاطبعع،  حواشی دکوتر محمد معین،  ج ۱،  ص ۱۷۹
۲۴ / دو قرن سکوت
گرفتن و نگه داشتن نم یارزید دیگر هر جا از سرزمین تازیان ارجی و بهایی داشت اگر از
آبن روم نبود در زیر نگین ایران بود .  و عربان ،  کوه دریمن حمدود سمکونت داشمتند بارگماه
خسروان را در مدائن کوعبه نیاز و قبله مراد خویش م یشمردند .  در قصه ها هسممت کوممه از
شاعران عرب نیز ،  کوسانی چون اعش ی،  به درگاه خسرو م یآبمدنمد و از سمتایش شاهنشماه
مال و نعمت و فخر و شرف به دست م یآبوردند .  ۱ در آبن رو زها ،  خود این اندیشه هممم کوممه
روزی تخت و تاج و ملک و گاه خسروان دسمت فرسمود عربمان ب ینمام و نشمان گمردد و
کوسانی کوه به بندگی و فرمانبرداری ایرانیان بمه خمود م یبالیدنمد ،  روزی تخمت و دیهیمم
شاهان و ملک و گاه خسروان را چون بازیچه ای ب یارج و بها به کومام و هموس  زیمر و زبمر
کونند هرگز به خاطبعر کوس نم یرسید .  اما درست در همین روزگاران ،  کوه ضمعف معنموی و
روحانی ،  نیروی ظماهری و جسممانی دولمت ساسمانی را از درون م یخمورد و م یکواسمت ،
نیرویی معنو ی،  بزرگ و بالنده ،  از درون ریگزا رهای قفر و هولناک بیابان عرب پدید آبمد و
اندک اندک بالید و فزونی یافت تا سرانجام شکوه و قدرت  کوسانی کوه پنجه بمه پنجمه روم
می زدند و به زور بازو پنجه آبنان را می تافتند ،  دستخوش تازیان گشت .
صحرانشینان
جزیره خشک و بی آبب و گیاه عر ب،  با آبن هوای گرم و سوزانی کومه هممه جما جمز در
جا های کووهستانی آبن هست البته برای زیست مردم جایی مناسب نبود .  از این رو بود کوه
از دیرباز تمدن و فرهنگ در آبنجا جلوه ای نکرده بود و گذشته از پاره ای نقمماط کوه ،  از آبب
و گیاه بهره داشت یا جا هایی کوه بر سر راه تجارت  واقع بود در سراسر ایممن بیابممان فممراخ
زندگی شهرنشینی هیچ جا رونق نیافته بود .
گذشته از نواحی کووهستانی جنو ب،  کوه از یمن تا عمان امتداد داشمت ،  در کوناره همای
بادیه ،  مجاور شام و بین النهرین نیز از قدیم شهر هایی کووچک م یبمود کومه اعمراب در آبن
سکونت م یداشتند .  شهر هایی مانند مکه و یمثرب و طبعمائف و دوممه الجنمدل نیمز جنبمه
.  ۱ ابن قتیبه،  ج ۱،  الشعر و الشعرا،  ص ۲۱۴ – نقد ادبی،  ص ۳۷۵
فرمانروایان صحرا / ۲۵
بازرگانی داشت و بر سر راه تجارت  بود .  باقی این سرزمین پهناور جمز ریگ هممای تفتممه و
بیابان های فراخ چیزی نداشت .  و اگر گاه چشمه ای کووچک از خاک م یجوشید و سبزه ای
پدید می آبمد عرب بیابان نشین با شتر ها و چاد رهای خویش همانجا فرود م یآبمد .  زندگی
این خانه به دو شان بیابان گرد البته به غارت  و تطاول بسته بود و در سراسر صحرا ،  قانون
جز زور و شمشیر نبود .  عربان کوه از دیرباز در چنین سرزمینی م یزیستند ناچار مردمممی
وحشی گونه و حریص و مادی می بودند .
جز آبزمندی و سود پرستی هیچ چیز در خاطبعر آبن ها نم یگنجید ،  هرگز از آبنچه ممادی
و محسوس  است فراتر نم یرفتند و جز به آبنچه شهوات  پسمت انسمان را راضمی م یکونممد
نم یاندیشمیدند ،  از افکمار اخلق ی،  آبنچمه بمدان م ینازیدنمد ممروت  بمود و از آبن نیمز جمز
خودبینی و کوینه جویی نبود .  شجاعت و آبزادگی کوه در داستان ها به آبن ها نسمبت داده انمد
همان در غارتگری و انتقام جویی بکار م یرفت،  تنهما زن و شمراب و جنمگ بمود کومه در
زندگی بدان دل م یبستند .
از این ها کوه می گذشت دیگر هیچ توجه و عنایتی به عالم معنی نم یداشممتند .  آبداب و
رسوم زندگی شهری را ،  به هیچ وجه نمی توانستند بپذیرند .  در غار ت ها و چپاول هایی کوه
احیاناً  بمر شمهر های مجماور می کوردنمد هممه جما بما خمود ویرانمی و فسماد م یبردنمد .  از
وحش یخویی و درنده طبعبعی بسا کوه به قمول ابمن خلمدون سمنگی را از بمن عممارت  بمر
م یکوندند تا زیر دیگ بگذارند یا آبنکه تیر سقف را بیرون م یکوشیدند تا زیر خیممه نصمب
کونند .  ۱
ایمن فرمانروایمان صمحرا کومه از تممدن و فرهنمگ ب یبهمره بوده انمد ؛ در دوره ای کومه
تمدن های بزرگ دنیای قدیم شکوه و عظمت تمام داشته است ،  اگر جمز قتمل و غمارت  و
رهزنی کواری داشته اند حفظ راه های بازرگانی و بدرقه کواروان همای تجمارتی بموده اسمت .
بنابراین هر چند استیل برین صحرا های فراخ ب یآبب و گیماه آبن قمدر نداشمته اسمت کومه
دولت های بزرگ قدیم چون مصر و بابل و ایران و روم بدان چشم طبعمع بدوزند امما بمرای
حفظ جان قافله های تجارت ی،  هم از دیرباز کوشورگشایان قدیم این فرمانروایممان صممحرا را
۱ مقدمه،  ص ۲۷۰ جزء اول،  چاپ پاریس.
