لبانت به ظرافت شعر
لبانت ؛ به ظرافت شعر . . . شهواني ترين بوسه ها را به چنان شرمي مبدل ميكند ؛ كه جانداران غار نشين را سودای آدمیت میدهد ....گونه هايت با دو شيار مورب از غرور تو ؛ سر نوشت مرا ! كه شب را در سیاهی تحمل كرده به امید به مسلخ کشیدن صبح و بكاراتي سر بلند را از روسپي خانه هاي سر به مهر باز آورده ام /
هرگز كسي اينگونه فجيح به كشتن خود بر نخواست ! كه من به زندگي نشسته ام . / و چشمانت از آتش است و عشقت پيروزي آدميست هنگامي كه به جنگ تقدير ميشتابد / و آغوشت اندك جائي براي زيستن ؛..... اندك جائي براي مردن ؛.... و گريز از شهري كه به هزار انگشت وقاحت پاكي آسمان را متهم ميكند / كوه با نخستين سنگ آغاز ميشود و انسان با نخستين درد ! در من زنداني ستم گري بود كه به آواز زنجيرش خو نميكردم / من با نخستين نگاه تو آغاز شدم . . . . . .. .. . . ادامه دارد ولي در حوصله شما نيست.... فرهاد
kadkhoda20@yahoo.com