۲۶ / دو قرن سکوت
به خدمت خویش می گرفته اند و در تاری خها هست کوه وقتی کومبوجیه پادشاه هخامنشمی
لشکر به مصر برد اعراب را واداشت کوه در بادیه برای سپاه او آبب تهیه کونند ۱ و در برخمی
از جنگ هایی کومه ایرانیمان بما یونان یهما کورده انمد نیمز اعمراب جمزو سمپاه ایمران بشممار
م یآبمده اند .  ۲ بدین گونه در روزگاران کوهن،  عرب را شأنی و قدری نبود .  شمهری و تممدنی
نداشت و محیط زندگی او نیز پیدایش هیچ نظام و تهذیبی را اقتضا نم یکورد .  معهذا اگممر
در کوناره های این بیابان فراخ شهری و واحه ای بود ،  از برکوت تربیت و تممدن روم در کومار
بود و دولت روم آبن را در برابر ایران علم کورده بود .  حکومت ایران نیز دولممت حیممره را در
مستقیم دو دولممت « د اصطکاک » کونار بادیه عراق به وجود آبورده بود تا هم در آبن حدود از
جلوگیری کوند و هم در جنگ با روم مددکوار ایران باشد .
اما نفوذ ایران بمر عمرب منحصمر بمه اممارت  حیمره نبمود .  از هممه قبایمل و طبعموای ف،
گردنکشان و بزرگان عرب به درگاه پادشاهان ساسمانی روی نیماز م یآبوردنمد .  گذشمته از
این ها یمن نیز از روزگار نوشیروان دست نشانده ایران بود .  مطالعه در تاریخ حیره و یمن
نشان م یدهد کوه ایرانیان در آبن روزگاران عرب را به هیچ نم یگرفتند و هرگممز از جممانب
آبن ها هیچ اندیشه ای نداشته اند .
حیره
چنانکه از آبثار و اخبار بر م یآبید در اوایل قمرن سموم بعمد از میلد پماره ای از طبعوایمف
عر ب،  از فمترتی کومه در پایمان روزگمار اشمکانی پیمش آبممده بمود اسمتفاده کوردنمد و بمه
سرزمین های مجاور فرات  فرود آبمدند و بر قسمتی از عراق دست یافتند و ازیممن تازیممان ،
برخی همچنان زندگی بدوی را دنبال کوردند اما عده ای دیگمر بمه کومار کوشماورزی دسمت
زدند و پس از آبن ،  رفته رفته روستا ها و قلعه ها بنا کوردند و شهر ها برآبوردند .  مه مترینِ این
شهر ها ،  حیره بود کوه در جایی نزدیک محل کونونی کووفه بر کورانه بیابان قرار داشمت ایمن
۱ Herodotus III.
۲ Herodotus VII.
فرمانروایان صحرا / ۲۷
شهر ،  چنانکه از نام آبن پیداست ۱ قلعه ای و اردویی بوده است کومه اعمراب در آبن سممکونت
داشته اند اما اندک اندک به شهر تبدیل شده است .  تاریخ بنای این شهر را در افسانه ها بمه
بختنصر نسبت داده اند و پیداست کوه در صحت این قمول جمای شمک هسمت .  ایمن قمدر
هست کوه هوای آبزاد بیابان و آبب جویبا رهای فمرات  بمرای آببمادی ایمن سمرزمین مسماعد
افتاده است .  کومثرت  زرع و نخیمل و وفمور آبب و کوشمت دریمن نماحیه می توانسمته اسمت
فرمانروایان صمحرا را بمه تممدن دعموت  نمایمد .  عر بهمایی کومه دریمن حمدود ،  سمکونت
می داشتند به سبب مجاورت  با ایران از برکوت فرهنگ و تممدن بهمره ای یمافته بودنمد در
برپمما « د کومماخ ابممن بخیله » و « د کواخ سفید » و « د کواخ خورنق » نزدیک حیره کوا خهای همچون
گشته بود کوه جلوه و رونقی خاص بدان شهر م یبخشید .  عربان این ناحیه برخی در بیممن
آبن ها کوسانی بودند کوه با خط و کوتابت آبشنایی داشتند و شاید خط و کوتمابت از آبنجما بمه
دیگر جا های عربستان رفته باشد .
تاریخ امرا حیره ،  درست روشن نیست .  ۲ این قدر هست کوه این امرا از اعراب بنی لخمم
بوده اند و به حکم مجاورت  نسبت به شاهنشا هان ساسانی فرمانبرداری م یکورده اند .  سبب
عنایتی کوه فرمانروایان ساسانی به حمایت و تقویت امرا حیمره م یداشمتند ایمن بمود کومه
م یخواستند به وسیله آبن ها اعرابی را کوه در ثغور ایران سکونت داشتند متحممد نماینممد و
به یاری آبن ها از تجاوز و تعدی بدویان غارتگر به حدود مرز ایممران جلمموگیری نماینممد .  از
این روی پادشاهان ساسانی در حمایت و تقویت این امرا عنایت بسیار م یورزیدند و آبن ها
را با فرمان خویش بدین مقام منصوب م ینمودند .  نام این امرا در تاری خهای قممدیم ایممران
ضبط بوده است و حمزه اصفهانی فهرستی از نام و مدت  عمر آبن ها با ذکور پادشمماهانی از
است به معنی دیر و حرم کوه بعمد بمر لشمگرگاه اعمراب مجماور ایمران اطبعلق Héria ۱ حیره از لغت سریانی
گردیده و سپس به معنی شهری شده است کوه در مجاورت  سرحد سپاه باشد.
۲ در باب ملوک حیره و یمن و همچنین درباره تاریخ عربستان قبل از اسلم رجوع شود به خطابه هممای آبقممای
تاریمخ عربسممتان و قمموم عممرب در اوان » سید حسن تقی زاده در دانشکده معقول و منقول،  کوه تحت عنوان
به طبعبع رسمیده اسمت و « د انتشارات  دانشکده معقول و منقول » در سه جزء،  ضمن « د ظهور اسلم و قبل از آبن
حاوی جامع ترین تحقیقات  درباره تاریخ عرب قبل از اسلم است.  همچنین رجوع شود به:
تاریخ العرب قبل الاسلم.  تألیف الدکوتور جواد علی،  بغداد – و نیمز: تاریمخ اسملم،  آبقمای دکومتر علمی اکومبر
فیاض،  از انتشارات  دانشگاه تهران،  کوه با عبارات  کووتاه محتوی معلومات  زیاد است.
۲۸ / دو قرن سکوت
ساسانیان کوه با آبن ها معاصر بوده اند نقل نموده است .  ۱ این فهرست هرچند کوامل و خالی
از خطا نیست اما به هر حال جالب و مهم اس ت.  ترتیب و شماره امرا ایمن سلسمله غمالب
نادرست و مبهم است .  شباهت و وحدت  نا مهای آبن ها از اسبابی است کومه مورخمان را در
باب تاریخ امرا این خاندان به خطا و اشتباه افکنده است .  هرچه هست ،  امممرا بممزرگ ایممن
دیا ر،  در دوره ساسانی بیشتر از خاندان لخمم بوده انمد و هممه از شاهنشماه ایمران فرممان
می برده اند .
ذکور تاریخ حیره و امرا خاندان لخم درین جا حاجت نیسمت خاصمه کومه دریمن بما ب،
تاری خها نیز اطبعلعات  دقیق و درستی ندارند .  با این همه اشماره ای کووتماه بمه اممارت  ایمن
خاندان تا اندازه ای وضع تمدن و حکومت اعراب مجاور این ناحیه را بمه دسمت م یدهمد .
این قدر برای این کوتاب کوفایت است و بررسی تتبعاتی کوه محققان در تاریخ این سلسممله
کورده اند در حوصله کوار ما نیست .
بنی لخم
آبنچه از تاری خها و داستان های عرب بر م یآبید این است کوه نخسممتین امیممر حیممره ،  از
خاندان لخ م،  عمرو بن عدی نام داشت .  اما نام و نشان و سرگذشت او به درسممتی معلمموم
نیست .  و با افسانه هایی کوه اعراب در باب جذیمه ابرش دارند درآبمیختممه اسممت .  گفته انممد
این جذیمه ،  پیش ازین در حدود حیره پادشاهی داشت و فرمان میراند .  از جاه و جلل و
شکوه و هیبت او داستان ها نقل کورده اند کوه هیچ یک را باور نم یتوان کورد .  از افسانه هایی
کوه در باب او آبورده اند ،  یکی این است کوه در بزم وی جموانی از بنمی لخ م،  نمامش عمد ی،
ساقی بود کوه رقاش خواهر جذیمه با او سَرری و سِری داشت .  عدی را یارای آبن نبمود کومه
خواهر ملک را از وی درخواهد ،  اما رقاش او را حیله ای آبموخت .  جذیمه را شممراب بسممیار
پیمود و مست کورد .  آبنگاه درخواست کوه رقاش را به زنمی بمدو دهمد جمذیمه در مسمتی
پذیرفت و در هشیاری پشیمان شد .  اما کوار گذشته بود .  و از عدی پسممری آبمممد کوممه او را
. ۷۶ – ۱ سنی ملوک ص ۶۳
فرمانروایان صحرا / ۲۹
عمرو نام نهادند .  و چون جذیمه ،  چنانکه در افسانه ها و داسمتان های عمرب آبورده انمد ،  بمه
حیله زباء کوشته شد عمرو بن عدی کوه خواهر زاده اش بود به خونخواهی او برخاست .  زباء
را کوشت و حیره را مقر امارت  خویش کورد .  بدینگونه بود کوه امارت  حیره به خاندان لخممم
رسید .  گفته اند کوه وی با شاپور اول و چند تن پادشاه دیگر ،  کوممه بعممد از او مممدتی کووتماه
سلطنت کوردند ،  معاصر بود .
پس از عمرو پسرش کوه امرؤالقیس نام داشت بجای او نشست درباره مدت  عممارت  او
سخنانی کوه در تاری خها آبمده است گزافه آبمیزست و آبن را از صد سال هم بیشمتر نوشمته
اند .  اما از قرائن بر م یآبید کوه وی نزدیک چهل سال امارت  حیره را داشمته اسمت .  لموحی
کوه بر گور او یافته اند ،  و به خط نبطی و زبمان قمدیم تمازی اسمت از ارتبماط او بما درگماه
پادشاهان ایران حکایت دارد چنانکه از تاری خها بر م یآبید ،  وی بممر بیشممتر اقمموام عممرب از
مردم عراق و جزیره و حجاز از جانب پادشاهان ایران فرمانروایی داشته است .  دوره امارت
وی با عهد سلطنت بهرام سوم و نرسی و هرمز بن نرسی و شاپور ذوالکوتاف مقارن بمموده
است .
پس از او چند تن دیگر حکومت کوردند کوه از آبن ها جز نامی باقی نمانده است .  تا آبنکه
نوبت به نعمان بن امرؤالقیس رسید کوه او را نعمان اعور گویند .  نوشته اند کوه ایمن نعممان
مردی تندخو و توانا لیکن سختگیر و کوینه کوش بود .  گفته اند کوه یزدگممرد او را در حممق او
مهری و اعتقادی بود .  بنای کواخ خورنق را نیز کوه در مجاورت  حیره بوده است بدو نسبت
کورده اند گویند وقتی بنای این کواخ افسانه آبمیز به پایان رسید معمار آبن را کوه سمنار نمام
داشت بکشت .  درباره فرجام کوار او نیز نقمل کورده انمد کومه چمون بمه اندیشمه ب یثبماتی و
ناپایداری دولت و ملک جهان افتاد ،  جامه درویشی پوشید و ترک ملمک نممود و سمر بمه
بیابان نهاد .  این داستان را محققان افسانه م یشمارند .  از قرائن چنان برم یآبید کوممه چممون
رفتار نعمان ،  شاید به پیروی از سیاست یزدگرد نسبت به ترسایان مساعد و ملیممم بمموده
است این قصه را جعل کورده اند تا علقه و ارتباط او را با زاهدان و سیاحان نصمماری بیممان
نمایند .  باری پس از او ،  نوبت امارت  به منذر بن نعمان رسید .  این ه مان امیر حیمره اسممت
کوه در داستان ها گفته اند یزدگرد تربیت فرزند خویش بهرام را بدو سپرد .  حتی آبورده انممد
۳۰ / دو قرن سکوت
کوه اگر سعی و جلدت  منذر نبود بزرگان ایران ،  بعد از یزدگرد راضی نم یشمدند بهمرام را
به سلطنت بنشانند .  بدینگونه ،  دخالتی کوه وی در انتخاب بهرام گور بمه سملطنت کومرد از
نفوذ و قدرت  او حکایت دارد .  در جنگی کوه چندی بعد بین بهرام گور با روم یها درگرفت
نیز منذر خدمت ها شایسته کورد .
چند تن دیگر از امرا خاندان لخم بعد از او بر حیره فرمانروایی کوردند .  تا نوبت امممارت
به منذر بن ماءالسماء رسید کوه از همه ملموک حیمره ناممدا رتر و پمر کوما رتر بمود .  وی در
روزگار سلطنت قباد و نوشیروان می زیست و در روزگار او بود کوه زنگیان بر یمن اسممتیل
یافتند .  هم درین اوان بود کوه ماجرای ظهور مزدک روی داد و پریشانی و نابسامانی تممام
در کوا رها افتاد .  قباد ،  چنانکه در تاری خها هست به آبیین مزدک گروید اما منذر نیمز ماننمد
آبن دسته از امرا و سرداران ایران کوه با قبماد و ممزدک مخمالفت کوردنمد آبییمن ممزدک را
نپذیرفت .  درین هنگا م،  امرا کونمده کومه بما بنمی لخمم از دیربماز رقمابتی داشمتند فرصمت
نگهداشتند و چون دیدند شاهنشاه به سبب مخالفتی کوه منذر در کوار مزدک کورده اسمت
از او رنجیده است به قباد نزدیمک شمدند .  قبماد نیمز حمارث کونمدی را بمه اممارت  حیمره
برگماشت و او منذر را از آبنجا راند .  اما وقتی نوشمیروان بمه سملطنت نشسمت و درصمدد
برآبمد خلل هایی را کوه به سبب فتنه مزدک رخ داده بود جبران کوند دیگر باره منذر را به
امارت  حیره ،  بازگرداند .  اما اعاده حکومت نتوانست مقام و اعتبار او را اعاده کوند .  پس از او
پسرش عمرو بن منذ ر،  به امارت  حیره نشست کوه او را بمه نمام ممادرش عممرو بمن هنمد
خوانند .  گفته اند کوه او امیری درشت خوی و خودپسند بود .  و این خودپسندی سبب شمد
کوه بدست عمرو بن کولثوم کوشته آبمد .  داستان ملقات  او بما ایمن عممرو بمن کولثموم را در
قصه ها با آبب و تاب تمام آبورده اند و از آبب و رنگ افسانه ای نیز خممالی نیسممت .  پممس از او
برادرانش قابوس  و منذر هر یک اندک مدتی امارت  کوردند .
تا نوبت به نعمان بن منذر رسید کوه ابوقمابوس  کونیمه داشمت .  گفته انمد وی بما هرممز
چهارم و خسروپرویز در یک روزگار م یزیست و از آبن ها فرمانبرداری م یکوممرد .  در دوره او
به تقلید از دربار ساسانی تجمل و شکوه امارت  در بین امرا حیمره همم راه یمافت .  دربماره
آبغاز امارت  او نوشته اند وقتی پدرش منذر وفات  یافت شاهنشماه ایمران هرممز چهمارم در
فرمانروایان صحرا / ۳۱
نشاندن او به امیری حیره تأخیر و تعلل ورزید .  سرانجام به یاری عدی ابن زیاد کوه نسبت
به وی علقه ای داشت و در درگاه شاهنشاه کوتابت م یکورد .  منصب امممارت  حیممره بممه وی
واگذار گشت اما وقتی به امارت  رسید در تجمل و شکوه کووشید و درگاه خود را به شیوه
درگاه خسروان بر روی خوشامدگویان باز گذاشت .  اندک اندک نفوذ بدسممگالن و نیرنممگ
سازان خوشامدگوی در درگاه او چندان افزود کوه ب یسببی در حق عدی بن زید ،  کواتب و
شاعر بدگمان گشت .  و او را کوه به سبب و واسطه رسیدنش به اممارت  حیمره گشمته بمود
بازداشت و هلک کورد .  اما چندی بعد پسر عد ی،  نامش زید حیله کورد و انتقام خون پمدر
را از او بازستد .  این داستان را در تاری خها بدینگونه آبورده اند کوه زید با نعمان دوستی کورد
و سپس از او درخواست کوه وی را نزد پرویز فرستد تا مقام پمدرش عمدی را بمه وی بماز
دهند .  نعمان درخواست او را پذیرفت و از خسرو درخواست کوه زید را بجای عدی بپذیرد
و او را کواتب و مترجم عربی دربار خویش سازد .  زیمد برفمت و بمر درگماه پرویمز بمانمد و
فرصت نگاه م یداشت تا انتقام خون پدر را از نعمان بستاند خسرو را هوس  آبمد کوه بممرای
یکی از کوسان خویش زنی بگیرد .  زید مجالی یافت و از خواهران یما عمم زادگمان نعممان
دختری را نام برد و بسیار بستود .  اما نعمان راضمی نم یشمد کومه آبن دخمتر را بمه درگماه
فرستد و زید م یدانست کوه این خود ،  سبب خشم خسرو و نکبت نعممان خواهمد گشمت .
چون خسرو از جواب تلخی کوه نعمان بدین خواسمتگاری داده بمود آبگماه گشمت سمخت
خشمگین شد .  اما چندی خشم خود را فرو خورد و سپس او را به درگاه خواند تا سممخت
بمالد .  چون بیامد ،  بفرمود تا بندش کوردند و به پای پیل افکندند و به قمولی بمه زنمدانش
افکندند تا بمرد .  پس از آبن امارت  حیره دوام نکرد و بمه انمدک ممدت  برافتماد .  خسمرو و
جانشینانش از آبن پ س،  دیگر از خاندان لخم کوس را به امارت  حیره ننشاندند و از جممانب
خود بدانجا عاملن فرستادند .  تا وقتی کوه خالدبن ولید با سپاه مسلمانان آبنجا را بگرفت و
با مردم بر جزیه صلح کورد .
از آبن پس حیره از اهمیت افتاد و با آبن کوه باز در ضمن پاره ای حموادث ذکومری از آبن
در میان م یآبید دیگر اهمیت سابق را نیافت و توسعه کووفه اندک اندک از رونق آبن کواست
« د حممائل » تا رفته رفته به ویرانی افتاد .  بدین گونه حکومت حیره ،  کوه دست نشانده ایران و
بین ایران و عرب بود از میان رفت و دروازه تیسفون رو به بیابان باز گردید .
۳۲ / دو قرن سکوت
گذشته از حیره و کونده ،  از دیگر بلد عرب نیز هر جا کوه به زیستن م یارزیمد از نفموذ
ایران برکونار نماند و از آبن جمله دیار یمن را نام باید برد .
هاماوران
سرزمین یمن کوه خوشبخت ترین و پر مممایه ترین نممواحی عربسممتان بشممار م یرود از
دیرباز مورد توجه جهانگشایان بوده است .  در داستان های پهلموانی مما ازیمن نماحیه بنمام
دشت هاماوران یاد کورده اند .  شیفتگی کواوس  به سودابه دختر پادشاه هاماوران بمرای ایمن
پادشاه خودرأی جهانجوی افسانه ها ،  گرفتار یها و تلخ کوام یهای بسیار به بار آبورد کوه در
شاهنامه فردوسی طبعی داستان زیبا و دل انگیز جاودانه ای بیان شمده اسمت .  چنمان کومه از
شاهنامه بر می آبید وقتی کواوس  از مازندران نجات  یافت به نیمروز رفت و چندی در آبنجمما
بود .  بسی برنیامد کوه از شورش و سرکوشی تازیان آبگاهی یافت .
پس کوشتی و زورق بسمیار فراهمم آبورد و از راه دریما آبهنمگ هامماوران کومرد .  جنگمی
خونین روی داد و سرانجام کواوس  بر آبن ها چیره شد .  پادشاه هامماوران زنهمار خواسمت و
پذیرفت کوه باژ دهد .  شاه هاماوران را دختری بود سودابه نام کوه کواوس  شیفته او گشممت .
در کوتا بهای دیگر بجای سودابه نام سعدی را آبورده اند کوه تازی است .  کوماوس  سمودابه را
از سالر هاماوران درخواست .  شاه نم یخواست اما به ناچار از بیم گزند کواوس  رضا داد .
یک هفته پس از عروسی ،  سالر هاماوران کواوس  را به مهمانی خواند و بمما نامممداران و
دلوران در بند کورد .  سودابه نیز این نامردی پدر را نپسندید و در زندان بودن با شمموی را
از رفتن به خانه پدر بهتر دانست .  در ایران آبشوب درافتماد و دیگمر بمار افراسمیاب مجمال
تاخت و تاز یافت .  سرانجام رستم سپاهی گران برگرفت و از راه دریا به هامماوران رفمت و
از بربرستان و مصر نیز به یاری هاماوران شتافتند و جنگی سخت روی داد .  پادشاه مصممر
و بربرستان در این جنگ گرفتار شدند .  سالر هاماوران کوه شکست خممویش را بممه یقیممن
دانست کوس نزد رستم فرستاد و زنهار خواست و کواوس  چون از بند رها گشت بمر سمالر
هاماوران ببخشود و از خطای او درگذشت .  پمس سمودابه را در مهمد زریمن بنشماند و بما
فرمانروایان صحرا / ۳۳
خویش به ایران برد .
در این داستان چنین به نظر می آبید کوه نمام حمیریمان ،  دگرگمونه گشمته اسمت و بمه
صورت  هاماوران درآبمده است .  برخی از محققان داستان شممگفت گرفتمماری کومماوس  را در
هاماوران و مسافرت  رستم را برای رهایی او یادگار جنگ های خسرو انوشیروان در حبشه
م یدانند کوه در خداینامه ها گونه اساطبعیر گرفته باشد .  ۱
اما قرائن و امارت  بسیاری کوه در تاری خها و قصه های قممدیم ایممران وجممود دارد نشممان
م یدهد کوه خیلی پی شتر از روزگار خسرو انوشیروان نیمز ایرانیمان بما ممردم هامماوران و
دیگر بلد تازی مربوط بوده اند .  در دوره پادشاهان هخامشی ایرانیمان بمر یممن و نمواحی
شمال عربستان و سومالی و حبشه فرمانروایی داشمته اند .  در کومتیبه نقمش رسمتم دارای
بزرگ پادشاه هخامنشی نام عربستان و حمیر و عدن و نیز حبشه را در شمار کوشو رهایی
کوه فرمانبردار و خراجگزار او هستند یاد م یکونند ۲ در دوران لشکرکوش یهای کومبمموجیه و
دارای بزرگ از سرزمین های تازی نشین ،  آبن ها کوه بر سر راه سپاهیان ایران بوده اند یمما از
جهتی م یتوانسته اند مورد توجه پادشاهان ایمران قمرار گیرنمد ،  از پادشماهان هخامنشمی
فرمان می برده اند .
پادشاهان حمیر
از آبن میان سرزمین یمن،  کوه از مواهب طبعبیعی بیشمتر بهمره داشمته اسمت از دیربماز
آببادتر و برومندتر از سایر قسمتهای عربستان بوده است و از همیممن روی یونانیممان آبن را
عربستان خوشبخت می خوانده اند.  ۳ نیز چون بر کوناره دریای هنمد و دریمای سمرخ جمای
می داشته است و از دیرباز برای بازرگانی میان دنیای غرب و شرق جایگاه مناسبی بشمار
می آبمده است از این حیث هم مورد توجه جهانگیران ایرانی و روممی بموده اسمت.  تاریمخ
.  ۱ نولدکوه،  حماسه ایران: ۳۵
. Herzfeld 17 ۲
. Arabia Felix ۳
۳۴ / دو قرن سکوت
هیچ قومی به اندازه تاریخ عربستان آبشفته و پریشمان نیسمت و از آبن میمان تاریمخ یممن
بیش از همه آبشفته و درهم است.  چنمانکه بسمیاری از اخبمار و روایمات  مربموط بمدان را
مورخان نتوانسته اند باور دارند و درست بشمارند.  بسا کوه خیالباف یها و گزاف گوی یهما در
طبعی این اخبار توانسته باشد شکستگی را به صورت  پیمروزی و یما ناکومامی را بمه صمورت
کوامیابی جلوه دهد.
افسانه ها و داستان هایی کوه در منابع عربی راجع بمه پادشماهان هامماوران (حمیریهما) ک
نقل کورده اند از ارتباط آبن ها با تاریخ و تمدن ایرانی حکایت م یکونمد.  ایمن روایمات  شماید
چنان کوه گفته شد،  افسانه هایی بیش نباشد لیکن در همر حمال از آبن هما نکماتی بدسمت
م یآبید.  نوشته اند کوه شمر یرعش از پادشاهان حمیری سراسر ایران را تسخیر کورد.  حمتی
از جیحون گذشت و سغد و سمرقند را بدست کورد.  ۱ گفته اند کوه نام سمرقند از شممرکوند
به نام اوست ۲ درباره پادشاهان دیگری بنام ملکیکرب نوشته اند کومه قموم خمود را در همر
گوشه از جهان به پراکوند و به سیستان و خراسان برد شگفت تر آبنست کوه درباره برخی از
این پادشاهان گفته اند کوه آبن ها آبتش پرستی پیش گرفته اند ۳ این نسبت خود تمما انممدازه
زیادی بر وجود روابط و علیق بین ایرانیان با سرزمین هاماوران گمواهی م یدهمد.  بمدین
گونه عربستان خوشبخت از دیرگاه،  قبل از ساسانیان با ایران ارتباط داشته است و اینکه
در تاری خها و افسانه ها نام آبن با نام ایران پیوسته است برحسب تصادف نیست.
رقابتهای بازرگانی
در اواخر دوره ساسانیان کوه جنگ های ایران و روم به اوج شدت  رسید و اختل فهمای
دینی در سرزمین یمن به رومی ها و زنگی ها مجال دخالت در سرنوشت مممردم هاممماوران
داد بیش از همه وقت ارتباط میان ایرانیان و کوشمور هامماوران روشمن و آبشمکار گردیمد.
چنان کوه از اخبار و روایات  بر م یآبیمد زنگ یهما از روزگماران بسمیار کوهمن در کوناره همای
.  ۱ طبعبری،  ص ۹۱۰ چاپ لیدن،  و اخبار الطول چاپ مصر ص ۲۸
۲ یاقوت  مجلد ثالث ص ۱۳۳ ،  چاپ لیبزیک – بعقوبی ج ۱ ص ۱۵۶ چاپ نجف.
.  ۳ اخبار الطوال ص ۶۳
فرمانروایان صحرا / ۳۵
عربستان کوه روبروی کوشورشان بود با شوق و آبز بسیار م ینگریدند.  حتی از خیلمی قمدیم
بارها بدان جا لشکر کوشیدند و چون این لشکرکوش یها مکمرر میشمد سمرانجام نمه هممان
برای مردم یمن بلکه برای اعراب حیره نیز کوه دست نشانده ایرانیان بودند خطری بمزرگ
گردید.  این کوار مردم یمن را واداشت کوه از خسرو انوشیروان برای دفمع شمر آبن هما ممدد
بجویند ۱ اما آبنچه ایرانیان را در این کوار به دخمالت واداشمت گذشمته از مموقعیت خطیمر
حیره کوه یک مسأله نظامی بشمار می رفت موضوع رقابت بازرگانی با رومیان بود.  در ایممن
اوان پادشاهان و بازرگانان هاماوران را کوار به سستی و پریشانی روی نهاده بود و روم یها
بر اثر رواج و انتشار آبیین مسیح در مشمرق نفموذ خمویش را در آبسمیا منتشمر و مسمتقر
می کوردند،  بازرگانان آبن ها امتعه هند را از یمن به حبشه و سپس به مصر م یبردند.  عربان
از این امر ناراضی بودند و می کووشیدند در راه تجارت  حبش یها و روم یها ممموانعی ایجمماد
کونند.  همین امر موجب شد کوه تازیان کولیسای زنگیان را در یمن بیالینمد و آبنمان را بمر
ضد خویش تحریک کونند و داستان ابرهه و اصحاب فیمل از همیمن جما پدیمد آبممد.  امما
ایرانیان کوه از دیرباز در تجارت  نیز مانند سیاسمت بما رومیمان رقمابتی داشمتند درصمدد
برآبمدند کوه بر سر راه بازرگانی آبنان دشوار یهایی پدید آبورند.  از این رو سپاهیانی از آبن ها
در آبن قسمت از عربستان کوه بر کوناره خلیمج فمارس  قمرار دارد جمای گرفتنمد.  یوسمتین
قدیس قیصر روم نزد بنی حمیر کوس فرستاد کوه ایرانیان را از نزد خویش برانند و نیز بمه
حبشیان پیغام فرستاد کوه بازرگانان رومی را در این راه یاری کونند.  یوستی نیمان نیمز در
روزگار امپراتوری خویش چنین کورد.  اما پیمان دوستی کوه بسته شد طبعول نکشید و عرب
دیگر بار به معارضه با قافله های روم پرداخت.  ۲
در آبغاز قرن ششم زنگیان حبشه بر بلد هاماوران استیل یافتند زیمرا ایمن بلد در آبن
روزگاران چنانکه گفته شد واسطه تجارت  بین هندوستان و بلد کونماره دریمای ممدیترانه
بود و مردم هاماوران کوه این تجارت  را در آبن روزگار بدست داشتند نهمانی بما روم یهما و
زنگ یها کوشمکش می ورزیدند.  ثروت  و جلل خیره کوننده ای کوه در افسانه ها به پادشاهان
حمیری نسبت کورده اند از این بازرگانی ها فراهم م یآبمد.  اینها ادویه و عاج و طبعل و عقیممق
. Encyclopedie de Islam, Vol. I; p. 74 ۱
.  ۲ العرب قبل السلم ص ۱۲۸
۳۶ / دو قرن سکوت
و یشب و سایر امتعه هند را با کوالهایی مانند عود و عطریات  و جز آبن کوه از یمن بدست
م یآبمد به شام و فلسطین و عراق و دیگر بلد روم م یبردند و امتعه خاص بلد فینیقی را
می آبوردند بازرگانان رومی نیز کوه به تجارت  امتعه هند اشتغال م یداشتند ناچار بودند کوه
درین راه از آبن ها مدد و معاونت بجویند.
مقارن این ایام چنان کوه از تئوفانس روایت است مردم هاماوران بر بازرگانان رومی کوه
آبیین مسیح داشتند و با کوالی هند از یمن می گذشممتند درافتادنممد و عممده ای را از آبنممان
هلک کوردند.  امر تجارت  متوقف ماند و این کوار بر حبش یها کوه نیز آبیین مسیح داشممتند
و این تجارت  سودها م یبردند گران آبمد.  از این رو برای گشودن راه بازرگانی سپاهی گرد
آبوردند و در زیر لوای هداد پادشاه خمویش بمه هامماوران رفتنمد پمس از جنگمی پادشماه
هاماوران را ذمیانوس  (ذونواس ) ک نام داشت کوشتند و با قیصمر یوسمتی نیمان پیممان تمازه
کوردند.  نوشته اند کوه چندی بعمد حبشم یها از یممن بازگشمتند.  امما چمون بمار دیگمر راه
بازرگانی بسته شد پادشاه حبشه لشکری گران به یمن فرستاد.  این بار سمردار حبمش بما
یاری یک تن اسقف نصاری کوه همراهش بود کووشید کوه آبییمن ترسمایی را در یممن رواج
دهد اما فرمانروایی او دیری نکشید.  زیرا شورش مردم پادشماه زنگیمان را از یممن نومیمد
کورد و واداشت کوه با حمیر یها آبشتی کوند.  ۱ بنابراین اسمتیلی حبشمه بمر یممن جهمات
بازرگانی و اقتصادی داشته است با این حال مسأله دین نیز درین مورد م یتوانسته اسممت
بهانه مناسبی باشد.
اصحاب اخدود 2
درین باب چنین آبورده اند کوه ذونواس  پادشاه هاماوران از رشک و خشم کوه بر زنگیان
در عهد فیروز یزدجرد بود… و از عالمان » داشت آبیین جهودان پذیرفت.  م ینویسند کوه او
جهودان سخن ها خوش آبمدش و دین جهودان گرفت.  پس جهودان وی را بر آبن داشتند
کوه به مجران رود و آبنجا ترسایان بودند. .  و ذونواس  مغاکوی بکند و آبتش در آبن برافروخت
. Sharpe vol. II. 349 ۱
۲ اخدود: گودل و شکاف درازگونه ای کوه در زمین کونده باشند.  مثل خندق.
فرمانروایان صحرا / ۳۷
بسیار و هر کوه از ترسایی برنگشت و جهودی نپذیرفت،  در آبن مغاک افکندش و ذونممواس
آبنجا نشسته بود با مهتران خویش و بیست هزار مممرد در آبن سمموخته شممدند و انجیل همما
همه بسوخت… پس مردی از ترسا آبن انجیلی نیم سوخته برگرفت و سوی قیصر رفت… و
بگفت کوه ذونواس  چه کورد… و [قیصر] گفتا کوه از [ملک؟ ] من تا یمن دور است لیکممن از
یمن تا حبشه نزدیک است و او را نامه نبشت به ملک حبشه و این مرد آبنجا رفت و ملک
حبشه بگریست از آبن کوار و قریب هفتاد هزار مرد بساخت و سوی یمن فرستاد با مهتران
نامدار و با مهتری نام او اریاط.  پس ذونواس  از ایشان هزیمت شد و خود را در دریا افکند
پیداست کوه این روایات  از افسانه ها خالی نیست،  اما آبنچممه در ایممن « د و کوسی باز ندیدش ۱
میان سخت آبشکار است این است کوه امپراتوران بیزانس به بهانه حمایت ترسایان دریممن
هنگام حبشی ها را بر ضد مردم هاماوران یاری م یکورده اند و همین امر پادشاه ساسانی را
کوه همواره دشمن و رقیب امپراتوران روم بوده اند بر آبن م یداشته است کوه درین ماجراها
به یاری مردم ستمدیده برخیزند.  استیلی حبشه بر یمن برای مردم گران تمام شد.  جور
و بیداد و ناروایی بسیار به مردم روا داشتند.  زنگیان بما ممردم هامماوران رفتمار وحشمیانه
پیش گرفتند.  زنان را رسوا کوردند و قتل های ب یاندازه رفت ۲.  ذوجدن نامی بجای ذونواس
.  برآبمد و به مقاومت برخاست.  اما کواری از پیش نبرد و ناچار شد خود را به دریمما افکنممد ۳
زنگیان بر یمن استیل یافتند اما چندی بعد میان آبن ها اختلف افتاد.  چنان کوه از روایات
بر م یآبید اریاط یک چند فرمانروایی کورد.  آبنگاه ابرهمه نمامی بما او بمه سمتیزه برخاسمت.
زنگیان دو گروه شدند گروهی به یاری ابرهه برخاستند و گروهی با اریاط ماندنممد ۴ میممان
هر دو گروه جنگ و ستیزه پدید آبمد ابرهه اریاط را گفت کوه ما را با یکدیگر جنگ افتاده
است چرا باید لشکری را به کوشتن دهیم.  آبن بهتر کوه به تن خمویش بما یکمدیگر جنمگ
کونیم تا کوه پیروزی یابد؟  چنین کوردند و اریاط کوشته شد.  زنگیان کوه در یمن بودند همه
بر وی گرد آبمدند.  چون نجاشی از این داستان آبگاهی یافت برآبشفت و سوگند خورد کوممه
. ۱۷۰ – ۱ مجمل التواریخ ص ۱۶۹
۲ فارسنامه ابن بلخی ص ۹۵ چاپ کومبریج.
.  ۳ سنی ملوک ص ۸۹
.  ۴ سیره ابن هشام ج ۱ ص ۳۹
۳۸ / دو قرن سکوت
خاک سرزمین او را پایمال سازد و خونش را بریزد و پیشانی او را با آبتش بسوزاند.  ابرهممه
موی پیشانی بسترد و آبن موها بما انبمانی از خماک سمرزمین یممن و شیشمه ای از خمون
خویش نزد نجاشی فرستاد و پیام داد کوه من بنده ای از بندگان توام و اریاط نیز بنممده ای
از بندگان تو بود.  در اجرای فرمان نو با یکدیگر ستیزه کوردیم و اکونون فرمان تراست.  نیز
پیشک شها و ارمغان های بسیار فرستاد و نوشت کوه شنیده ام پادشماه بمه مسمیح سموگند
خورده است کوه موی پیشانی من به آبتش بسوزاند و خمونم بریمزد و خمام سمرزمین ممرا
پایمال خویش سازد و اکونون من موی پیشانی خویش فرستادم تا ملک آبن را بسمموزاند و
خون خویش در شیشه ای پیشکش کوردم تا آبنرا بمه خماک ریمزد و انبمانی از خماک ایمن
سرزمین تقدیم داشتم تا آبن را پایمال فرمایند و سوگند از خویش افکنده باشد و خشم و
ناخشنودی از من فرو گذارد و هم بر تختگاه خویش بماند.  چون نجاشی این نامه بخوانمد
رأی او را بپسندید و از او خشنود گشت.
اصحاب فیل
از وقتی کوه زنگیان به سرداری اریاط بر یمن دست یافتند تا آبن گاه سممپاه ایممران بممه
سرداری وهرز آبن ها را از آبنجا براندند و تباه کوردند،  چنمان کومه حممزه و بعضمی دیگمر از
مورخان روایت کورده اند مدت  هفتاد و دو سال گذشت.  آبغاز اسمتیلی آبن هما بمر یممن در
روزگار قباد پسر فیروز پادشاه ساسانی بود.  گفته اند کوه اریاط بیست سمال فرممان رانمد و
ابرهه بیست و سه سال فرمانروایی کورد.  پس از ابرهه پسرش یکسوم هفده سال و پس از
او پسر دیگرش مسروق دوازده سال فرمانروا بودند.  ۱
ابرهممه را نوشممته اند کوممه در پراکونممدن آبییممن ترسممایی م یکووشممید.  گفته انممد کوممه او
آبورده اند ظاهراً  جز قصه های رایج بیممن « د اصحاب فیل » ۱ آبنچه مورخان مسلمان در باب ابرهه و دیگر زنگیان
عوام مأخذی نداشته است؛ و اختلفاتی هم کوه در باب ترتیب تاریخی این امراء و مدت  امارت  آبن ها در بیممن
روایات  هست از همین جاست.  در این باره گذشته از روایات  پروکووپ مورخ رومی،  کوتیبه همایی همم هسمت
کوه در تحقیق تاریخ یمن و حبشی ها مهم است.  برای اطبعلعات  بیشتر رجوع کونید به:
Ryckmans. L’inst. Monarch. En Arab. Merid av. L’Islam.
Beeston. Notes on Murighan inscription, BSOSXVI.
فرمانروایان صحرا / ۳۹
پرستشگاهی به نام قلیس در صنعا ساخت.  کونیسه ای کوه در هیچ جا مثل آبن نبمود.  پمس
درصدد برآبمد کوه عرب را از حج کوعبه باز دارد و قبله آبنان را به سوی قلیس بگرداند و در
این باب به نجاشی نامه کورد و دستوری خواست عربان کوه قصد او را بدانستند برآبشممفتند
و یکی از آبن ها به صنعا رفت و قلیس را بیالود چون ابرهه آبگهی یافت بمه خشمم رفمت و
آبهنگ ویران کوردن کوعبه نمود و با فیل و سپاه راه مکه در پیش گرفت.  ۱
داستان اصحاب فیل به اشارت  در قرآبن آبمده است و این سال را در تاریخ عممرب عممام
الفیل نهادند.  گفته اند درین گفته جای سخن هست کوه پیغامبر اسملم در ایمن سمال بمه
جهان آبمد.  اما ابرهه از این لشکرکوشمی سمودی نمبرد و گوینمد کومه در مکمه ممرد یما در
بازگشت به یمن تباه شد.  آبیا لشکرکوشی زنگیان به مکه فقط بر اثر یمک رقمابت دینمی و
برای انتقام از آبلودن کونیسه بوده است؟  بعید به نظر م یآبید در هر حال شاید بتوان گفت
کوه دست یافتن زنگیان بر یمن راه بازرگانی هند به مدیترانه را کومه از حجماز م یگذشمته
است فرو بسته است و اعراب حجاز کوه از این رهگذر زیان بسیار م یدیده اند با زنگیان بمه
ستیز برخاستند و در امور آبنان کوارفزایی و خرابکار یها کورده اند.  این استیلی حبشمه بمه
بازرگانی روم نه همان لطمه ای نزده است بلکمه کومار بازرگانمان روم را آبسمان تر م یکومرده
است اما برای بازرگانان ایرانی،  نیز مثل عربان،  زیان داشته است و مداخله ملوک حیره و
پادشاهان ایران نیز درین کوار بیش از هر چیز از نظمر بازرگمانی و اقتصمادی بموده اسمت.
درباره مدت  فرمانروایی زنگیان بر یمن،  چنانکه حمزه نیز تأکوید کورده است جای اختلف
هست و همه مورخان درباره آبن متفق نیستند.  درین مورد نکته ای نیز هست کوه بایممد در
اینجا یاد کورد: ولدت  پیغامبر را کوه مقارن عام الفیل بوده است،  در حممدود ۵۷۰ میلدی
شمار کورده اند ۲ لشکرکوشی ایرانیان را نیز به یمن در سالهای ۵۷۰ تا ۵۷۶ دانسته اند اگممر
آبن سردار حبش کوه فیل و لشکر به مکه برده است ابرهه باشد بمرای بیسمت و نمه سمال
فرمانروایی یکسوم و مسروق دیگر فرصتی باقی نم یماند.  بنابراین باید گفت آبنکه به قصد
ویران کوردن کوعبه از یمن سپاه به حجاز برده است باید مسروق باشد و یما آبنکمه پسممران
ابرهه نیز بنام پدر در ضمن قصص عربی یاد شده اند،  اگر نتوان این پندار را پذیرفت بایمد
.  ۱ ابن هشام سیره ج ۱ ص ۵۴
. Huart 1/P. 88 ۲
۴۰ / دو قرن سکوت
در درستی روایتی کوه حمزه و ابن اثیر و دیگران درباره مدت  فرمانروایی زنگیان در یمممن
آبورده اند و نیز درباره تعداد و توالی فرمانروایان آبن ها تردید کورد.
ذی یزن
باری زنگیان در دوره استیلی خویش بر یمن بیداد بسیار راندند.  خواسته ها را به زور
از خداوندان می ستاندند و زن ها را به ستم از خانه ها م یبردند.  خانواده های بسممیار بممدین
گونه پریشان گشت و بیداد بسیار بر مردم رفت.  نوشته اند کوه از پادشاه زادگان یمن یکی
بود کوه ذی یزن نام داشت و مردم او را بزرگ و گرامی م یداشتند.  ذی یمزن را زنمی بمود
ریحانه نام،  از خانواده ای کوه سال ها بر یمن حکم رانده بود.  ریحانه به خوبرویی و پارسایی
و خردمندی در همه ملک هاماوران بنام بود.  ابرهه را از آبن زن آبگاهی دادند.  ذی یمزن را
بخواست و زن را به ستم جدا کورد.  پس او را بزنی کورد و به خانه خویش برد ریحمانه را از
ذی یزن کوودکوی دو ساله بود نام وی معدیکرب و لقب سیف.  آبن کوودک را با خویشتن به
خانه ابرهه برد.  از ابرهه نیز دو پسر،  نام آبن ها یکسوم و مسروق آبورد.  ابرهه سممیف را نیممز
چون پسران خویش م یداشت و سیف گمان برده بود کوه مگر ابرهه پدر اوست با برادران
یکسوم و مسروق برآبمد و بال گرفت و همچنان از راز گذشته ب یخبر بود اما ذی یزن کومه
زن و فرزند را از دست داده بود از شرم رسموایی در یممن نتوانسمت مانمد.  راه روم پیمش
گرفت داوری نزد قیصر برد،  از بیداد زنگیان بنالید و برای راندن آبن ها از او به مال و ممرد
مدد خواست و پذیرفت کوه اگر به یاری قیصر یمن را از دست زنگیان بازستاند آبنجا چون
کواردار و دست نشانده روم باشد و باژ و ساو به قیصر فرستد.  قیصمر کومه خمود زنگیمان را
برانگیخته بود و یاری کورده بود سخن او ننیوشید از آبن گذشته نم یتوانست بمرای کوسمی
کوه هم دین او نبود کوسانی را کوه آبیین ترسا داشتند و هم دین او بودند بیازارد.  مگر ایممن
زنگیان خود چون کواردار و دست نشانده او بر یمن فرمان نمیراندند؟  بدین گونه قیصر در
کوار این شاهزاده ستمدیده آبواره ننگریست.  ذی یزن نومیمد شمد و بمه نومیمدی از پیمش
قیصر بازگشت.  از آبنجا آبهنگ ایران کورد تا داد به پیشگاه خسرو بمرد.  نخسمت بمه حیمره
رفت.  نعمان بن منذر،  و به قولی عمرو بن هند در آبن جا از دست انوشمیروان ملمک بمود.